ادبیات معاصر ایران
اگر ادبیات را مجموعهای از آفریدههای ادبی در نظر بگیریم که از دیرباز در تاریخ همه ملت ها وجود داشته است، تقسیمبندیهای متفاوتی میتوان از آن ارایه داد. ضرورت این تقسیمبندی از آنجاست که برای اهل فن حوزههای خردتری موضوعیت مییابد که تحلیلشان را عمیقتر میسازد و البته از این نکته نیز نباید غافل بود که به هرجهت هر فردی سلیقهها و علاقههایی دارد که به دغدغههای او شکل میدهد و این دغدغهها در موضوع تحقیق نمود پیدا میکنند.
تقسیمبندی گونههای ادبی در محافل دانشگاهی و ژورنالیستی صورت میگیرد و در مراحل بعد به بطن جامعه راه پیدا میکند.
ملاحظات گوناگونی برای این تقسیمبندی وجود دارد. منتقدان و استادان ادبیات میتوانند از موضوعاتی نظیر تاریخ، جغرافیا، سیاست و یا مسایل صرفا ادبی برای ایجاد این طبقهبندی استفاده کنند و البته مسایل مربوط به سبک شناسی نیز در این مورد اهمیت قابلتوجهی دارد. برای مثال قرنهای ۵ و ۶ در تاریخ، خطه خراسان در جغرافیا و تاکید بر فرم شعری قصیده نهایتا ذیل عبارت «سبک خراسانی» جمع میشوند و شاعرانی که در این تاریخ و جغرافیا فعالیت داشتهاند را با عنوان شاعران سبک خراسانی میشناسیم.
در راستای این تقسیمبندی مسایل کلیتری نیز وجود دارد که طبیعتا شکل تقسیمبندی ها را نیز کلیتر میسازد.
تقسیم تاریخ ادبیات فارسی در ایران به دو دوره و شکل «کلاسیک» و «معاصر» در همین راستا صورت گرفته است که بیتردید کلیترین منظری است که از ادبیات فارسی در دست داریم. مبدأ این تقسیمبندی تحولات جامعه ایران در ابعاد گوناگون است که ناشی از آشنایی و برخورد ما با تحولات و تطورات اجتماعی و بیشتر سیاسی غرب است که در قالب نهضت مشروطه به واضحترین شکل، خود را نشان داد. به این ترتیب که قشر تحصلیکرده جامعه ایران (اصطلاحا روشنفکران) با حضور در مرزهای خارج از ایران و اطلاع یافتن از تحولات این کشورها کوشیدند در یک دوره طولانی و در قالب فعالیتهای فرهنگی و بعدتر سیاسی، جامعه ایران را به سوی ایجاد همین تحولات سوق دهند.
اصلیترین این دغدغهها تلاش برای ایجاد «حکومت مشروطه» بود که در ضمن آن اختیارات شخص پادشاه محدود به قانون میشد و برای این تدوین این قانون، تشکیل مجلس ضرورت پیدا میکرد.
این دغدغههای روشنفکرانه که به مرور زمان تبدیل به آرمان و سپس هدف میشد طبعا در ادبیات نیز مطرح شد و به این ترتیب ادبیات تبدیل به آینه تمام نمای رویدادهای جامعه ایران و بازتاب دهنده تفکرات نویسندگان و شاعران آن عصر شد.
توضیح این نکته ضروری است که اساسا ادبیات در هر زمان و مکانی چنین ظرفیتی را داراست و همین گونه عمل میکند، چرا که اثر ادبی در هر دورهای هم از مسائل آن دوره تاثیر میپذیرد و هم میتواند مسایل جدیدی را مطرح کند و رفتهرفته این مسایل تبدیل به دغدغههای عمومی میشوند.
ریشههای شکلگیری آنچه به آن «ادبیات معاصر» میگوییم را باید در همین عصر طلایی تاریخ کهن ایران زمین جست. عصری که شاعران و نویسندگان بجای توجه به کلیشههای زهوار در رفته دورههای قدیمیتر و طرح مسایلی نظیر شمع و گل و پروانه، به مسایل جدی دوره خودشان توجه نشان دادند و کوشیدند در قالب و در مضمون پیشگام و همراه مردم باشند.
ویژگیهای منحصربهفرد ادبیات معاصر ایران محدود به این نکات نیست و در یادداشتهای بعد به جزئیات تحول آن خواهیم پرداخت.
مجله اینترنتی تحلیلک