مجله اینترنتی تحلیلک

شنبه/ 1 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
جدایی نادر از سیمین

نگاهی به آثار اصغر فرهادی؛ تأملی برفیلم جدایی نادر از سیمین (قسمت دوم)

بررسی جدایی نادر از سیمین ... قشر روشنفکر شعار می دهد، می خواهد مبارزه کند اما در جای امن خود زندگی می کند و پیامدهای این مبارزات و شعارها به قشر کارگر و ضعیف فشار می آورد.

تاملی بر آثار اصغر فرهادی

جدایی نادر از سیمین – قسمت دوم

در بخش قبل از نقد و بررسی فیلم جدایی نادر از سیمین به شخصیت های نادر (پیمان معادی) و سیمین (لیلا حاتمی) نگاهی تازه انداختیم و بیشتر با لایه های تو در توی این شخصیت ها آشنا شدیم. در این بخش به سراغ راضیه (ساره بیات) و حجت (شهاب حسینی) می رویم و دنیای این افراد را مورد بررسی قرار می دهیم.

از لحظه پرت شدن راضیه به روی پله ها شروع کنیم. این صحنه شما را به یاد چه داستان و چه واقعه ای می اندازد؟!
راضیه که نماینده قشر مذهبی است در این صحنه بسیار شبیه به داستان حضرت فاطمه(س) است. یک زن باردار که مورد ظلم قرار می گیرد از لای در به بیرون پرت می شود و فرزندش سقط می شود.

راضیه تنها شخصی است در فیلم که به دنبال قدرت نیست و با تمام وجودش تلاش می کند تا درست زندگی کند. به تمام چیزهایی که عقیده و باور دارد پایبند می ماند. حتی اگر ضرر کند، حتی اگر فرزندش در رفاه نباشد یا همسرش راهی زندان شود. او بر خلاف نادر و سیمین، پوشالی نیست، در نظریه و تئوری نمانده است. راضیه مورد تهمت قرار گرفته اما دزدی را کس دیگری کرده است.

کسی که می برد، کسی که می خواهد برود، تمام چیزهایی که می تواند را با خود می برد اما مواخذه نمی شود. راضیه قشری است که به پای جنگ سیمین و نادر می سوزد. قشری احساسی که راحت می توان سوارشان شد و نقطه ضعفشان ایمان و باورهایشان است.

 

جدایی نادر از سیمین

نادر در سالی که پایه حقوق یک کارگر ۷۰۰ هزار تومان است راضیه را با ماهی ۳۰۰ هزار تومان استخدام می کند! به نظر خیلی ظالمانه می آید اما وقتی قدرت جا به جا می شود قضیه کاملا متفاوت است.

راضیه زمانی که قدرت به دستش می افتد رفتارش با زمانی که قدرتی نداشت فرقی نمی کند. او نمی تواند و نمی خواهد قدرت داشته باشد، برای داشتن قدرت باید دروغ گفت و این کار با دیانت او منافات دارد.

راضیه از روشنفکری، از دنیای مدرن، از فلسفه اصالت وجودی چیزی نمی داند، او فقط باورهای مذهبی خود را دارد و همین باورها نمی گذارد دست به اشتباه بزند.

قشری که زیر یوغ سرمایه داری می ماند و می سوزد و برای اینکه بشود این قشر را زیر دست نگه داشت باید همیشه محتاجشان کرد و یا احساس گناه را در آنها تقویت کرد.

راضیه برای تربیت فرزندش شعار نمی دهد بلکه او به تمام شعارها عمل میکند. راضیه مظهر عرفان شرق است و معنویت او را هدایت می کند. او اعتقاد و باور را به تعصب نمی رساند بر خلاف حجت(شهاب حسینی).

راضیه همیشه قربانی است. قربانی مدرنیته، قربانی سنت، قربانی تعصب و عرف و معیار های جامعه. حالا در کنار این زن یک مرد با تعصب، مردی که عرف جامعه، مردی که معیارهای جامعه، مردی که از مذهب و سنت فقط غیرت و تعصب بیش از حد را دارد.

 

 

جدایی نادر از سیمین

حجت (شهاب حسینی) نماینده و پرچم دار قشر کارگر جامعه است. قشری که چرخ صنعت به دستان این قشر به حرکت در می آید. قشری که تولید می کند و بیشترین فایده را برای سرزمین دارد اما کمترین توجه به آنها می شود.

راضیه و حجت بر خلاف نادر و سیمین با هم می سازند و آباد می کنند. اما سالها زیر یوغ سرمایه دارها بودند و حالا هیچ چیزی ندارند و بدهکارند. اما هنوز تلاش می کنند و به جای شعار دادن حرکت می کنند. قشر روشنفکر شعار می دهد، می خواهد مبارزه کند اما در جای امن خود زندگی می کند و پیامدهای این مبارزات و شعارها به قشر کارگر و ضعیف فشار می آورد.

آتش جنگ قشر روشنفکر و قشر دولت، گریبان قشر کارگر را گرفته و باعث از بین رفتن فررندشان شده است. قشر کارگر که به دلیل بیکاری حاضر شده زیر پای پدر قشر مرفه را تمییز کند، حالا با مرگ فرزندش قدرت را به دست می گیرد.

قشر کارگر که در زمان انقلاب، انقلاب کرده، در زمان جنگ، جنگیده و در هر زمانی استوار و پایدار بوده ‌حالا بدهکار و بی کار است. حالا قدرت به وسیله سقط شدن بچه به دست این قشر افتاده است و این یعنی بزرگترین خطر. نه تنها خطر طغیان قشر کارگر است بلکه سود جویی قشر روشنفکر نیز در این بین هست.

سیمین نماینده قشر روشنفکر و مدرنیته جامعه از این وضعیت نهایت استفاده را برای خود می‌کند. در سکانس بیمارستان، زمانی که حجت که از همه جا بی خبر بوده با آمدن نادر و سیمین به بیمارستان متوجه اتفاق می شود، می توان تغییر وضعیت و جا به جایی قدرت را در بین نادر و حجت به وضوح دید.

حجت که ضعیف و سر به زیر و با آرامش صحبت می کرد حالا دیگر اصلا به آن مقدار آرام نیست و حالا فدرت را در دستان خود می بیند و می خواهد فریادی که تمام این سالها بابت خوردن حقش نزده، یک جا بر سر نادر بکشد و این یعنی شروع جنگی تازه. جنگ قدرت، بین مدرنیته و سنت حالا به قشر کارگر هم به آن اضافه می شود. قدرتی که به دست قشر کارگر افتاده بسیار خطرناک است. قشر کارگر شایستگی خود را در انقلاب و جنگ ثابت کرده و حالا اگر قدرت را به دست بگیرد عواقبش را نمی شود پیش بینی کرد. اهرم فشار بر روی این قشر مذهب و دینشان است یعنی راضیه.

 

 

جدایی نادر از سیمین

راضیه که تا آخرین لحظات با گرفتن دیه کنار آمده بود، در لحظه آخر وقتی نادر می خواهد که راضیه با دست گذاشتن به روی قرآن قسم بخورد که او مقصر است، غافلگیر می شود. این آخرین ریسمانی است که نادر به آن چنگ می زند. نادری که برای نباختن در جنگ با سیمین، مجبور به صلح موقت شده است و برای به دست آوردن رای دخترش، به پرداخت دیه تن می دهد.

این اهرم فشار برای قشر کارگر کارآمد است و جواب می دهد. حالا قدرتی که به حق به دست کارگر بوده با این وضعیت تبدیل به اغتشاش می شود. در سکانسی که حجت شیشه ماشین نادر را شکسته می توان این اغتشاش را دید.

این دو خانواده هر کدام یک دختر دارند که در حال رشد و تربیت هستند. فرزندانی که نماینده نسل بعد این سرزمین هستند و شاهد و ناظر تمام این اتفاقات هستند. این نسل که در یک دو گانگی بزرگ قرار گرفته و در بین دو جهان ایستاده و نمی داند و نمی تواند تشخیص بدهد که حق با چه کسی است. نسلی که در هیچ جای این جنگ ها و دوگانگی ها نبوده ولی حالا مجبور به انتخاب است. مجبور است رای بدهد و اصلا نمی داند کدام رای درست است.

اصغر فرهادی کارگردان و نویسنده ای است که در هر دوره و زمانی که فیلم بسازد حرف همان دوره از جامعه را می زند. او کارگردانی است که از کوچکترین اتفاقات هم چشم پوشی نمی کند و همین امر باعث جهانی شدن او شده است. در ادامه به دیگر آثار این کارگردان می پردازیم و بیش از پیش با نگاه و زاویه دید این کارگردان آشنا می شویم.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x