معرفی کتاب «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته کورت ونه گات
درباره نویسنده
کورت ونه گات جونیور داستان نویس آمریکایی است که در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۲ در شهر ایندیانا پولیس به دنیا آمد. او در مارس ۱۹۴۳ به خدمت نظام رفت و در دسامبر ۱۹۴۴ در جبهه جنگ اسیر نازیها شد و در انباری که محل نگهداری لاشههای گوشت بود، زندانی شد.
در همان دوران بود که شهر درسدن آلمان توسط متفقین بمباران شد، بعد از این حمله زندانیانی را که جان سالم به در برده بودند، مامور کردند تا اجساد کشته شدگان را از زیر آوارها بیرون بکشند.
درباره کتاب
«سلاخ خانه شماره پنج» رمانی علمی تخیلی است که اولین بار در سال ۱۹۶۹ انتشار یافت. این رمان که اثری کلاسیک به حساب می آید، یکی از برجسته ترین کتاب های ضد جنگ در جهان است. کورت ونه گات در این کتاب با بیانی طنز آمیز و طعنه آلود رمانی ضد جنگ نوشته است.
داستان این اثر به بمباران جنجال برانگیز شهر درِسدِن آلمان و شخصیتی به نام بیلی پیلگریم می پردازد که سفرهایش در زمان، بازتاب دهنده سفر اسطوره وار همه ما در طول زندگی برای یافتن معنی و مفهوم است.
کتاب از جمله رمانهای پست مدرنیستی قرن بیستم است. «سلاخ خانه شماره پنج» اثری درام با دست مایه های طنز است، طنزی تلخ.
کتاب «سلاخ خانه شماره پنج» به شکلی فوق العاده جذاب و بدیع به ترس ها و تجربیات جنگ جهانی دوم می پردازد و به عنوان تأثیرگذارترین و محبوب ترین اثر کورت ونه گات شناخته می شود.
یکی از مهمترین اتفاقات این داستان به یاد ماندنی، جان به در بردن بیلی پیلگریم در زمان اسارت از بمباران شهر درسدن است؛ رویدادی که در زندگی خود ونه گات نیز به وقوع پیوست و همین نکته رگه های اتوبیوگرافی به این رمان بخشیده است.
«سلاخ خانه شماره پنج» جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز است و در سال ۱۹۷۲ فیلمی بر اساس این کتاب به همین نام به کارگردانی جرج روی هیل ساخته شده است.
برشی از کتاب «سلاخ خانه شماره پنج»
“یک سرباز آلمانی با چراغ قوه به درون تاریکی رفت. رفتنش خیلی طول کشید. بالاخره سر و کله اش پیدا شد و به یکی از مافوق های خودش که کنار سوراخ ایستاده بود گفت که آن پایین ده ها جسد وجود دارد. همه جسد ها روی نیمکت نشسته بودند. کوچکترین علامتی بر بدنشان نبود. بله رسم روزگار چنین است.
مافوق گفت باید یک نردبان بیاورند و اجساد را بیرون بکشند و بدین ترتیب بهره برداری از نخستین معدن جسد آغاز شد. طولی نکشید که صد ها معدن جسد شروع به کار کرد. در آغاز بوی بد نمی دادند. شبیه موزه های مجسمه های مومی بودند. اما بعد اجساد از هم متلاشی و ذوب شدند. بله رسم روزگار چنین است. وقتی به ماموری که با بیلی کار می کرد دستور دادند، به داخل تعفن برود از زور استفراغ مرد. در حال استفراغ کردن استفراغ کردن استفراغ کردن خود را پاره کرد. بله رسم روزگار چنین است…
امیدواریم از خواندن کتاب «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته کورت ونه گات لذت ببرید.
مجله اینترنتی تحلیلک