شیوانا کلام تلخ تو، اشک گرم من
یک روز شیوانا از راهی می گذشت. زن جوانی کنار دیوار ایستاده و به نقطه ای خیره شده بود و آرام آرام اشک می ریخت. شیوانا با دیدن زن جوان بسیار متاثر شد و ایستاد و علت گریه زن را پرسید.
زن گفت: همسری دارم که شخصیت معقولی دارد ولی گاهی مرا با کلام ناخوشایند می رنجاند. او مرد خوب و لایقی است و برای آرامش و آسایش زندگی مشترکمان بسیار تلاش می کند ولی بددهنی او موجب رنجش من شده و مرا بسیار می آزارد و نمی توانم به سادگی از آن بگذرم و ساعت ها گریه می کنم تا آرام شوم.
هنگامی که زن جوان و شیوانا مشغول صحبت بودند ناگهان مردی از راه رسید و به زن گفت که همراه او به خانه برگردد.
زن در حالی که هنوز اشک در چشمانش حلقه زده بود مردد به همسرش نگاه می کرد و در آن لحظه نمی دانست که چه تصمیمی بگیرد.
شیوانا به طرف زن و مرد جوان رفت و گفت: عزیزان من! همیشه در کنار گل های زیبای زندگی مان خارهایی نیز وجود دارد که می بایست آنقدر آرام خارها را از گل ها جدا کنیم که حتی دستمان را نخراشد چه رسد به اینکه موجب پرپر شدن گلهای زندگی مان شود.
پس در زندگی باید با دقت نظر و تامل رفتارهای ناخوشایند را که همچون خار وجودمان را می آزارد از خود دور کنیم و در پرورش صفات خوب بکوشیم تا زندگی مان همواره شاداب بماند.
شیوانا مشغول صحبت بود و زن جوان همانگونه که با دقت به حرفهای استاد گوش می کرد قطرات اشک را آرام آرام از گوشه چشمانش پاک می کرد!
زن جوان با خود می اندیشید که آیا همسرش می تواند خصوصیت بد اخلاقی اش را کنار بگذارد؟ و اگر نتواند بر ضعف اخلاقی اش مسلط شود و رنجش میان آن دو روز به روز بیشتر شود یقیناً تکرار رنجش ها و دلخوری ها موجب بر هم خوردن زندگی مشترکشان خواهد شد.
شیوانا این بار به طرف مرد جوان رفت و با تاسف گفت: هیچ انسانی لیاقت اشک های انسانی دیگر را ندارد و اگر هم روزی انسان لایقی پیدا شود یقیناً هرگز دلش نمی خواهد دل دیگری را آنقدر به درد آورد که ناامیدانه بر کنجی بنشیند و ساعت ها اشک بریزد.
تو نیز برای حفظ زندگی مشترک همانگونه که بذر عشق بر لحظه های زندگی ات می پاشی می بایست زندگی ات را از آفات و عیوب اخلاقی نیز حفظ کنی و بتوانی بر کلام و رفتارت مسلط باشی تا موجب دلشکستگی و ناامیدی همسرت نشوی چرا که همیشه فرصت جبران نخواهی داشت و اگر همسرت از خطایت نگذرد، بذر عشق در زندگی ات خشک خواهد شد و دیگر نمی توانی گذشته ات را جبران کنی…
اکنون نیز برو و دست همسرت را بگیر و او را به خانه بازگردان و نگذار درخت زندگی ات تحت الشعاع تندباد خطاهایت قرار بگیرد.
از امروز با خودت پیمان ببند که تلاش کنی اگر اشکی از چشمان همسرت سرازیر می شود اشکی از عشق و شوق باشد، نه از تلخی کلام تو…
پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …
مجله اینترنتی تحلیلک