تاملی بر آثار مسعود کیمیایی
فیلم تجارت (تاجر تو چه تجارت می کنی ؟!)
خلاصه فیلم
در فیلم تجارت مردی که روزنامه نگار است، برای دیدار تنها فرزندش سیاوش، از آمریکا به آلمان می رود. پدر از جدایی همسرش می گوید و زندگی اش را پس از آن برای پسر بازگو می کند. درضمن درمی یابد سیاوش نیز در حال جدایی از همسرش است و برای هزینه سقط جنین او دچار مشکل مالی شده است. دو مرد آلمانی به پدر و پسر حمله می کنند و کیف پدر را می دزدند. پدر زخمی می شود و پسر برای فراهم کردن هزینه معالجه او به کارهای مختلفی روی می آورد و نتیجه ای نمی گیرد. تنها کسی که برایش باقی مانده، دوستش رضاست که با مشورت پدرش، ویدئو و دوربین ویدئویی خانواده را می فروشد و پول به دست آمده را به سیاوش می دهد. پدر سیاوش، پس از معالجه به سراغ دو مرد آلمانی می رود و پس از مضروب کردن آنها کیفش را پس می گیرد. هنگام بازگشت به ایران، سیاوش نیز در فرودگاه به پدرش می پیوندد.
درباره فیلم تجارت
رفتن به آلمان و ساخت فیلم در کوچه ها و خیابان های آلمان تنها جذابیت فیلم تجارت کیمیایی بود. فیلمی که صرفا تجاری بود و هیچ چیز دیگری برای کارگردان نداشت.
بعد از ساخت فیلم ردپای گرگ و فروش ۱۰ میلیونی آن که با شکست روبرو شده بود حالا تنها راه نجات برای به دست آوردن سرمایه برای ساخت کار بعدی ساخت یک فیلم تجاری به نام تجارت است. فیلمی مضحک برای یک کارگردان فهیم و با شخصیت.
کیمیایی که معروف است به نوشتن دیالوگ های زیبا و قهرمان پروری، در فیلم این دو ابزار و حُسن خود را از دست داده است. دیالوگ ها خنده دار شده و اصلا قهرمان پروری دیده نمی شود. خبری از دیالوگ های ماندگار و کارگردانی و فیلمنامه نیست. ما به تماشای یک فیلم سرگرم کننده نشسته ایم. حتی طرفداران دو آتیشه هم ناامیدانه فیلم را دنبال می کنند و لحظه به یاد ماندنی را در فیلم پیدا نمی کنند.
فیلم متوسط و حتی ضعیف است که برای مخاطب عام جذاب است که یک فیلم در آلمان ساخته شده است و وقتی فیلم تمام می شود و از مخاطبان این سوال پرسیده شود که فیلم ساخته چه کسی بود شاید کمتر کسی بتواند پاسخ بدهد کیمیایی !!
دوستداران کیمیایی که با تمام عناصر فیلم هایش زندگی می کنند حتی وقتی بدترین فیلمش را می سازد حداقل چیزی که برایشان از فیلم می ماند موسیقی فیلم است. متاسفانه موسیقی فیلم نه کمکی به فیلم می کند (مانند فیلم ضیافت) و نه در خاطرها می ماند.
تجارت یک شکست واقعی بود. شکستی که سرآغاز شکست های بعدی کیمیایی بود و آن هم پیدا شدن سر و کله ملک الموت کیمیایی بود. بله ملک الموت یعنی فرزند ذکور کیمیایی.
کیمیایی با ساخت تجارت نه تنها نشان داد که سینمایش رو به زوال است بلکه با سفرکردن به آلمان و به بهانه ساخت فیلم، راه را برای بازگرداندن پسرش هموار کرد.
کیمیایی هم سود کرد و هم فرزندش را با خودش آورد که هر دو به ضررش تمام شد.
با ورود پولاد کیمیایی به فیلم های پدر، کیمیایی هر روز به پایین قله سینما و فیلمسازی پرتاب شد. در اینجا هست که طرفداران دست به دعا می برند که استاد ای کاش هواپیمایت خراب می شد. ای کاش هیچ وقت پایت به خاک آلمان نمی رسید که نه فیلم تجارت را می ساختی و نه پسرت یا بهتر بگویم ملک الموتت را نمی آوردی.
مجله اینترنتی تحلیلک