این مطلب به مجلس دوازدهم از کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی مجموعه سخنرانی های ایشان در مشهد مقدس و در محضر امام رضا علیه السلام در سال ۱۳۷۸ است. عنوان این مجلس اقسام کسب در بیانات استاد صمدی آملی است.
استاد صمدی آملی
مجلس دوازدهم
مراقبت عرفانی / مراقبت اخلاقی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحَمدُ و الثَّناء لِعَینِ الوجود ثُمَّ الصَّلاه و السَّلام علی واقف مَواقِفِ الشُّهود، سَیِّدنا ابی القاسمِ محمّد صلی الله علیه و آله و عَلی اَهل بیتِه الاُمَناءِ المَعبود.
عزیزان! مبحث شریف حضور و مراقبت به معنای شریف اخلاقی را در بخش اول و سپس حضور و مراقبت به معنای شریف عرفانی، قرآنی و فلسفی را در بخش دوم، در محضر انورتان آغاز میکنیم؛ زیرا که در مباحث معرفت نفس و دیگر موضوعاتی که در طی سالهای قبل تقدیم محفل عزیزان کردهایم، بحث مراقبت دائماً مورد تاکید و ابرام گوینده بوده است و سوالاتی که در مباحث گذشته برای عزیزان درباره حضور و مراقبت پیشآمد، نشانگر آنست که این بحث باید بهطور مستقل مطرح شود.
در کتابهای حضرت استاد روحی فداء همانند هزار و یک نکته، عیون مسائل نفس، بهخصوص در رساله انسان در عرف عرفان، چنانکه در لطیفه مراقبت از جلد دوم مآثر آثار به عرضتان رساندیم، لفظ مراقبت، نوعاً به معنای عرفانی آن مبسوط بیان شده است، اما چنین بحث را علمای اخلاق در کتابهای اخلاقی نیز مطرح فرمودند، اول مقداری پیرامون این بحث اخلاقی عرایضی تقدیم میداریم تا انشاالله هم بنده و هم شما برای تشرف به محضر شریف مراقبت عرفانی آماده شویم.
مراقبت اخلاقی
علمای علم اخلاق عهدهدار بیان مسائل سنگین عرفانی و مسائل اصیل اعتقادی فلسفی نیستند زیرا علم اخلاق و مباحث اخلاقی در بخش دوم آیه شریفه “اُدعُ الی سَبیلِ رَبّک بالحکمه و الموعِظهِ الحَسَنه و جادِلهم بالّتی هی اَحسَن”، از باب «موعظه حسنه» و از جنبه خطابیات منطقی مطرح میشود و در مرتبه نازلتر از مباحث فلسفی و عرفانی قرار میگیرد و به تعبیری شأنی از شئون مسائل فلسفی است.
صنایع پنجگانه
در علم منطق، از پنج صنعت خطابه، برهان، جدل، شعر و مغالطه سخن به میان میآید.
شعر و مغالطه منطقی، برای هیچ انسان عاقلی تجویز نمیشود. ما حق نداریم با طرف مقابلمان به زبان مغالطه حرف بزنیم و حق نداریم عمر نازنین خود را در طول شبانه روز صرف شعر نماییم؛ البته مراد از این شعر، شعر منطقی است، نه شعر حکمی و فلسفی.
شعری که در صناعات خمسه منطق مطرح فرمودند، مربوط به تخیل و قوه خیال بدون عقل است. برهانی که در منطق مطرح میفرمایند، مربوط به قوه عاقله است، و خطابهای که در منطق مطرح میشود، مربوط به همین قوه است، اما نه به صورت یقین؛ یعنی کسی که حرف خطابی میزند، تنها مستمع خود را قانع میکند و قانع کردن مستمع، غیر از برهانی حرف زدن است.
کسی که اهل برهان است، حرف خود را بر مبنای مقدمات ششگانه برهان پیاده میکند، خواه طرف سخن او قانع شود، خواه قانع نشود؛ اما در خطابات، مقصود اهل خطابه این است که مستمع خود را قانع کنند و شنونده، گفتار گوینده را بر اساس حسن ظنی که به او دارد، در مرحله عمل پیاده میکند، البته در خطابیات هم میتواند مسائل یقینی باشد ولی مراد از خطابه اقناع است.
صنعت برهان در منطق
وقتی حرف برهانی باشد، گوینده دیگر به فکر آن نیست که شنونده حرفش را بفهمد یا نفهمد و قبول کند یا نکند، بلکه بر مبنای مقدمات و اشکال قیاس برهان که ماده و صورت منطقی است، حرف خود را ارائه میکند و اگر همه عالم جمع شوند، او میگوید حرف همانی است که من القاء کردهام و حرف من حق است و یقین که اگر بپذیرید خود را بالا کشیدهاید و اگر نپذیرید، نپذیرفتن شما دالّ بر بطلان حرف من نیست، اما شما چون توان حمل برهان را ندارید پس تنزل کنید و در پی خطابیات باشید.
هر کس که نتواند بار برهان را به دوش بکشد و تحمل کند، به دنبال خطابه میرود؛ لذا در قرآن کریم به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله امر شد که اول با علم و حکمت با ایشان سخن بگو اگر نپذیرفتند از طریق موعظه حسنه با ایشان به سخنپرداز.
در برهان، دو اسم از اسماء حسنای الهی ظهور میفرماید؛ یکی اسم شریف یقین و دیگری اسم شریف حق که این دو، نتیجه مقدمات برهانی میباشند. “هو الّذی خلق السماوات والأرض بالحق”.
از اینکه در این آیه میفرمایند آسمانها و زمین براساس حق آفریده شده، معلوم میشود برهانی که نتیجهاش حق است در محدوده خلق که بحث از خلقت آسمانها و زمین است مطرح میشود و لذا، اگر همه عالم هم جمع شوند، نمیتوانند به اسرار فعل حکیم غیرمتناهی علیالاطلاق راه یابند و اگر احیاناً اشکالی هم وارد میکنند، با دقت حکمی و فلسفی به آن پاسخ داده میشود و آن شخص میفهمد آنچه را که اشکال کرده، از جهل خودش نشئت گرفته، نه از معلومی که او آن اشکال را بر روی آن وارد آورده است؛ لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله در وهله اول، مأمور به حکمت و برهان است و چون اکثر مردم قدرت تحمل برهان را ندارند و حمل برهان سنگین و مشکل است، مأمور به موعظه حسنه میشود.
فهم برهان آسان نیست و رسیدن به سرّ آن، کار هر کسی نیست و در هر اجتماع، همیشه تنها عده کمی هستند که برهان را میفهمند زیرا برهان در حقیقت، عقل خالص است؛ یعنی همان عقلی است که از محدوده خیال در رفته است.
این عقل نصیب هر کسی نمیشود و هر انسان متخیل و خیالبافی نمیتواند حرف عاقل را تحمل کند؛ لذا اکثر مردم به دنبال شعبدهبازان جمع میشوند، اما کمتر به دنبال عقلاء میروند.
سرّ اینکه وقتی مباحث علمی سنگین مطرح شود طرفداران کمی دارد، در حالیکه وقتی بحثهای تخیلی، نمایشی، سینمایی و امثال اینها پیش آید طرفداران بسیاری خواهند داشت این است که اکثر مردم خیالی اند نه عقلی.
خطابه همان مواعظ حسنه است (جدال احسن)
بعد از مرتبه حکمت، مرتبهی موعظه آغاز میشود. در موعظه سخن از اقنائیات است و باز هم حرف عقل مطرح میشود، اما عقل، آن طور که باید خالص نمیشود؛ زیرا در خطابه و اقنائیات، گوینده ناچار است تا مرتبه شنونده تنزل کند و به زبان او با او سخن بگوید، در حالی که در برهان، گوینده حق ندارد تنها در محدوده ذهن شنونده برهان اقامه کند. بلکه او آن طور که شایسته و بایستهاست برهان را اقامه میکند ولو اینکه هیچکس به ادراک برهان و حقیقت و واقعیت آن راه پیدا نکند؛ چه اینکه همه عقلای عالم دست به دست هم دادند و تفسیر قرآن نوشتند، اما به تعبیر جناب شیخ اکبر محیالدین، وقتی قرآن در روز قیامت، قیام بفرماید، تمام مردم میبینند بکر و دست نخورده است.
آنچه مبرهن است تنزل نمیکند بلکه اگر بخواهد برهان خود را به ذهن دیگری که نمیفهمد القاء کند، آن را در قالب مثال ارائه میفرماید. “و تلک الامثال نَضربها للناس و ما یعقلُها الّا العالِمون”.
نفوسی که خواهان حکمت اند، آنقدر عقلشان خالص است که اصلا حوصله چون و چرا در عالم ندارند، بلکه فقط به دنبال فهم اند.
وقتی برای این نفوس برهان اقامه میشود، تنها همانند تشنهای که آب را به کام خویش میکشد، مینوشند و میچشند و دیگر به این فکر نیستند که چرا به این آب، آب میگویند و…
اینها به دنبال خیالبافی نیستند و فقط وقتی که حکمت القا میشود، مثل تشنگان کوثر از آن میچشند.
عدهای هم هستند که به اندازه گروه اول، تشنه حکمت نیستند، اما چون جان آنها هم اهل چون و چرا نیست، اگر به آنها پند و نصیحت و اخبار گذشتگان عرضه شود، تا حدی نور میگیرند و در امور زندگی حواس خود را جمع میکنند. این گروه هم در پی جار و جنجال نیستند؛ مثلاً اکثر مردمی که پای منبر یک روحانی قرار میگیرند و حرف میشنوند، خیلی به دنبال سوال نیستند، بلکه به دنبال آنند که به همان مقداری که در زندگی روزمره به کارشان میآید، به شنیدههای خود عمل کنند.
عدهای در اجتماع صاحب نفوسی هستند که همیشه در پی جدال و دعوایند. اگر شما با این افراد روبهرو شوید، باید جدال احسن کنید، نه بگو مگوی بیمفهوم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم جدال احسن میفرمودند.
فقط مراقب باشید عمر خود را برای بگو مگوهای متعارف نگیرید که این برای هیچ عاقلی پسندیده نیست.
غرض، مراقبت اخلاقی در حد عموم مردم است که به تعبیری صاف و سادهاند و میخواهند در زندگی روزمره حواس خود را جمع کنند تا در قیامت و آخرت به بهشت و گشایش نفسانی برسند.
کسانی که پا از مراقبت اخلاقی فراتر میگذارند، باید لطف بفرمایند به مراقبت عرفانی تن در دهند و مراقبت عرفانی، غرق شدن در توحید صمدی قرآنی است. ما همیشه در درس و بحث در محضر انور عزیزان، این مراقبت را دنبال میکنیم.
مراقبت اخلاقی
جناب خواجه نصیرالدین طوسی قدّسسرّه رسالهای دارند به نام اوصاف الاشراف که آقایان، آن را بهعنوان آسانترین راه سیر و سلوک و تهذیب نفس چاپ فرمودند.
در این کتاب، در فصل پنجم، محاسبه را به معنای حساب کردن و مراقبه را به معنای نگهداری گرفتهاند.
خارج از متن این کتاب، بنده عرضی را تقدیم میکنم که آن این است که مراقبت مربوط به طول روز و محاسبه مربوط به هنگام شب قبل از خواب است، همانند مغازهداری که در طول روز مراقب خرید و فروش مغازه است، اما وقتی شب فرا میرسد، خرید و فروش روزانهاش را محاسبه میکند. آن مغازهدار باید در طول روز حواسش را جمع کند که کمفروشی نکند، زیاد فروشی نکند، ربا ندهد و نگیرد و خلاصه کسبش کسب حلال باشد و بعد از همه اینها وقتی شب فرا میرسد، حساب کند و ببیند چه مقدار کسب کرده و درآمدش نسبت به روز گذشته چگونه بوده و…
انسانی که در طول روز حواسش را جمع میکند، دهانش را میپاید، مراقبت حرف زدنها، برخوردها، نگاهها، محرم و نامحرم، حلال و حرام و نعوذبالله گناهان است و تلاش میکند ذاکر نعمتهای الهی باشد، در وادی مراقبت اخلاقی است و اگر کسی بخواهد مراقبت عرفانی هم داشته باشد، از این مراقبت بینیاز نیست.
مراقبت اخلاقی، بهخصوص برای کسی که کسب و کاری در بیرون دارد و درگیر مسائل اجتماعی است، مصداق بیشتری دارد. ما طلبهها که شبانهروز در اتاق نشستهایم و تنها از مسیر خانه تا محل درس و مطالعه رفت و آمد میکنیم و آنچنان، کاری به بیرون نداریم، خیلی هنر نمیکنیم که آلوده نمیشویم؛ چرا که نفس ما آنچنان به این امور مشغول است که وقت ندارد به امور دیگر فکر کند.
در مراقبت اخلاقی میفرمایند، نفس را مشغول بدار که اگر او را مشغول نکنی، او تو را مشغول خواهد کرد؛ به تعبیر شریف حضرت آقا، این همه کتابها را برای این نوشتهام که نفسم را مشغول بدارم تا نفس مرا مشغول نکند.
البته اینکه فرمودهاند نفس را مشغول بدارید، غرض مشغول داشتن نفس به امور پسندیده و شایسته است.
جایگاه کسب و کار در مراقبت اخلاقی
براساس فرمایش خواجه طوسی (قدّسسرّه) و علامه بزرگوار علامه حلی، شارح کتاب خواجه به نام “تجرید الاعتقاد”، کسب و کار مهمترین چیزی است که در مبحث مراقبت اخلاقی مطرح میشود.
علامه حلّی (قدّسسرّه) در کشف المرادشان فرمودند:
فالسعی فی طلب الرزق قد یجب مع الحاجه و قد یستحب اذا طلب التوسعه علیه و علی عیاله، و قد یباح مع الغنی عنه، و قد یحرم مع منعه عن الواجب
رسیدگی به امور زندگی
وقتی درس و بحث معرفت نفس اوج میگیرد، نوعاً برای عزیزان این سوال مطرح میشود که کسب و کار را چه باید بکنند؟ درست است که وقتی انسان داغ میشود از حرارت او نسبت به کسب و کار کاسته میشود، اما نمیتوان زندگی متعارف و زن و فرزند را رها کرد.
همان حقیقتی که به ارتقاء وجودی انسان امر نمود، نیز فرمود که باید با کسب و کار، زن و فرزند را اداره کنید؛ به تعبیر شریف حضرت آقا، خیال بفرمایید عزیزانی که در منزل شما هستند به یک تعبیر اسیر شمایند. زن باید بچهداری کند و مشکلات زایمان حمل و غیره را بگذراند و دیگر نباید بهدنبال یک لقمه روزی از منزل بیرون برود. پس مراقب باشید که خلط و خلاف نشود و زن در محیط خانه و مرد در محیط بیرون به کار خویش مشغول باشد.
از طرفی فرمودند، از جنبه فقهی زن میتواند به ازای هر عملی که در خانه انجام میدهد از شوهرش حقوق بگیرد، اما این کار از جنبه اخلاقی از وجدان او خارج است و زن مجبور است برای حفظ مسائل اخلاقی هم که شده در طول شبانهروز در خدمت منزل و همسر خود باشد و توقع چندانی نداشته باشد و لذا درست است که به ظاهر در فقه آمده که نفقه زن بر مرد واجب و بر گردن اوست، اما در واقع و در متن خارج، زن و فرزند اسیر پدر منزل اند و باید به اسرا رحم کرد و لذا نمیشود به کسب روزی بیتوجه بود و آن را رها کرد. این است که انسانی که کسب و کار ندارد، به تعبیر حضرت آقا نه دنیا دارد و نه آخرت.
اما کسب باید تا کجا باشد؟! عبارتی که خواندیم شرح علامه حلی به نام کشف المراد، بر تجرید الاعتقاد خواجه طوسی است که میفرماید، وقتی که انسان محتاج است، سعی و کوشش در طلب رزق و تامین روزمرگی خود و خانوادهاش از لباس گرفته تا غذا و مسکن و امثال اینها، بر او واجب میشود.
بحث رزق از مباحثی است که در علم کلام راجع به آن خیلی بحث شده و آن بحث بسیار خوب و شریفی است. این بحث باید برای عزیزانی که میپرسند تا چه میزان باید بهدنبال کسب و کاسبی برویم، مقداری باز شود.
ما در بحث طهارت، خیلی به اجمال مطالبی در این باره به عرض رساندیم، اما این بحث هنوز خوب باز نشده است.
اگر انسان بخواهد زندگی همسر و فرزندان و احیاناً افراد دیگری را که تحت تکفل او هستند توسعه دهد، مثلاً خانه را وسیعتر کند و یا حیاط منزل را توسعه دهد تا فرزندان بتوانند در آنجا بازی کنند، در این صورت طلب رزق افزونتر و بهدنبال کسب بیشتر رفتن، برای انسان مستحب است، اما اگر زن و فرزند او در گشایش اند و او ولو از راه حلال همچنان مال بر روی مال انباشته میکند، پولها در بانک جمع میکند و زمینها… خرید و فروش میکند، این مالاندوزی نه واجب است و نه مستحب، بلکه مباح می باشد.
حد کسب و کار
مباح یعنی آنچه که نه مستحب است و نه واجب و نه کراهت دارد و نه حرام، اما گاهی اوقات که کسب و کار مانع انجام واجبات مشخص میشود، حرام میگردد.
کسب در حدّ ضرورت خوب است و واجب، و در حد گشایش زن و فرزند مستحب است، اما دیگر از این بیشتر را نخواهید و سنگ روی سنگ نچینید و پول بر روی پول نیفزایید که حتی اگر از جنبه شرعی مباح باشد، در پیشگاه عاقل جایگاهی ندارد؛ چرا که عاقل میگوید بیش از مقدار گشایش زن و فرزند خود میخواهید چه کنید؟ چرا راهی را که برای ارتقاء وجودی شما و زن و فرزندتان است طی نمیکنید؟
کسبی که نماز و روزه انسان را از او بگیرد، واجب است ترک شود، اما حتی وقتی که انسان در گشایش است، دیگر چه معنی دارد که خودش را به آب و آتش بزند؟
مگر هر چه حلال است باید به دنبالش رفت؟ به خصوص اگر همه اهل منزل همدل باشند؛ به عنوان مثال، اگر کسب و کار آقا، طوری است که زندگی را اداره میکند، دیگر چه لزومی دارد که خانم را به دنبال کسب و کار بفرستیم؟ نمیگویم حرام است و اشکالی دارد، اما چه لزومی دارد که به این انگیزه عمل کنیم؟ آیا اگر از ناحیه عمل نکردن به این امور، به مستحبات دیگر عمل کنیم و چه بسا به واجبات دیگر تن در دهیم بهتر نیست؟، آیا بهتر نیست تمام اهل یک منزل، به اتفاق بگویند به جای آن که مال خود را توسعه دهیم، بیایید جان خود را توسعه دهیم.
برای رفع ضرورت و نیاز نمیتوان از کسب و کار دست کشید؛ زیرا ما فرشته نیستیم که اصلا غذا نخوریم و به لباس و مسکن احتیاج نداشته باشیم و نیز حق نداریم، روش درویش بازی متعارف را در پیش بگیریم و لباسهای وصلهدار بپوشیم.
البته باید بدانید ضرورت هر کس نیز به اندازه مقام و شأنیت اوست. عاقل باشید و همواره چراغ عقل را روشن بدارید و هر کجا که دیدید در مسیر کسب و کار بیش از حدّ جلو میروید و دارید از معنویت و عروج نفس ناطقه، جان و حقیقت وجودی تان میافتید، بدانید راه برای بازگشت باز است و دیگر آن را دنبال نکنید، کار دراویش را هم به خودشان واگذار و پا در کفش دیگران نکن، خود را باش و انسان قرآنی باش.
پیرامون مسئولیت های اجتماعی
البته شاید برای همگان ممکن نباشد که به صرف رفع نیاز عیال و فرزندانش بسنده کرده و از آن به بعد در پی خودشناسی و خودسازی نفسشان باشند، مانند کسانی که مسئولیت اداره مردم را در سطح کشور پذیرفتهاند، به تعبیر مقام معظم رهبری این گروه باید خودشان را فدای اجتماع کنند، زیرا کسانی که میخواهند رئیسجمهور، رئیس مجلس و نماینده مجلس شوند و در سطوح بالای کشورداری قبول مسئولیت کنند، چارهای ندارند جز اینکه خودشان را وقف مردم کنند و مشکلاتی را تحمل نمایند تا کشور بهجایی برسد.
این مسئولان به هر میزان که زحمت بکشند، خداوند به آنها عوض خواهد داد. لذا رئیسجمهور و یا هر کسی که ریاست و مسئولیت یک شهر و یا استان برعهده اوست، به اندازهای که مردم آن منطقه به او نیاز دارند عیال دارد. تمام مردم کشور، عیال رهبر و رییسجمهورند و به هر مقدار که عیال آنها توسعه پیدا کند، باید بیشتر زحمت بکشند.
اما جنابعالی که مثلاً یک کارمند جزء هستی و یا بازاری و معلم و کشاورز هستی اگر میبینی زندگی تو تا آنجا پیش رفته که در گشایشی و خانه و ماشین داری، دیگر چرا میخواهی سنگروی سنگ بچینی؟ اینجا بهتر است بروی و بیشتر وقت خود را به خودسازی اختصاص دهی، و به درد معنویت خود برسی و بدینترتیب نه جای دیگران را در کار کردن و قبول مسئولیت اجتماعی نمودن تنگ کنی و نه اینکه وقت خود را بیدلیل به امور غیرضروری تلف کنی و از خودسازی محروم بمانی، مثلاً اگر زن و شوهری هر دو معلم هستند و میبینند که بهاندازه کافی در زندگی به گشایش رسیدهاند و از خانه و ماشین متناسب با شأنشان برخوردارند دیگر ضرورت ندارد هر دو به شغلشان ادامه دهند و همچنان سنگ روی سنگ بچینند و جای دیگران را در عرصه معلمی تنگ کنند، بلکه بهتر است اینها کنار بروند و افراد دیگری که نیاز بیشتری به این حرفه دارند بیایند.
پیرامون مسئولیت های اجتماعی (محاسبه)
لذا اگر اجتماع روی حساب پیش رود، همه مشکلات مردم حل میشود. اگر دستورات اسلام آنطوری که هست درست پیاده شود، کم و کاستیها حل خواهد شد. خودتان عقل را قاضی قرار دهید ببینید در بین اینهمه مستحبات، کدام یک ضرورت بیشتری دارد.
لازم نیست انسان حتماً بهدنبال این مستحب گشایش و توسعه بیشتر زندگی برود. بروید و عمل به واجبات خود را بیشتر کنید و طوری نباشد که مشغول کارهای مستحبی حلال شوید و حوصله یک نماز ظهر و عصر درست و پسندیده را نداشته باشید.
گاه از بس که ذهن مشغول است، دیگر نماز، جان ندارد و اشتغال صبح تا غروب نمیگذارد حواس انسان سر نماز جمع باشد. اینها مباحثی است که در بحث مراقبت اخلاقی خیلی کاربرد دارد. البته اگر کسی برای او زمینه رزق زیاد فراهم شد و کسب او برکت کرد، میتواند از راه درآمد زیاد به وضع ضعیفان سر و سامان بخشد که این نیز کار خوبی است، ولی باز واجب نیست. البته از باب خدمترسانی به خلق خدا میتواند مقام حاتم طائی را طلب کند که این نکته هم میتواند راهی برای اعتلا باشد.
در اینجا نیکو است قسمتی از صورت فصل پنجم رساله اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی را که در باب محاسبه است، نقل نموده و بدان تبرک جوییم:
حضرت شیخ فرماید: خدای تعالی درباره محاسبه و مراقبه میفرماید: “إن تُبدوا ما فی أنفسکم أو تُخفوه یُحاسِبکم به الله”.
محاسبه در لغت به معنای حساب کردن و مراقبه به معنای نگهداری است و منظور ما از محاسبه آن است که انسان طاعات و معاصی را حساب کند که کدام بیشتر است. اگر طاعت بیشتر است بنگرد که نسبت بیشتر بودن طاعات بر معاصی در مقابل نعمتهایی که خداوند در حق او لطف فرموده چه اندازه است.
پیرامون مسئولیت های اجتماعی
طریقه محاسبه کردن
نعمتی مانند وجود او که حکمتهای فراوانی در آفرینش اعضای او نهفته است که عالمان علم تشریح به اندازه فهم و دانش خود چندین کتاب در شرح آن نوشتهاند – و تازه قطرهای از دریا را نتوانستند بفهمند – و فواید فراوانی که در نیروهای نفس نباتی و حیوانی انسان موجود است، و شگفتیهایی که در روح او قرار داده که میتواند علوم و معقولات را به ذات خود ادراک و محسوسات را فهم نموده، و با ابزار و ادواتی که در اختیار دارد قوا و اعضا را تدبیر نماید.
و همچنین روزی و رزقی که از ابتدای خلقت برای انسان فراهمشده و اسباب رشد و پرورش او را چه از عالم بالا و چه از جهان خاکی آماده ساخته است، پس اگر آن مقدار طاعتی را که بر معصیت غالب آمده با اینهمه نعمتهای الهی و نعمتهایی که قابل شمارش نیستند مقایسه کند، متوجه تقصیر و کوتاهی خود در همه حالات خواهد گردید و خداوند میفرماید “وَ اِن تَعدّوا نعمت الله لاتحصوها”.
و اما اگر طاعت و معصیت او یکسان باشد، باید بداند که در مقابل این نعمتها هیچ بندگی و سپاسگزاری ننموده است و تقصیر و کوتاهی خود را واضحتر مییابد.
و اما اگر معاصی بیشتر از طاعات او باشد، پس وای بر او.
بنابراین اگر طالب کمال، اینگونه خود را محاسبه کند از او جز طاعت سر نمیزند و با آن که طاعت انجام میدهد بازخورد را مقصّر میبیند و لذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: “حاسِبوا أنفُسَکُم قَبل أن تُحاسِبوا”.
و اگر کسی خود را محاسبه نکند و در معصیت غوطهور گردد، به مقتضای این آیه میفرماید: “إن کان مثقال حبّه من خردلٍ اتینا بها و کفی بنا حاسبین”
وقت محاسبه در عذاب الیم و زیان عظیم میافتد. و در آن هنگام است که: “لا یؤخذ منها عدل و لا یقبل منها شفاعه” پناه بر خدا از این روز!.
و الحمدلله ربالعالمین
مطالعه مجلس یازدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مطالعه مجلس سیزدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک