مجله اینترنتی تحلیلک

پنجشنبه/ 6 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
زادروز بیضایی - اکبر رادی درباره بهرام بیضایی

تو آن درخت روشنی؛ برای زادروز بیضایی به قلم اکبر رادی

یادداشت اکبر رادی درباره بهرام بیضایی...تو آن درخت روشنی با شاخه های پرپشت باشکوه، که چه بسیار راهیان صحنه در سایبان سبز تو پروریده اند.

به بهانه زادروز بیضایی

اکبر رادی که خود از چهره های سرشناس ادبیات نمایشی به حساب می آید در یادداشتی به بهرام بیضایی پرداخته است که در ادامه با هم می خوانیم.

بهرام، امروز می خواستم زادروز تو را به عنوان یک چهره ماندگار معاصر شادباش بگویم، دیدم این ((چهره ماندگار)) هرچند ترکیب مهتابی قشنگی ست، این چندساله مدال مستعملی شده است که فلّه ای به سینه بندگان خدا نصب می کنند و ایضا برای محتشمان این حوالی ما ستاره رنگ پریده ای ست که فلّه ای به دوش اهل هنر می زنند.

(و این ناسپاسی به یک بار عام رسمی دولتی نیست؛ درنگی بر یکی از آسیب های این مراسم رسمی ست)

به این مناسبت بگذار در مقام یک شاهد عادل مرجع ملی دستی به فتوا بلند کنم چنین؛ قسم به نام او (که تویی)، و نامت حجت است بر تآتر ایران، و تویی در آستانه این سالگرد خجسته، قلمدار صحنه های ما که از برجستگان درام جهان کسری نداری و چیزی هم سری.

تو آن درخت روشنی با شاخه های پرپشت باشکوه، که چه بسیار راهیان صحنه در سایبان سبز تو پروریده اند. تو آن بلاکش معصومی که هوش ویرانگر و ادراک عالی تو قادر به درک عقلانیت روزمره ما نیست.

آری، تو آن حماسه نستوهی که در امتداد نیم قرن آفرینش و نوزایی، و در عصر بی خصلتی که خرده کاسبان، عفاف صحنه ما را جواز کسب خود کرده با خیال جمع در لابی های تولیدی و بنگاه های سریالی پرسه می روند و گورزادگان و کوچک پایان، پسمانده های مکتب پاریس و لندن سابق را در دایره فرم غِرغِره می کنند و با تعدادی کارتون، یک چینش هندسی، دو تیغه نور و یک سکون خواب آور و ناگهان خرنعره های پلشت و یک زبان معلق یأجوج (لالبازی؟ یا متن زدایی؟) مدعی کشف لحظه های ناب هستی اند، در این عهد بی خصلت بی هویت بی معنی، تو پاسوخته بیرون صحنه مانده، در جستجوی معنی تآتر، جام خضر زمانه ای و زهی ما که معنی تآتر را در ژرفه های درون و آن تشعشع اسطوره های شورانگیز تو باز جسته ایم.

پس من لوح (مرد فصل ها) صحنه ایران را به لفظ و نمادین به تو تقدیم می کنم تا حریم (بقعه) ما را به شعله ایمان و مهر منور کنی و به روح صحنه ما رستگاری جاودانه ببخشی، که این است شایسته پیشوایان؛ می دانی؟ و پیشوایان صحنه، مردان کهنه، پیشکسوتان نوستالژیک، بت نمایان ریز نقش و این چهره های مُد نیستند؛ نویسندگان صلح کل این سوی عالم اند که زبان وحی برای عاشقان و پیغام آدمیت برای قَدَر قُدرتان سیاسی، گانگسترهای شیک پوش و زورگیران بی ترحم آن سوی زمین دارند و حالیا در پس پستوی حجره قاق نشسته یا از بد روزگار روی شانه خاکی جاده می روند.

بهرام عزیز، بیضایی بینوای من، اینک در این روز آبی و در نهایت خرسندی افتخار دارم که از سالروز ولادت انسانی یاد کنم که برکت خاندان تآتر ماست و عزت اصحاب سرسپرده آن در این که به احترام او (که تویی) از جا برخیزند و پیش پای تو مخلصانه کرنش کنند. زیرا که بر قله های درخشان فرهنگ ایران، میلاد یک درام نویس بزرگ برای فخر ملتی کفایت است.

این نوشته در زمستان ١٣٨۶در مجله سیمیا به چاپ رسیده است.

مجله اینترنتی تحلیلک
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x