ریسمان نامرئی (مجموعه داستان های شیوانا)
ریسمان نامرئی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا تبسمی کرد و گفت: شما همگی خاطره آن جوانان را از صبح تا الان که شب به نیمه رسیده است با خود حمل کرده اید.
ریسمان نامرئی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا تبسمی کرد و گفت: شما همگی خاطره آن جوانان را از صبح تا الان که شب به نیمه رسیده است با خود حمل کرده اید.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و یکم)… شازده عزیز فردا قرار است به خانه ژانت بروم. امروز به ژانت گفتم که به فرخ اطلاع دهد راس ساعت سه سرکوچه آن ها منتظرم باشد.
موفقیت برترین نوآوران
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی ام)… شازده عزیز خواب هایم پریشان شده اند. دلم میخواهد زودتر روزى که قرار است به خانه ژانت بروم فرا برسد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و نهم)… شازده عزیز خیلى خوشحال هستم. مادر با آقا بزرگ صحبت کرده قرار شد دو هفته در میان به خانه ژانت بروم.