شاعر صریح الهجه مشروطه
ایرج میرزا ملقب به جلال الممالک و فخر الشعرا، یکی از شاعران برجسته در عصر مشروطیت و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.
اشعارش ساده و گاهی عامیانه است و مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارد.
شعر زیبا و غم انگیز “مادر”، یکی از بهترین اشعار ایرج میرزا است که با هم می خوانیم:
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادرِ تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پر چین و جبین پُر آژنگ
با نگاهِ غضب آلود زند
بر دلِ نازکِ من تیرِ خدنگ
مادرِ سنگ دلت تا زندهست
شهد در کامِ من و توست شَرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بیخوف و درنگ
روی و سینۀ تنگش بدری
دل برون آری از آن سینۀ تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد ز آینۀ قلبم زنگ
عاشق بیخرد ناهنجار
نه، بل آن فاسق بیعصمت و ننگ
حُرمتِ مادری از یاد ببُرد
خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصدِ سرمنزلِ معشوق نمود
دلِ مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دمِ در به زمین
و اندکی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بیفرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ:
«آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ»
دیوان ایرج میرزا