نگاهی به آثار اصغر فرهادی
جدایی نادر از سیمین
فیلم جدایی نادر از سیمین پنجمین اثر اصغر فرهادی است که جایزه اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. همانطور که از نام فیلم پیداست، فیلم در مورد جدا شدن نادر از سیمین است و در صحنه آغازین فیلم شاهد این جدایی هستیم.
سیمین(لیلا حاتمی) به دلیل نا امن بودن وضعیت سرزمینش تصمیم به رفتن از کشور گرفته است و نادر(پیمان معادی) با رفتن و مهاجرت کردن مخالف است.
نادر به دلیل بیماری پدرش مجبور به استخدام یک پرستار می شود و راضیه(ساره بیات) را به عنوان پرستار پدرش استخدام می کند. پدر نادر که دچار بیماری آلزایمر است از خانه بیرون می رود. راضیه که به دنبال پدر رفته در همین حین با اتوبوس تصادف می کند. راضیه که باردار بوده متوجه می شود فرزندش حرکت نمی کند و در ساعت کاری اش به دکتر مراجعه می کند. نادر وقتی به خانه باز می گردد متوجه عدم حضور راضیه می شود، وقتی وارد خانه می شود با صحنه دلخراشی مواجه می شود و همین امر باعث عصبانیت نادر می شود و وقتی راضیه باز می گردد، نادر کنترل خودش را از دست می دهد و با راضیه درگیر می شود و او را از خانه به بیرون پرت می کند. راضیه همان شب حالش بهم خورده و به بیمارستان مراجعه می کند و متوجه می شود که فرزندش بر اثر ضربه سقط شده است.
حجت(شهاب حسینی) که از تمام اتفاقات بی خبر بوده با آمدن نادر به بیمارستان متوجه تمام اتفاقات می شود و کار به دادگاه می کشد و نادر محکوم به قتل می شود. استرس، خشم، نگرانی، نا امنی به اوج خود می رسد.
سیمین برای اینکه اتفاقات به خوبی و خوشی به پایان برسد، با حجت برای گرفتن دیه به توافق می رسد. راضیه که متوجه شده مرگ فرزندش به دلیل تصادف با اتوبوس بوده عذاب وجدان می گیرد و موضوع را با سیمین در میان می گذارد و این پول را حرام می داند و نمی خواهد این پول وارد زندگیش شود.
نادر که از این اتفاقات بی خبر بوده راضی به پرداخت دیه می شود اما در لحظه آخر از راضیه می خواهد قسم بخورد که او مقصر مرگ فرزندش بوده است. راضیه از این کار امتناع می کند و همه متوجه بی گناهی نادر می شوند.
اگر به صورت خطی به فیلم نگاه کنیم تنها اطلاعاتی که دستگیرمان می شود همین اندک اطلاعات است. ما می خواهیم به قسمت های عمیق تر برویم و با پیدا کردن المان ها از دست و پا زدن در سطح جدا شویم.
از خانه نادر(پیمان معادی) شروع می کنیم. به دکور این خانه دقت کنید. خانه ای پر از قفس های کتاب، عکس های مفاخر و هنرمندان. پدر که به نحوی صاحب خانه است دچار بیماری آلزایمر است. خانه با تمام غنایی اش در حال فراموشی است. این یعنی همان سرزمین خودمان که با تمام تاریخ و افتخار و سرگذشتش به فراموشی سپرده شده است.
اگر این خانه را دنیای نادر بدانیم در مقابل و در خانه دیگر یعنی خانه ای که مادر سیمین در آن زندگی می کند و سیمین از این دنیا می آید وضعیت کاملا به گونه دیگری است. یک پیر زن سر حال، با نشاط، همراه با کمی آرایش در خانه اش در حال نصب ماهواره است و این یعنی جنگ بین دنیای مدرنیته و سنتی. جنگی است که سال های سال است شروع شده و حالا آتش این جنگ به همه جا کشیده شده و عواقبش را می توان دید.
در کنار این جنگ دو جنگ دیگر وجود دارد، یکی از جنگ ها بر سر قدرت است(که در ادامه به این موضوع می پردازیم) و جنگ سوم، قشر ضعیف و قشر سرمایه دار با یک دیگر دارند. در سکانسی که ترمه(سارینا فرهادی) در دادگاه در حال خواندن تاریخ است نشان می دهد ما از دیرباز و از زمان ساسانیان با این مشکل طبقاتی رو به رو هستیم.
سیمین(لیلا حاتمی)که زبان تدریس می کند؛ موهایش را شرابی کرده، سیگار می کشد(که اصلا مورد پسند نادر نیست) المان های یک زن مدرن و چارچوب شکن را دارد. سیمین هم مثل تمام هم کیش های خود بر این عقیده است که باید از کشور رفت و دیگر نمی شود چیزی را ساخت و جایی را درست کرد.
ما در همان بر خورد اول فیلم، در دادگاه می توانیم متوجه شویم که سیمین اصلا قانون و همچنین در کنارش مسایل دیگری همچون؛ دین، مذهب و این دست از تفکرات را نمی پذیرد. او روشنفکر و مدرن است. به حقوق مساوی زن و مرد اعتقاد دارد. معتقد به فلسفه عقل گرایی اصالت وجودی است. می خواهد رشد کند و شکوفا شود. خودش را در حصر و زندان می بیند و چاره تمام این مسایل را رفتن می داند. او می خواهد به هر طریقی که شده به نادر ثابت کند، باورها و اعتقاداتش منسوخ شده و به درد نخور هستند. اما در این سرزمین دست هایش بسته است و هیچ قدرتی ندارد به جز دخترشان.
او نمی خواهد دخترش در این دنیای نخ نما شده و در حال خراب شدن بزرگ شود.
ظاهرا دعوا بر سر فرزند است اما بیشتر شبیه به جنگ بر سر قدرت است. هرکس فرزند را داشته باشد قدرت را دارد. سیمین نتوانسته به زندگی مدرن خود جامه عمل بپوشاند و در سطح تئوری و نظریه مانده است. استاد زبان انگلیسی دیگر زبان هیچ کس را نمی فهمد و با هیچ کس زبان مشترکی ندارد. همه چیز را با پول حل می کند و چون نمی تواند مسئله را حل کند صورت مسئله را عوض می کند.
خانه در حال فراموشی نادر به سیمین احتیاج دارد، همانطور که پدر نادر به او می گوید بماند و نرود. او از ناامنی فرار می کند در طول فیلم، این ناامنی از بیرون و از خیابان ها به درون خانه می آید و حالا باید دلیل این ناامنی را چه کسی دانست. سیمین برای منافع خودش به وقتش به ظاهر کارهای خوب و درستی انجام می دهد(سند برای آزادی می آورد) و به وقتش علیه نادر برای دخترش حرف می زند و این یعنی نا امنی اما به صورت موجه.
در طرف دیگر این جنگ نادر(پیمان معادی) کارمند بانکی است که به صورت بسیار تعمدی از سمت کارگردان از تمام اتهامات در طول فیلم تبرئه می شود. این کارمند دولت، سالها حساب و کتاب کرده و در یک چار چوب مشخص و معین زندگی کرده است.
او به هیچ وجه زندگی مدرن را نمی پذیرد اما یک میانه رویی هم در او دیده می شود. در شروع فیلم می توان فهمید که نادر با رفتن مخالف نبوده ولی حالا که مسئله جدی شده بهانه های مختلف می آورد و می داند که قانون به نفع او رای می دهد.
او با ظاهر مذهبی اش، با باورها و اعتقاداتش خصوصیت های یک انسان سنتی را دارد. نمی شود گفت تماما سنتی است او سعی بر اصلاح شدن هم دارد. نه خیلی خشک مذهبی مثل حجت و راضیه و نه خیلی هم مدرن مثل سیمین، می خواهد حد وسطی را حفظ کند.
اما این میانه روی و حد وسط را گرفتن کار دست نادر می دهد. جایی که متوجه می شود حد وسط را نمی توان گرفت، زمانی است که خود متهم می شود. حالا قانون که از دین نوشته شده و دقیق است برای هیچ کس حد وسطی قائل نمی شود و این جزئیات دین و قانون است که کمر شکن است.
کارمند دولت ترسیده و حالا باید برای بقا و داشتن قدرت تمام تلاشش را بکند. نادری که به معنی کلمات حساس بود حالا معنی همه چیز را برای خود تغییر می دهد. به صورت بسیار جالب و خنده آوری(اما به نظر بنده تعمدی) نادر کمتر اشتباه می کند و بیشتر حق به او داده می شود. با مرگ جنین در شکم قدرت از کارمند به دست کارگر می افتد و این یعنی خطر. حالا نادر نا امنی را درک میکند. کسی که به دنبال اصلاح است حالا برای از دست ندادن منافعش مجبور به رعایت اصول می شود.
ناامنیکه نادر و سیمین حالا ملموس تر احساس می کنند از قشر کارگر است. قشری که چرخه اقتصاد، تولید و صنعت است، حالا بیکار و بدهکار شده و در کنار همه این مسائل خون هم داده است. حالا می خواهد انتقام سال ها زیر یوغ سرمایه دارها بودن، پرستار بودن، زیر پایشان را تمیز کردن و… را یک جا بگیرد و این بهترین زمان است.
نادر همچنان در جنگ با سیمین است و به هیچ وجه کوتاه نمی آید. او خودش را باخته و فقط می خواهد نظر دخترش را که تمام دارایی اش محسوب می شود به خود مساعد کند. او که حالا در برابر قشر کارگر(حجت) و مذهب(راضیه) قرار گرفته تماما خود را بازنده این جنگ می داند.
نادر که با ظاهر معمولی زندگی مرفه برای خود برهم زده حالا باید یا باج بدهد یا به اصلاح خود ادامه دهد یا باید قید قدرت را بزند و جالب است که به طرز معجزه آسایی هم به قدرت می رسد هم باج نمی دهد و هم به اصلاح خود ادامه می دهد.
در ادامه به سراغ قشر کارگر می رویم و ادامه فیلم را مورد بررسی قرار می دهیم.
مجله اینترنتی تحلیلک
خیلی جالب بود. بنظرم نگاه خوبی به این اثر داشتید
نگاه جالبی بود، خوشم اومد. ممنون