سفری به کوی یار
این مطلب به مجلس اول از کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی مجموعه سخنرانی های ایشان در مشهد مقدس و در محضر امام رضا علیه السلام در سال ۱۳۷۸ است. عنوان این مجلس سفری به کوی یار است.
حضور و مراقبت
استاد صمدی آملی
سفری به کوی یار
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ و الثَّناء لِعَینِ الوُجود ثُمّ الصَّلاه و السَّلام عَلی واقِف مَواقِفِ الشُّهود، سَیّدنا اَبی القاسِم مُحَمَّد صَلی الله علیه و آله و عَلی اَهل بَیتِه الأمَناء المَعبود
از ته دل، از سرّ و جان و از اعماق وجودمان، خداوند را بر این نعمت عظمی شاکریم که در این شهر امامت، شهر خلافت الهی، شهری که مولای آن، انسان کامل نظام هستی و واسطه فیض الهی است یعنی مدینه مشهد الرضا علیه و علی آبائه التحیه و الثنا توفیق زیارت عزیزان و دوستانمان را بار دیگر به ما عطا فرمود. در جمع اُنسی و محفل برادری و الهی ما عزیزان درس و بحث آمل، ساری، شیراز و عزیزانی از شهر مقدس مشهد حضور دارند و در خدمت خانواده محترم جوان بزرگوار، انسان تحصیل کرده، دانشمند رشته شریف ریاضی، مرحوم آقا رضای صادقی عزیز هستیم.
ایشان از سرسپردگان و دلباختگان کوی استاد عظیم الشّأن ما حضرت مولانا الاجل حسن زاده روحی له الفدا بودند که سال گذشته، مقام اول المپیاد ریاضی را برای کشور عظیم الشّأن ما به ارمغان آوردند، لیکن دست تقدیر چنین رقم زد که عمر ظاهری مبارکشان در این نشئه به اتمام رسد و وارد عوالم وجودی دیگر شوند.
عزیزان من! ان شاء الله این سفر عرشی شما، به لطف الهی، مقدمه ای برای سفرهای آتیه باشد و همواره سعی کنید در کنار هم و حول محور ولایت اولیاء الهی، بخصوص امام هشتم علیه السلام که تنها امام و زینت بخش کشور ما هستند جمع شوید و حول محور ولایت رضویه طواف کنید. در این ساعات پایانی سال ۱۳۷۷ هجری شمسی چه نیکوست که حول محور رضویه به طواف نشسته ایم و سالمان را با تحصیل و تعلیم علوم و معارف حقّه حقیقیه به پایان می بریم و به استقبال سال جدید می رویم. مقام حضرت علی بن موسی الرضا، مقام علم است و حضرت آقا روحی له الفداء در آن تمثل و توجه عرفانیشان، از طریق نوشیدن آب دهان مبارک حضرت امام ثامن الحجج علیه السلام حقیقت علم را چشیده اند. ان شاء الله شما هم که به محضر عرشی حضرت امام هشتم علیه السلام مشرف می شوید، علم طلب بفرمایید و بخواهید که حقیقت علم را به شما بچشانند. زیرا این بزرگواران فقط در مقام علم است که، خودشان معلِّم می شوند، در حالی که در امور دیگر برای رفع حاجات گوناگون عوام الناس واسطه دارند و وسائط فیضی که در محضر ایشانند، کارها را انجام می دهند.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
اگر درمانده ای در راه باشد و طلب رهایی کند و یا مسافری طلب نجات کند و یا این که انسان برای مریضی طلب شفا نماید و حوائج از این قبیل، در این صورت وسائط فیض امام هشتم علیه السلام اعم از اوتاد، ابدال، نُجباء، نُقباء، صالحین، اولیاء الله، یعنی همه کسانی که حول محور امام هشتم می گردند، شأن آقای خود را اجلّ از آن می بینند که حضرت به این درخواستهای جزئی، مستقیماً جواب دهند و لذا قبل از این که حضرت خود را تنزل داده و برای رفع حوائج مردم اقدامی نمایند ایشان خود را جلو انداخته و کارهایی از این قبیل را خودشان انجام می دهند، اما احترام می کنند و ادب را مراعات می فرمایند و در خواب و بیداری، حقایق و خواسته های افراد را در حالی به آنان القاء می کنند که خودشان را معرفی ننموده و به اسم آقا امام ثامن الحجج علیه السلام کار انجام می دهند. البته کار خلایق، همه در سیطره وجودی حضرت امام هشتم علیه السلام است، امام اگرچه همه تحت سیطره وجودی آن حضرتند، لیک باید مراتب محفوظ باشد و ادب حفظ شود. غرض، اگر حقیقت علم را از آقا طلب بفرمایید، خودِ آقا، بدون واسطه، در مقام تعلیم قرار می گیرند.
گاه مقصود از علم، علم فکری است که برای آن، به مدرسه، دانشگاه و یا حوزه می رود، پیش اساتید زانو زده و حرف می شنود و کتاب مطالعه می کند و می نویسد و در آن رشته علمی خاص به کمال می رسد، البته ضرورت وجود این علم برای همگان کاملا آشکار است و کسی در اهمیت و اعتبار این چنین علمی شک و شبهه ای ندارد لذا نباید علم فکری را تضعیف کرد و یا دست از مسیرهای علوم فکری برداشت، اما باید دانست که علم شهودی، چیز دیگری است، یافتن و شدن چیز دیگری است. ما باید این علم شهودی را از جناب امام هشتم طلب نماییم. علم شهودی و نه علم فکری در پیشگاه حضرت امام مُلک و ملکوت، امام ظاهر و باطن باید مطلوب ما باشد و این علم شهودی به حضور و مراقبت تعلق دارد که بحث آن در پیش است.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
ارزش وجودی انسان
قوه وجودی و استعداد ذاتی و نفسانی تو، یک استعداد بینهایت است. باید چیزی را طلب کنی که اگر فردا بازگشتی و دوباره به مطلوبت نگاه کردی، پشیمان نشوی. باید چیزی را طلب نمایی که شریفترین و قیمتیترین چیز باشد، چرا که تو عزیزترین و شریفترین و صمیمیترین موجوداتی.
در این دنیا هیچ چیزی نیست که قابل آن باشد تا مطلوب تو واقع گردد حتی عالم خیال و عالم عقل نیز کمتر از آنند که بخواهند مطلوب تو قرار گیرند. حتی عالم عقل چیست که بخواهد ارزش تو باشد؟ حتی جبرئیل علیه السلام هم، بیانگر ارزش واقعی تو نیست؛ و نمیتواند مطلوب غایی و هدف نهایی تو قرار گیرد، به عبارت دیگر نه تنها دنیا بلکه عالم مثال و عالم عقل نیز نمیتوانند ارزش واقعی تو را بیان کنند. بهای تو خیلی بالاتر از اینهاست.
اگر بخواهی حقیقت وجودت را بفروشی، باید به چیزی بفروشی که ارزش و بهای تو باشد تا فردا پشیمان نشوی. حتماً دیده ای که یک بازاری چقدر سعی میکند تا کالای خود را به بهترین قیمت بفروشد و اگر کالایی را که یک میلیون تومان میارزد، هشتصد هزار تومان بفروشد ناراحت است و میگوید دویست هزار تومان ضرر کردم. این را بدان که جنابعالی هم در دعا و در هنگام خواستن و در وقت طلب نمودن، در حقیقت میخواهی نفس ناطقه ات را به بهایی بفروشی پس خوب ببین که آن را به چه بهایی میفروشی که خدای نکرده فردا پشیمان بشوی و ببینی که فوق مطلوب تو مطلوبها بود تو از همه آنها غافل بودی. ببین میخواهی چه چیزی را طلب کنی که آن بشود تو و تو بشوی آن در هر صورت هرچه را که طلب کنی فردا که سربلند کردی میبینی که تو خودت، همان مطلوب خودت هستی.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
در روایات ما آمده است که اهل بهشت، به درجات مافوق، غبطه و حسرت میخورند، البته بر خلاف غبطه و حسرت جهنمیان، که سوزنده است، حسرت بهشتیان حسرتی ممدوح و سازنده است. به تعبیر جناب صدرالمتألهین در علم فکری، راه غیر از مقصود است؛ چه اینکه در امور مادی، طریق، غیر از هدف است؛ مثلاً وقتی از این مسجدالنبی کوه سنگی به راه میافتی و به حرم امام هشتم علیهالسلام مشرف میشوی، این طریق، غیر از هدف است، اما در علم شهودی، هدف و طریق و مقصود و راه، یک حقیقت اند و از هم گسسته نمیباشند. وقتی در مسیر علم فکری، کتابی را میخوانید، وقتی از شما میپرسیم هدفتان چیست؟ میگویید: میخواهم ملکه و قدرتی به دست بیاورم و فکرم قوی شود تا بتوانم به فلان مقصود برسم؛ پس مقصود غیر از این کتاب و غیر از این نوشته و استاد و حوزه است؛ درحالیکه در علم شهودی، سیر و سایر و مسیر و هدف و مطلوب، همه یک حقیقت اند به تعبیر دیگر، اتحاد طلب و طالب و مطلوب است. لذا عزیزان من! حال که مطلوب شما عین شماست، باید در علم شهودی چیزی را طلب کنید که پشیمان نشوید.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
طلب چگونه باید باشد
در حالات حضرت استاد علامه حسنزاده آملی روحی له الفدا میخوانید که میفرمایند:
در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم و محو در فراگرفتن صرف و نحو در سحرخیزی و تهجد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم، در رؤیای مبارک سحری به به ارضاقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دل آرای ولیالله اعظم ثامنالحجج علی بن موسی الرضا علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیه والثّناء نائل شدم.
در آن لیله مبارکه قبل از آنکه به حضور باهر النّور امام علیهالسلام مشرف شوم مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباء الله بود به من فرمودند در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین رضا روحی لتربته الفدا و خاک درش تاج سرم رسیدم و عرض ادب نمودم بدون اینکه سخنی بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم میدانست فرمود نزدیک بیا نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که بنوش. امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع که خواستم لبهای امام را بخورم از کوثر دهانش آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار در علم و از هر دری هزار در دیگری به روی من گشوده شد.
پس از آن امام علیهالسلام طیّ الارض را عملاً به من بنمود که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود بدر آمدم به آن نوید سحرگاهی امیدوارم که روزی به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم درایم که:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چهعجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
الحمدلله، آرام آرام از الفاظ سفر کردهاید و میدانید که حقیقت این الفاظ چیست. شب، باید معنی شود، اگر آن شب هر آن شب حقیقی لیلهالقدر نفس ناطقه انسانی الهی را میلیاردها به توان میلیاردها تنزل دهی، این شب و سایه خورشید در زمین میشود و باید همین شب و سایه خورشید در زمین را میلیاردها به توان میلیاردها بالا ببری و دقیقش کنی و به حقیقتش برسانی، تا به آن شب قدر برسی که در آنجا دیگر لفظ نداری. آن شب چه شبی است که این شب، رشحه ای از آن است و دورادور از آن شب حقیقی حکایت می کند؟!
خلاصه آنکه جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: “من در آن شب از دهان مطهّر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آب دهانش را نوشیدم که بر روی من، هزار باب علم و از هر بابی، هزار باب دیگر علم باز شد.”
از آنجا که امیرالمؤمنین علیهالسلام لفظ ندارد و مخاطبان آن حضرت در طول تاریخ، امثال من هستند که با این عالم خو کردهایم و به همین مرتبه نازله خودمان را عادت دادهایم و همّتی بیش از این نداریم و بالاتر نرفته ایم، اینطور سخن می گویند.
چون سر و کارت، با کودک فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
ما کودکان عقلیم و فکرمان کودکانه است. ما ورزش فکری نکردهایم و بالا نرفتهایم. اگر بالا برویم، دیگر نیاز نیست که حضرت امیر علیه السلام، حرف از یک میلیون باب پیش بیاورد و در قالب این تماثیل مطلب را برایمان القاء نماید.
این مثل آن است که فرزند کوچک شما از شما بپرسد که خدای ما چگونه خدایی است؟ و ما بخواهیم در قالب مثالهایی مطلب را به او تفهیم نماییم. ما متأسفانه خودمان در خداشناسی و معادشناسی گرفتاریم، بهشت و جهنم را طوری به ما القاء کردهاند که هر چه میخواهیم، به حقیقت بهشت و جهنم برسیم نمیتوانیم چگونه میتوان جواب کودکی که در کوچه و خیابان، با توپ بازی کرده و فقط توپ بازی و کوچه و خیابان را خوب میفهمد را داد؟
او میپرسد آیا خدا ستاره نیست؟ میگویید، نه. میپرسد آفتاب هم نیست؟ میگویید خیر. میپرسد آیا مثل این درخت یا فلان ستاره است؟ باز هم میگویید نه؛ می گوید: پس خدای ما چگونه است؟ شما چگونه میخواهید به این سوال جواب دهید؟
حتی اگر بعد از سالیانی درس خواندن، این فرمول سنگین را حل کنید، چگونه میتوانید این مطلب را به کودک خود بگویید؟
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
غرض این که، آنچه را که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام یافته، بینهایت است و بالاتر از مثالهایی است که ما زدهایم. ایشان سر و کارشان با کودکان افتاده است و مجبورند بگویند که از دهان پیغمبر اکرم، آب دهان نوشیدم و بر روی من، هزار باب علم باز شد و از هر بابی هزار باب دیگر. ما خودمان را میبینیم که بعد از سالها زحمت، باید گرفتاری بکشیم تا یک باب علم بر روی ما باز شود. حال که فکر ما این طوری است، مجبورند اینطور با ما سخن بگویند. اگر ما قویتر شویم، طور دیگر با ما حرف میزنند. ایشان میفرمایند: “تَعالوا”.
حضرت امیر با کمیل که از صحابه سرّی ایشان است اینطور حرف نمیزنند. مگر واقعیت به صرف شنیدن ادراک می شود؟ وقتی که او بگوید خدا چیست به او می گوید: “تَعالوا” بیا بالا و ببین که خدا کیست و چیست. خودت بیا و بچش. راهش این است. بیا و حضور پیدا کن.
عزیزان من! این سفر زیارتی را سرسری نگیرید که خیلی با ارزش است. ما هر روز و هر لحظه که خدمت آقا مشرّف میشویم و فقط با گریه عرض کنیم: آقا جان! ممنون شما. به همین اندازه که به ما اجازه دادید که تشرف پیدا کنیم، برای ما کافی است. این خیلی نعمت بزرگی است.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
غرض، ببینید وقتی به وادی طلب رسیدید، باید چه چیزی طلب کنید که فردا پشیمان نشوید و فردا که این زیارت شما تمثیل پیدا کرد و دیدید که خود شما، زیارت شما و علیبنموسیالرضا علیهالسلام یک حقیقت شدهاید، نگویید که آقا چه چیزهای بسیاری داشت و من از او جز اندک ناچیزی را نخواستم. انسان بسیار بسیار ضرر میکند وقتی میبیند یک انبار بینهایت و با این عظمت از اسرار و حقایق وجودی در نهان حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام بود و او دلش خوش بود که مثلاً از آقا یک دانه سیب طلب کرده است. پس از حضرتش خودش را بخواهید که عین علم و آب حیات معارف انسانی و الهی است.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
ظهور دولت اسما در ائمه علیهمالسلام
حضرت ثامنالائمه علیبنموسیالرضا علیهالسلام خیلی بزرگوار هستند و همچنانکه از اسم شریفشان پیداست خیلی زود هم راضی میشوند. چنانکه درباره جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز آمده است که دهشت ایشان، بسیار عجیب بود اصلاً بافت جناب امیرالمؤمنین دهشت آور است. و لذا در زندگینامه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میخوانیم که حضرت بسیار پر مطایبه بودند زیرا که اگر آقا مطایبه نمیفرمودند کسی به واسطه شدت هیمان ایشان جرأت نمیکرد به محضرشان مشرف شود. لذا میبایست کمی با مطایبه از شدت دهشت و هیمان خود کم میکردند تا مردم بتوانند به حضرت نزدیک شوند. اما این که چرا در این نشئه عدهای بافت دهشت آور و جلالی دارند و عدهای دیگر بافتی ملایم و جمالی خیلی نمیتوان آن را در قالب ضابطهای بیان کرد. نشئه طبیعت به گونهای است که عدهای در آن خنده رویند و طبیعت و بافت خانوادگی بعضی دیگر هم طوری است که زیاد خنده رو نیستند. نمیتوان بافت مردم را عوض کرد، چرا که در نشئه طبیعت گاه دولت اسمی از اسماء الله بر انسان حاکم میشود.
همه ائمه علیهمالسلام مظهر همه اسماء الله هستند، مثلاً حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام مظهر رضای حق است، چنان که مظهر جواد حق است، مظهر کاظم حق است. و یا این که حضرت وصی امیرالمؤمنین علی علیه السلام مظهر اسم شریف باقر حق است، مظهر اسم شریف صادق حق است، مظهر اسم شریف تقی و نقی حق است. اما دولت ظهور اسماء الله در آن حضرت با اسم شریف علی اعلی است. نشئه طبیعت، نشئه کثرت است و جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام، با اسم شریف علی اعلی سَر و سِرّ قوی دارد. اعلی از عُلُوّ است و ما چون کوچک و ضعیف هستیم، وقتی اسم علی را میشنویم، تحمل آن برایمان مشکل است. جلال امیرالمؤمنین علیهالسلام بسیار عجیب است و هر که را به محضر مقدسش مشرف شود، له میکند؛ لذا جناب آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام دیر نتیجه می دهند و دیر حوائج افراد را برآورده میسازند.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
قضیه ملا حسینقلی همدانی در این باره، قضیه عجیبی است. ایشان در نجف، در محضر جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام ۲۳ یا ۲۴ سال زحمت کشیدند تا به نتیجه رسیدند. جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام دیر نتیجه می دهند، اما انسان در محضر ایشان بسیار سنگین و قوی می شود. جناب ملا حسینقلی همدانی ۲۳ یا ۲۴ سال طول کشید تا به نتیجه برسد، اما طوری تربیت شد که وقتی درس اخلاق میگفت، عقلها از سر میپرید و تمام هوشها میرفت و انسان را دیوانه میکرد و وقتی درسش به اتمام میرسید، طلبهها در حیاط صحن مبارک نجف، اصلاً نمیدانستند که چه باید بکنند و به کجا باید بروند، طوری که مردم خیال میکردند آنها دیوانه شدهاند و حواس ندارند. لذا حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام دیر جواب می دهند اما پخته و سنگین می دهند، ولی حضرت رضا علیهالسلام براساس تناسب اسمشان با مقام رضای حق، چون زود راضی می شوند، زود می دهند، این اختلاف حالات مربوط به اختلاف اطوار در نشئه کثرت است. برهمین اساس بعضی از قبور زود و بعضی از قبور دیر پذیرایی میکنند و این هر دو حق است. جناب امام رضا علیهالسلام زود نتیجه می دهند اما حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام دیر نتیجه می دهند.
این بافت دهشت آور و هیمان آور در افرادی که صاحب شوکت و عظموت هستند مقتضی آن است که این افراد برای نزدیکتر شدن به اجتماع مردم با شوخی و مطایبه و خنده از صولت جلالی خود کاسته و بدین طریق مردم را به سمت خود بخوانند. و همین امر است که باعث شده حضرت استاد ما هم بسیار پر مطایبه باشند و ما این حالت را در آقایان بسیار دیدهایم. اگر اینچنین نباشند و مطایبه نکنند و بخواهند جلال به کار بیاورند مطمئن باشید هیچ کداممان جرأت نزدیک شدن به آنان را نداریم و انسان له می شود. همچنان که در زندگی جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندهایم که ایشان بسیار پر مطایبه بودند تا جایی که به حدی مطایبه میفرمودند که برای بعضیها سخت بود با آقا باشند؛ اما باید توجه داشت که انسان کامل امام است و امام باید خودش را در دسترس مردم قرار دهد و صرف یک انسان ولی الله که نیست. اگر فقط ولی الله باشد که، خودش هست و خدای خودش، و کسی نمیتواند در آن خلوت خانهی ایشان قدم گذارد.
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
پر بسوزد، در نگنجد جبرئیل
آن جا که امیرالمؤمنین علیهالسلام در آن خلوت خانهی سرّی شان در نیمه شب آه میکشند، هرکه برود میسوزد و له می شود. گاه سوز اولیا الله همه چیز را به آتش میکشد. حتی خودشان را میسوزاند، دیگران را میسوزاند، چه کسی میتواند خلوت امیرالمؤمنین را ادراک کند؟
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
به همین دلیل بود که جبرئیل در معراج، به خلوت خانه انس رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم نرفت و فرمود من طاقت ندارم و نمیتوانم از این به بعد بیایم و من طاقت آن آهی که تو میکشی، آن گریهای که میکنی، آن حضوری که تو داری و آن قرب فریضهای که پیدا کرده ای را ندارم و نمیتوانم در آن خلوت خانهی سرّی و غیبی و نهانخانه پیامبر با حقیقه الحقایق حضور داشته باشم. در آن مقام، تمام انبیا هم میسوزند و نمیتوانند، جناب ابراهیم هم طاقت و توان آن را ندارد که در آنجا قدم بگذارد. آنجا خیلی خیلی مشکل است، اما با این حال، انسان کامل امام مردم است و مردم باید امام جماعت را ببینند تا پشت سرش اقتدا کنند و اگر امام جماعت را جلوی خود نبینند، نمازشان باطل است. امام مردم کسی است که مردم بتوانند به ایشان دسترسی داشته باشند و دامنشان را بگیرند و چه شیرین و نیکو فرمودند (در بحث نماز جماعت که) به اندازهای که یک گوسفند متعارف بتواند بخوابد نباید بین صفها فاصله باشد و تو که مأموم هستی، حق نداری از امام جماعت دور شوی و اگر این فاصله ایجاد شود، نماز باطل می گردد؛ حتی آقایان فقها این بحث را در فقه مطرح فرمودهاند که صف اول جماعت، صفی است که امام جماعت در آن صف قرار دارد و بعضی از آقایان فتوایشان این است که فقط مقدار کمی باید مأموم از امام فاصله داشته باشد و مأموم باید اندکی عقبتر از امام بایستد نه خیلی عقبتر، طوری نباشد که مأموم، حتی یک قدم عقبتر از امام بایستد که وقتی کسی به صف اول نگاه میکند، خیال کند که امام از مردم جداست؛ چرا که امام باید در متن مردم باشد و حتی یک پله هم از مردم جدا نباشد. عنوان امامت این اقتضا را دارد.
جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام باید امام مردم باشد. اگر آن هیبت و جبروت و از عظموت امام تجلی بفرماید، چه کسی میتواند به ایشان نزدیک شود؟ آقا آنقدر خودشان را تنزل میدادند و مطایبه میفرمودند تا اندکی لبخند بر لبان مبارکشان جاری شود و مردم بتوانند با ایشان روبرو شوند.
و الا اگر آقا میخواستند در آن مقام حضور تامّشان با مردم برخورد کنند، اصلاً طاقت تحمل آن برای دیگران ممکن نبود.
امام هشتم علیهالسلام هم مظهر اسم اعلی و مظهر اسم شریف عالی هستند که در روایات هم داریم: “یا عالی بحق علی”
ایشان مظهر اسم شریف عظیم، عزیز، کلیم، قدیر، مرید، علیم و همه اسماء الله هستند، اما در نشئه طبیعت، اسم شریف رضای حق، در ایشان بسیار جلوه نمود و دولت اسم شریف رضا بر آقا حاکم است؛ لذا امام هشتم، چنانکه با اسم شریف رضایشان متناسب است، زود راضی میشوند و زود می دهند و خوب پذیرایی می کنند، گرچه زود ایشان هم دیر است.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
در گلستان سعدی میخوانیم: “یکی از صاحبدلان، سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شد. حالی که از این معامله بازآمد، یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم، بوی گل چنان مست کرد که دامنم از دست برفت”
غرض میخواهیم ببینیم وقتی به بارگاه ملکوتی امام هشتم علیهالسلام بار یافتیم، از آقا چه بخواهیم. خیلی خلاف ادب است که انسان از امام هشتم چیزی غیر خدا آقا را بخواهد. در پیشگاه او غیر او را بخواهی یعنی چه؟ این خلاف ادب است.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
در نکته ۶۱ هزار و یک نکته چنین آمده است:
به حقیقت برو و بگو آمدم، اگر گفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم؟
این ره است و دگر دوم ره نیست
این در است و دگر دوم در نیست
اگر گفتند به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم:
بر ضیافت خانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اگر گفتند تا به حال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم.
اگر گفتند چی آوردی؟ بگو اولاً دل شکسته که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیاً:
جز نداری نبود مایه دارایی من
طمع بخششم از درگه سلطان من است
و ثالثاً: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند بیرونش کنید بگو:
نمیروم ز دیار شما به کشور دیگر
برون کنید از این در درآیم از در دیگر
اگر گفتند این جرأت را از که آموختی؟ بگو از حلم شما.
اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری! بگو قابلیت را هم شما افاضه میفرمایید.
باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:
به والله و به بالله و به تالله
به حق آیه نصر من الله
که مو از دامنت دست بر ندیرم
اگر کشته شوم الحکم لله
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
اگر گفتند مذنبی، بگو اولاً شنیدم شما غفارید. و ثانیاً من ملک نیستم، آدم زادهام. و ثالثاً:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده و زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
اگر گفتند این حرفها را از کجا یاد گرفتی؟ بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
اگر گفتند چه میخواهی؟ بگو:
جز تو ما را هوای دیگر نیست
جز لقای تو هیچ در سر نیست
به حقیقت برو و بگو آمدم. نباید کسی که خدمت آقا امام هشتم میرود، غیر از آقا را بخواهد بلکه باید عرض کند: “آقاجان! من تو را میخواهم” اگر پرسیدند چرا دیر آمدی؟ بگو راه گم کرده بودم، نمیدانستم، گرفتار بودم دنیا مرا شکار کرده بود و دنیا زده شده بودم، حواسم نبود و به دنبال نخود و کشمش رفتم و تازه متوجه شدهام.
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
اگر پرسیدند: “تو که با اینهمه گناه آمدی با تو چه کنیم” بگو: گناه را ببخشید و اگر گفتند قابلیت نداری بگو: قابلیت را هم شما بدهید. اگر فرمودند: ماشاالله خیلی بلبلزبانی و هرچه ما میگوییم جواب می دهی، بگو: بلبل وقتی به گل میرسد، دیگر نیازی نیست کسی به او چه چه زدن و خواندن بیاموزد، چرا که او خودش بلد است و اصلاً گل او را به خواندن در میآورد.
اگر گفتند چه میخواهی بگو:
جز تو ما را هوای دیگر نیست
جز لقای تو هیچ در سر نیست
سفری به کوی یار از بیانات استاد صمدی آملی
غرض، از یار غیر از یار را خواستن زشت و غلط است. خودش را بخواهید. حیف است آدم این همه راه را برود و این مسیر را طی کند و برگردد بعد ببیند که ای عجب! آقا چه حقایقی داشت و او آنها را طلب نکرد. باید بگویی آنچه را که تو هستی و تو داری میخواهم؛ اصلاً من که نمیتوانم بفهمم تو که هستی و چه داری؛ من یکپارچه در مقام سکوت تامّم و هیچ چیز نمیدانم، فقط اینقدر میدانم که بلبل گل را میخواهد و بس، خودت میدانی.
مطالعه مجلس دوم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک