مجله اینترنتی تحلیلک

سه شنبه/ 18 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و هشتم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و هشتم)… شازده عزیز امروز موضوع را به ژانت گفتم. اولش به فکر فرو رفت اما بعد گفت میتوانى روزى که میخواهى بروى فرخ را ببینى بهانه بتراشى.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)… شازده عزیز صبح وقتى به مدرسه رفتم ژانت از دور صدایم زد و نامه اى به دستم داد و با خنده گفت: دیدى چه زود جواب نامه ات آمد؟

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)… شازده عزیز امروز صبح که به مدرسه رفتم در راه فرخ را دیدم و تا خیابان خلوت بود از جلویش رد شدم و بعد نامه را جلوی پایش انداختم.

شیوانا

مرد چوپان / مجموعه داستان های شیوانا

شیوانا و مرد چوپان … با تبسم گفت: اگر تو این گوسفندان را به نیازمندان واقعی در دهکده خودت برسانی و نیاز آنها را برطرف نمایی، یقین بدان دعای خیری که آنها در حق تو می کنند از دعای اهل مدرسه موثرتر خواهد بود.