معرفی کتاب بر باد رفته نوشته مارگارت میچل ( Gone with the Wind )
درباره نویسنده
مارگارت مانرلین میچل مارش (Margaret Munnerlyn Mitchell) زادهٔ ۸ نوامبر ۱۹۰۰ و درگذشتهٔ ۱۶ اوت ۱۹۴۹ بیشتر با عنوان مارگارت میچل شناخته میشود. او نویسنده و روزنامهنگار زن آمریکایی بود. میچل در طول زندگیاش یک رمان با موضوع جنگ داخلی آمریکا به نام بر باد رفته منتشر کرد.
بر اساس این کتاب یک فیلم آمریکایی در ژانر حماسی، عاشقانه و درام به کارگردانی ویکتور فلمینگ در سال ۱۹۳۹ ساخته شد.
بیشتر بخوانید: معرفی کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون نوشته میکا والتاری
جوایز کتاب Gone with the Wind
در سال ۱۹۳۷ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و در سال ۱۹۳۹ پرفروشترین کتاب جهان شد. مارگارت بهخاطر این رمان موفق به دریافت جایزهٔ کتاب ملی در سال ۱۹۳۶ و جایزهٔ ادبی پولیتزر در سال ۱۹۳۷ شد.
درباره کتاب بر باد رفته مارگارت میچل
داستان کتاب بر باد رفته (Gone With the Wind) درباره دختری به نام اسکارلت اوهارا است. دختری جذاب، مغرور و بی پروا از ارتباط با اطرافیان که برای رسیدن به خواسته های خود، همه کاری می کند و مرزی نمی شناسد. داستان با اظهار عشق اسکارلت به اشلی ویلکز آغاز می شود.
اما مشکل اینجاست که اشلی می خواهد با ملانی همیلتون، دختر خاله اش ازدواج کند. اسکارلت وقتی این خبر را می شنود، تصمیم می گیرد که عشقش را به اشلی ابراز کند و فکر می کند اشلی به این دلیل می خواهد با ملانی ازدواج کند که از ازدواج با او ناامید شده است، اما اشلی عشق اسکارلت را رد می کند! در این میان رت باتلر که جوانی ماجراجو و خوش قیافه است به دلیل جسارتی که اسکارلت از خود نشان می دهد؛ از او خوشش می آید.
اسکارلت با چارلز که برادر ملانی است ازدواج می کند اما او را در یک اردوی جنگی از دست می دهد. در اینجا اسکارلت به آتلانتا می رود تا نزد ملانی باشد و آنجا دوباره با رت باتلر برخورد دارد که حالا ثروتمند شده و زندگی خوبی را برای خود ساخته است.
بیشتر بخوانید: معرفی کتاب مزرعه حیوانات (قلعه حیوانات) نوشته جورج اورول
برشی از کتاب بر باد رفته نوشته مارگارت میچل
وقتی دوقلوها رفتند، اسکارلت در ایوان تارا ایستاد تا آخرین صدای تاختن سم اسبها محو شد و همچون خوابگرد به طرف صندلیاش برگشت. از ناراحتی خشکش زد و از بس که ناخواسته خندیده بود تا مبادا دوقلوها از رازش باخبر شوند، عضلات دهانش درد میکرد.
او یکی از پاهایش را زیرش جمع کرد و با بیحوصلگی روی صندلی نشست. دلش مالامال از غم و اندوه بود، طوری که احساس میکرد گنجایش این همه غم را ندارد. قلبش تند تند میزد، دستهایش سرد و در حس بدبختی غرق شده بود. پریشانی و سردرگمی در چهرهاش موج میزد، سردرگمی کودک نازپروردهای که همیشه آنچه که میخواست بر وفق مرادش بود و حالا برای اولین بار با اوضاع نامطبوعی در زندگیاش مواجه میشد.
امیدواریم از مطالعه کتاب بر باد رفته نوشته مارگارت میچل لذت ببرید و برای مطالعه سایر معرفی کتاب ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک