در تأثیر تربیت – قسمت دوم
پارسازاده ای(۱) را نعمت بی کران از تَرکَه عَمّان(۲) بدست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مبذری(۳) پیشه گرفت. فی الجمله، نماند از سایر معاصی(۴) مُنکری(۵) که نکرد و مُسکری(۶) که نخورد. باری، بنصیحتش گفتم: ای فرزند، دخل(۷) آب روان است و خرج آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی راست که دخل معین دارد.
چو دخلت نیست خرج آهسته ترکن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش، این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت: راحت عاجل(۸) به تشویش(۹) محنت آجل (۱۰)مُنَغَّص کردن(۱۱) خلاف رأی خردمندان است.
خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی خورند از بیم سختی؟
برو شادی کن، ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خوردن امروز
فکیف مرا که در صدر مروت نشسته ام و عقد فتوت(۱۲) بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده.
هرکه علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم
نام نکویی چو برون شد به کوی
در نتوانی که ببندی به روی
دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دم گرم من در آهن سرد وی اثر نمی کند، ترک مُناصحت(۱۳) کردم و روی از مصاحبت (۱۴)بگردانیدم و قول حکما را کار بستم که گفته اند:
بَلِغ ما عَلَیکَ فَاِن لَم یَقبَلُوا ما عَلَیکَ.(۱۵)
گرچه دانی که نشنوند، بگوی
هرچه دانی ز نیک خواهی و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دوپای اوفتاده اندر بند
دست بر دست می زند که دریغ!
نشنیدم حدیث دانشمند
تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت(۱۶) حالش، بصورت بدیدم که مروت ندیدم در چنان حالی ریش درونش(۱۷) را به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن، پس با دل خود گفتم:
حریف سفله در پایان مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی
درخت اندر بهاران برفشاند
زمستان، لاجرم، بی برگ ماند
۱. فرزند مردی پرهیزگار
۲. میراث عموها
۳. ولخرجی، تلف کردن مال
۴. همه گناهان
۵. کار زشت
۶. مست کننده، مستی آور
۷. درآمد
۸. کنونی، این جهانی
۹. پریشانی، آشفتگی
۱۰. آینده، آن جهان
۱۱. تیره و مکدر کردن
۱۲. پیمان جوانمردی
۱۳. نصیحت کردن
۱۴. همنشینی
۱۵. ابلاغ کن آنچه برعهده تو است و اگر نپذیرفتند بر تو ایرادی نیست
۱۶. رنج و سختی
۱۷. جراحت دل، جراحت درونیش
در مطلب بعد به ذکر حکایت دیگری از باب هفتم گلستان سعدی می پردازیم.