مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 7 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
مقالت دوم چهارمقاله در ماهیت علم شعر

چهارمقاله نظامی عروضی / مقالت دوم؛ ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر

شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتّساق مقدمات مُوهمه کند والتئام قیاسات مُنتجه، بر آن وجه که معنی خُرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خُرد.

همراهان همیشگی مجله اینترنتی تحلیلک بعد از سلسله مطالب گلستان سعدی، قابوسنامه قابوس بن وشمگیر و رساله عشق ابن سینا، در این مقال به «چهارمقاله» نوشته نظامی عروضی می پردازیم.

در ادامه سلسله مطالب «چهار مقاله» اثر نظامی عروضی، به مقالت دوم این کتاب می پردازیم.

 

مقالت دوم

در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر

 

شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتّساق (۱) مقدمات مُوهمه (۲) کند (۳) والتئام (۴) قیاسات مُنتجه (۵)، بر آن وجه که معنی خُرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خُرد، و نیکو را در خلعت زشت بازنماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند، و بایهام (۶) قوّتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد، تا بدان ایهام طِباع (۷) را انقباضی (۸) و انبساطی (۹) بود، و امور عِظام (۱۰) را در نظام عالم سبب شود چنانکه آورده اند:

 

حکایت اول

 

احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند که تو مردی خربنده (۱۱) بودی، بامیری خراسان چون افتادی؟ گفت: ببادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسیدم:

مهتری گر بکام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگیّ و عزّ و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی (۱۲)

 

داعیه ای (۱۳) در باطن من پدید آمد که بهیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود، خران را بفروختم و اسب خریدم، و از وطن خویش رحلت کردم و بخدمت علی بن اللیث شدم برادر یعقوب بن اللیث و عمروبن اللیث، و باز دولت صفاریان در ذروه (۱۴) اوج علّیّین پرواز همی کرد، و علی برادر کهین بود و یعقوب و عمرو را بر او اقبالی تمام بود، و چون یعقوب از خراسان بغزنین شد از راه جبال، علی بن اللیث مرا از رباط سنگین باز گردانید و بخراسان بشحنگی (۱۵) اقطاعات (۱۶) فرمود، و من از آن لشکر سواری صد بر راه کرده بودم و سواری بیست از خود داشتم، و از اقطاعات علی بن اللیث یکی کروخ هری بود و دوم خواف نشابور. چون بکروخ رسیدم فرمان عرضه کردم، آنچه بمن رسید تفرقه (۱۷) لشکر کردم و بلشکر دادم، سوار من سیصد شد. چون بخواف رسیدم و فرمان عرضه کردم، خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند: ما را شحنه ای باید با ده تن. رای من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان باز داشتم و خواف را غارت کردم و بروستای بُشت بیرون شدم و به بیهق در آمدم، دو هزار سوار بر من جمع شد. بیامدم و نشابور بگرفتم، و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جمله خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم. اصل و سبب این دو بیت شعر بود. وسلامی اندر تاریخ خویش همی آرد که کار احمدبن عبدالله بدرجه ای رسید که بنشابور یک شب سیصد هزار دینار و پانصد سر اسب و هزار تا جامه ببخشید. و امروز در تاریخ از ملوک قاهره (۱۸) یکی اوست. اصل آن دو بیت شعر بود، و در عرب و عجم امثال این بسیار است، اما برین یکی اختصار کردیم.

 

پس پادشاه را از شاعر نیک چاره نیست که بقاء اسم او را ترتیب کند و ذکر او را در دواوین (۱۹) و دفاتر مُثبت گرداند، زیرا که چون پادشاه بامری که ناگزیر است (۲۰) مامور شود از لشکر و گنج و خزینه او آثار نماند، و نام او بسبب شعر شاعران جاوید بماند.

شریف مُجلدی گرگانی گوید:

ازان چندان نعیمِ این جهانی
که ماند از آل ساسان و آل سامان،

ثنای رودکی ماندست و مدحت
نوای باربد (۲۱) مانده است و دستان

و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع (۲۲) و شعر شائع این جماعت باقی است چنانکه اسامی آل سامان به: استاد ابوعبدالله جعفربن محمدالرودکی و ابوالعباس الرّبنجَنی و ابوالمثل البخاری و ابواسحق جویباری و ابوالحسن اغجی و طحاوی و خبّازی نشابوری و ابوالحسن الکسائی.

اما اسامی ملوک آل ناصرالدین باقی ماند بامثال: عنصری و عسجدی و فرخی و بهرامی و زینتی و بزرجمهر قاینی و مظفری و منشوری و منوچهری و مسعودی و قصّار اُمّی و ابوحنیفه اسکاف و راشدی و ابوالفرج رونی و مسعود سعد سلمان و محمد ناصر و شاه بورجا و احمد خلف و عثمان مختاری و مجدود السنائی.

اما اسامی آل خاقان باقی ماند به: لولوی وکلابی و نجیبی فرغانی و عمعق بخاری و رشیدی سمرقندی و نجار ساغرجی و علی بانیذی و پسر درغوش و علی سپهری و جوهری و سغدی و پسر تیشه و علی شطرنجی.

اما اسامی آل بویه باقی ماند به: استاد منطقی و کیاغضائری و بُندار.

اما اسامی آل سلجوق باقی ماند به: فرخی گرگانی و لامعی دهستانی و جعفر همدانی و در فیروز فخری و برهانی و امیر معزی و ابوالمعالی رازی و عمید کمالی و شهابی.

اما اسمای ملوک طبرستان باقی ماند به: قمری گرگانی و رافعی نشابوری و کفائی گنجه و کوسه فالی و پورکله.

و اسامی ملوک غور آل شنسب _ خلدالله ملکهم (۲۳) _ باقی ماند به: ابوالقاسم رفیعی و ابوبکر جوهری و کمترین بندگان نظامی عروضی و علی صوفی.

و دواوین این جماعت ناطق است بکمال و جمال، و آلت و عُدّت (۲۴)، و عدل و بذل، و اصل و فضل، و رای و تدبیر، و تایید و تاثیر این پادشاهان ماضیه و این مهتران خالیه (۲۵) نورالله مضاجعهم (۲۶) و وسّع علیهم مواضعهم. (۲۷)

بسا مهتران که نعمت پادشاهان خوردند و بخشش های گران کردند و برین شعراء مُفلق (۲۸) سپردند که امروز از ایشان آثار نیست و از خدم و حشم ایشان دیّار نه، و بسا کوشک های مُنقّش و باغ های دلکش که بنا کردند و بیاراستند که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات (۲۹) و اودیه (۳۰) برابر شده (مصنّف گوید):

بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مِرا (۳۱) کرد

نبینی زان همه یک خشت بر پای
مدیح عنصری ماندست بر جای

 

و خداوند عالم علاءالدنیا و الدین ابوعلی الحسین بن الحسین اختیار امیرالمومنین _ که زندگانیش دراز باد و چتر دولتش منصور! _ بکین خواستن آن دو ملک شهریار شهید و ملک حمید بغزنین رفت، و سلطان بهرامشاه از پیش او برفت. بر درد آن دو شهید که استخفافها کرده بودند و گزافها گفته، شهر غزنین را غارت فرمود، و عمارات محمودی و مسعودی و ابراهیمی خراب کرد، و مدایح ایشان بزر همی خرید و در خزینه همی نهاد. کس را زهره آن نبودی که در آن لشکر یا در آن شهر ایشانرا سلطان خواند، و پادشاه خود از شاهنامه بر می خواند آنچه ابوالقاسم فردوسی گفته بود:

چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست

بتن (۳۲) زنده پیل و بجان جبرئیل
بکف ابر بهمن، بدل رود نیل

جهاندار محمود شاه بزرگ
بآبشخور آرد همی میش و گرگ

 

همه خداوندان خرد دانند که اینجا حشمت محمود نمانده بود، حرمت فردوسی بود و نظم او، و اگر سلطان محمود دانسته بودی همانا که آن آزادمرد را محروم و مایوس نگذاشتی.

 


  1. فراهم آمدن، ترتیب دادن
  2. توهم افکننده، به شک اندازنده
  3. شاعری حرفه ای است که با آن شاعر مقدمات به وهم افکندن را فراهم می کند
  4. به هم پیوستن
  5. نتیجه دهنده
  6. به گمانی افکندن، به شک انداختن
  7. سرشت، طبع
  8. گرفتگی
  9. گشادگی
  10. عظیم، بزرگ
  11. کرایه دهنده خر
  12. روبرو، مقابل
  13. خواهش، اراده
  14. اوج، بالاترین قسمت هر چیز
  15. شحنه مردی است که او را پادشاه برای ضبط کارها و سیاست مردم در شهر نصب می کند
  16. قطعه ای از زمین خراج که به لشکریان می دادند و غله آن معاش آن ها را تامین می کرد
  17. بخش کردن، پراکندن
  18. چیره، زبردست
  19. دفتر اشعار
  20. اجل محتوم، بمیرد
  21. از مغنیان دربار خسرو پرویز
  22. بالنده، رسا
  23. خدا پادشاهی آنان را جاوید نگه دارد
  24. ساز و برگ
  25. در گذشته
  26. آرامگاه
  27. خدا آرامگاه های آنان را روشن نگه دارد و جایگاه ایشان را فراخ کند
  28. شاعری که شنونده را از فصاحت خود به شگفتی افکند
  29. محل رستگاری
  30. صحرا
  31. پیکار کردن
  32. از حیث، از لحاظ

 

مطالبی که تاکنون از چهارمقاله به انتشار رسیده است:

چهارمقاله نظامی عروضی / مقدمه

چهارمقاله نظامی عروضی / مقالت اول؛ دبیری

چهارمقاله نظامی عروضی / حکایت اول از مقالت دبیری

چهارمقاله نظامی عروضی / حکایت دوم از مقالت دبیری

چهارمقاله نظامی عروضی / حکایت سوم از مقالت دبیری

چهارمقاله نظامی عروضی / حکایت چهارم از مقالت دبیری

 

در این مطلب به ذکر مقاله دوم چهارمقاله در ماهیت شاعری پرداختیم و در مطلب بعد به ذکر «چگونگی شاعر و شعر او» می پردازیم.

 

در این سلسله نوشته ها به چهارمقاله تصحیح محمد قزوینی و به اهتمام دکتر محمد معین توجه شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x