شیوانا و مزد چاه کن
پدر و پسری در دهکده شیوانا زندگی میکردند که شغل آنها حفر چاه بود و از این راه تمام امورات زندگیشان میگذشت. تمام اهالی، پدر و پسر را میشناختند و کارشان را به آنها واگذار میکردند. مدتی بود که مدرسه دهکده نیاز به تعمیر و بازسازی داشت تا اینکه در فرصتی مناسب قرار بر این شد تا چاه آبی در مدرسه حفر کنند.
برای انجام کار دو نفر از کارکنان مدرسه به سراغ پدر و پسر چاه کن رفتند و با آنها قرار گذاشتند که هر دو بیایند و مشغول کار شوند.
دو روز گذشت و آنها در موعد مقرر که مسئولین مدرسه هماهنگ کرده بودند به طرف مدرسه به راه افتادند و در ازای دریافت ده سکه کارشان را شروع کردند. پدر و پسر طبق عادت همیشگی که موقع انجام کار داشتند، کارشان را با خنده و شوخی با یکدیگر شروع کردند و با صدای بلند شعر میخواندند. از طرفی این مساله برای بعضی از شاگردان خوشایند نبود و با صدای آنها تمرکزشان بهم میریخت تا بالاخره چند روز گذشت و کار حفر چاه به پایان رسید.
آنها بعد از اتمام کارشان نزد شیوانا رفتند تا مزد کارشان را دریافت کنند. شیوانا در دفتر مدرسه به همراه چند نفر از شاگردانش که از رفتار پدر و پسر شاکی شده بودند مشغول گفتگو بودند که آنها وارد اتاق شدند. شاگردان برگهای دست شیوانا دادند و دیگر حرفی نزدند. پدر و پسر هم به احترام استاد ایستاده بودند که شیوانا آنها را به نشستن دعوت کرد و از آنها بخاطر زحمتی که بابت حفر چاه مدرسه کشیدند تشکر کرد.
شیوانا نگاهی به برگه شکایت شاگردانش انداخت و با دقت لیست خطاهای رفتاری دو کارگر که شاگردانش یادداشت کرده بودند را از نظر میگذراند.
استاد، مرد چاه کن و پسرش را نزد خود خواند و با احترام و ادب بابت چاه خوبی که کنده بودند از آنها قدردانی کرد سپس لیست شکایت شاگردان معترض را نیز برایشان خواند و گفت: طبق توافق اولیه بابت انجام کار شما ده سکه به شما میدهم و چون کارتان عالیتر از حد انتظار ما بوده است سه سکه دیگر نیز به عنوان پاداش به شما تعلق میگیرد.
شیوانا در ادامه حرفهایش گفت: و چون کارتان را طبق قولی که داده بودید به موقع انجام دادید سه سکه دیگر هم به شما میدهم.
استاد لحظهای مکث کرد و سپس رو به پسر جوان کرد و گفت: ولی چون با رفتار اشتباهتان باعث رنجش و آزار برخی از شاگردان مدرسه شدهاید یک سکه را به شما نمیدهم.
مرد و پسرش بابت آزار ناخواسته از شیوانا و شاگردانش عذرخواهی کردند و سکههایشان را از شیوانا گرفتند و از استاد تشکر و قدردانی کردند و آماده رفتن شدند.
شاگردان که از این رفتار استاد تعجب کرده بودند گفتند: استاد! عادلانه نیست، بهتر بود شما مزد اصلی آنها را کم میکردید!
شیوانا گفت: دوستان عزیز! اینجا مدرسه اخلاق است. همه ما میبایست الگوی اخلاقی مناسبی برای دیگران باشیم. کار خوب و مجازات خطا هر دو جداگانه محاسبه میشوند. ما نباید مزد و مجازات آنها را یکجا محاسبه کنیم، آنها کارشان را به موقع و در حد عالی انجام دادهاند پس باید مزد تعیین شده را به طور کامل دریافت کنند.
ولی اگر در حین انجام کار رفتار اشتباهی مرتکب شدهاند از گرفتن پاداشی خوب محروم میشوند. به همین سادگی! ما باید انسانها را به شیوهای صحیح قضاوت کنیم و کارهای خوب و بد را در یک کفه قرار ندهیم که اگر اینگونه باشیم بطور یقین میتوانیم عادلانه در مورد تمام مسائل قضاوت کنیم.
شاگردان شیوانا با اینکه هنوز قانع نشده بودند ولی به احترام استاد دیگر حرفی نزدند و از اتاق بیرون رفتند.
یکی از شاگردان رو به دوستانش گفت: یقین دارم که استاد در این مورد هم بهترین کار را انجام داده است و ما اگر دقیقتر و با دیدی ظریفتر به این قضیه نگاه کنیم به طور حتم متوجه لجاجت و سخت گیری خودمان در نحوه برخورد با آنها خواهیم شد، بقیه دوستانش ساکت بودند و انگار فرصتی میخواستند تا بتوانند بدون تعصب در مورد دیگران قضاوت کنند.
شیوانا از کلاس بیرون آمد و شاگردانش را دید که هنوز دور هم ایستاده بودند، دستی برایشان تکان داد و گفت: ارزش مزد کارگر را با خطایش قیاس نکنید، کسی که کار شما را بی کم و کاست انجام میدهد، بخاطر خطایی جزئی، مستحق مجازات نیست. ببخشید تا بخشیده شوید.
پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …
مجله اینترنتی تحلیلک