در عشق و جوانی – قسمت سوم
شبی یاد دارم که یاری عزیز از در درآمد؛ چنان بی خود از جای برجستم که چراغم به آستین کشته شد.(۱)
سری طیفُ مَن یَجلُو بِطَلعَتَهِ الدُّجی (۲)
شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا؟
بنشست و عتاب(۳) آغاز کرد که مرا در حال که بدیدی، چراغ بکُشتی به چه معنی؟
گفتم :به دو معنی: یکی آن که گمان بردم که آفتاب برآمد، و دیگر آن که این بیتم به خاطر بگذشت:
چون گرانی به پیش شمع آید
خیزش اندر میان جمع بکش
ور شکر خنده ای است شیرین لب
آستینش بگیر و شمع بکش
۱. خاموش شد
۲. شبانگاه خیال کسی که چهره اش تاریکی را می زداید درآمد
۳. خشم