معرفی کتاب ماه به روایت آه
درباره نویسنده کتاب ماه به روایت آه
ابوالفضل زرویی نصرآباد شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی در سال ۱۳۴۸ در تهران متولد شد. عمدهی فعالیت زرویی در حوزه طنز بوده است و مطالب خود را با نامهای مستعاری همچون «ملانصرالدین»، «چغندرمیرزا»، «ننه قمر»، «آمیز ممتقی» و «عبدل» در مجلات و روزنامههای گوناگون از جمله «گل آقا»، «همشهری»، «جامجم»، «ایرانیان» و «کیهانورزشی» منتشر میکرد.
زرویی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشتهی زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و خیلی زود، زمانیکه تنها ۲۰ سال داشت وارد حوزهی مطبوعات شد. تحصیلات و پژوهشهای زرویی تاثیری بسیار مطلوب بر نوشتههایش گذاشته است که آنها را ماندگار کرده است.
«رضا رفیع» طنزپرداز و روزنامهنگار قدرت نوشتههای زرویی را اینگونه توصیف میکند: «نقطهی قوت طنز زرویی نصرآباد اشراف وی به متون کهن ادبیات فارسی است؛ آقای زرویی با آگاهی قالب و محتوا را انتخاب میکرد، قالبی مناسب و متناسب با محتوایی که در نظر داشت، تناسب بین ظرف و مظروف در طنزنویسی ویژگی کار آقای زرویی بود بهخاطر همین رعایت تناسب بود که عموما طنزهایش به اثری فاخر تبدیل میشد که ماندگار و تاثیرگذار میشد.»
بیشتر بخوانید: معرفی کتاب تنگسیر نوشته صادق چوبک
طنز جذاب و قلم شیوای زرویی از همان ابتدای نویسندگیاش بسیار مورد توجه قرار گرفت تا جاییکه القابی همچون «عبید زاکانی» عصر را به او دادند.
«کیومرث صابری فومنی» موسس «گل آقا»، زرویی را امید ادبیات طنز میدانست و دربارهی او در مصاحبهای در اوایل دههی ۷۰ شمسی و در ابتدای کار زرویی، چنین گفت: «قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما ملانصرالدین (ابوالفضل زرویی) تنها ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد.»
زرویی در دوران فعالیتش تلاش زیادی برای شکلگیری محافل طنز و ادبی هم کرد. از جملهی این فعالیتها میتوان به برگزاری نخستین شب شعر طنز ایران و نخستین جشنواره طنز دانشجویان کشور اشاره کرد.
همچنین او در سال ۱۳۸۱ نخستین شب نثر طنز ایران را نیز با عنوان «شب خلوت» برگزار کرد. هدف زرویی از برگزاری اینگونه محافل ارائهی تصویری درست از شعر طنز میان، مردم بود.
او در اینباره عنوان کرده است: «فکر میکنم از این جهت بر طنز جفا رفته و میرود و بسیاری از اهل اخلاق، فرزندان خود را از طنز محروم میکنند؛ زیرا تصور میکنند طنز جزو مطالب، نوشتهها و سرودههای سخیف و غیراخلاقی است….بحث دیگر دربارهی طنز، رعایت انصاف است و این انصاف است که تفاوت میان طنز و هجو را ایجاد میکند. تمام اجزای طنز و هجو با یکدیگر همخوانی دارند مگر در انصاف. زمانیکه انصاف را از طنز بگیریم و در مسائل اغراق کنیم وارد حیطهی هجو شدهایم».
درباره کتاب ماه به روایت آه
کتاب ماه به روایت آه اثر ابوالفضل زرویی نصرآباد با زیبایی و لطافت، پا به زندگی حضرت عباس (ع) ماه بنی هاشم میگذارد و زندگی ارزشمند این جوانمرد بزرگوار را قبل و بعد از حادثهی عاشورا بررسی میکند.
ابوالفضل زرویی نصرآباد در این کتاب کوشیده تا از زبان دوازده راوی، ناگفتههایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق روایت کند.
برخلاف انتظار، در این کتاب به شکل و شیوهی شهادت حضرت ابوالفضل (ع) اشارهای نشده و نویسنده عمده همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کرده که با وجود جذابیت برای مخاطب، متاسفانه کمتر به آنها پرداخته شده است. اموری همچون خانوادهی مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطه دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار.
از دیگر جذابیتهای کتاب ماه به روایت آه، ذکر تاریخ شمسی تمامی رخدادهاست که خوانندهی فارسی زبان را با زمان وقوع حوادث در روز و ماه و سال هجری شمسی آن وقایع آشنا میکند. زرویی در نگارش این دوازده روایت، با تکیه بر منابع دست اول تاریخی و مطالعه و فیش برداری از قریب شصت کتاب، ضمن رعایت ایجاز، پرهیز از اطناب و نگاه احساسی، متنی خواندنی و قابل اعتماد و استناد فراهم آورده است.
از ۱۲ راوی داستان تنها «زید بازرگان» شخصیت حقیقی نیست و دیگر راویان که از دوستان و دشمنان حضرت عباس (ع) هستند، همگی شخصیتهای واقعیاند. نثر کتاب در عین سادگی ساختار ادبی محکم و قابل تاملی دارد. زرویی با قلم شیوایش لذت خواندن کتاب را دو چندان کرده است. اطلاعات تاریخی که بسیاری از آنها دست اول هستند نیز در کتاب به شیوهای جالب و لابهلای قصه گنجانده شده تا فهم آن برای مخاطب آسانتر شود.
زرویی به تصریح خود در ماه به روایت آه به روایتی حساس و توام با واقعیت صرف و به دور از اغراق به شرح زندگانی علمدار صحرای کربلا پرداخته و سعی کرده است با حفظ سلامت در نقل واقعه تاریخی، آن را با شیوهای تازه که استفاده از چندین راوی است، به مخاطب ارائه کند. هدف از نگارش این کتاب بررسی و روایت اتفاقات و حوادث تاثیرگذار زندگی حضرت ابوالفضل بوده که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
او در عین حال کوشیده با رویکردی نوآورانه زاویه ای تازه برای نزدیک شدن به شخصیت والای قمر بنی هاشم مورد استفاده قرار دهد، بلکه از دیگر سو این تازگی منجر به دور شدن او از واقعیت های تاریخی نشده است. زرویی از منابع متعددی در نوشتن این کتاب بهره برده است به خاطر همین هم از این منابع برای رسیدن به یک روایت مستند و بسیار دقیق استفاده برده است.
زرویی برای تالیف این کتاب به بیش از ۶۰ منبع پژوهشی تالیف شده در ارتباط با زندگانی حضرت عباس (ع) رجوع کرده است و به گفته خود سعی کرده از میان استنادات تاریخ آنانی را که از اعتبار و مقبولیت بیشتری در میان راویان برخوردار بوده اند، بهره ببرد. از این رو زرویی با دور شدن از غلوها و افسانه پردازیهای معمول چنین متونی، تصویری تازه و ملموس (ع) از حضرت عباس (ع) به نمایش گذاشته است.
برش هایی از کتاب ماه به روایت آه
طی این مدت، همواره سیمای معصوم و محجوب خدمتگزار حسین در نظرم بود. با آن که دیدار حسین و درک کرامت و بزرگواریهای غیر قابل توصیف او، موجب شده بود تا از نیت فخر فروشانه و شهرت طلبانهام سخت شرمگین و سرافکنده باشم اما این بار از صمیم دل، تصمیم به جبران محبت آن جوان فرشته جمال و فرشته خصال داشتم. در آن مدت دانسته بودم که نه فقط خادمان که تمامی مردم، از فقیر و غنی، کوچک و بزرگ، زن و مرد و مسلمان و غیر مسلمان به خدمتگزاری او افتخار میکنند و در خدمت به او از هم سبقت میگیرند.
تازه معنای لبخند محجوب جوان خادم را در جواب پرسشم میفهمیدم.
چارهای دیگر اندیشیدم، صد دینار در همیانی گذاشتم تا ضمن هدیه آن به جوان، به او بگویم محبتش را از یاد نبردهام …. اما چگونه؟ آیا بیکسب اجازه از حسین، حق داشتم که ….؟ نه هرگز. آیا باید این هدیه ناقابل را به حسین میسپردم تا چنانچه صلاح بداند…؟ اف بر من! نه… متحیر و مستأصل بر در مسجد پیامبر ایستاده بودم که دستی بر شانهام خورد.
– سلام برادر. آیا به انتظار کسی هستی؟
عبدالله بن جعفر، پسر عموی حسین بن علی بود و پیش از آن، او را در محضر حسین دیده بودم. سلامش را پاسخ دادم و گفتم از حسین خواهشی دارم ولی شرم، مانع میشود که با او بگویم.
خندید و گفت: خدا امورات را اصلاح کند. چرا از درگاه وارد نمیشوی؟
– درگاه؟ کدام درگاه؟
– درگاه حاجات، باب الحوائج. عباس بن علی؟
– عباس بن علی؟ کیست؟ با حسین نسبتی دارد؟
این بار بلندتر خندید: خدا تو را ببخشد. مگر ممکن است او را ندیده باشی؟ پدر فضل، عباس، برادر حسین و پسر عموی من. او و سه برادرش (فرزندان امالبنین) همواره با حسیناند.
– همیشه عدهای همچون پروانه گرد وجود حسین میگردند. حتی اگر او را در آن میانه دیده باشم، الان به خاطر ندارم.
– پس حتم دارم که او را ندیدهای. عباس پروانهای نیست که ببینی و از یادش ببری. او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه میکنند، ماه بنیهاشم. میدانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما میگیرد و دورش میگردد. نمیشود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت: اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست.
بخت بلندی داری برادر. آن جا را ببین… نزدیک نخلستان.. آن سه نفر را میبینی…؟ آن که از همه رشیدتر است و به سختی کار میکند. عباس هموست.
بی شک نور تند آفتاب و دوری فاصله، عبدالله را به اشتباه انداخته بود. حاضر بودم قسم یاد کنم که آن مرد، همان خادم محجوب و فرشته سیمای حسین است.
گفتم: اشتباه میکنی برادر. او یکی از خادمان فرزند رسول خداست. او را به خوبی میشناسم. اگر او به داد من و همراهانم نرسیده بود، بیشک از تشنگی. در بیابان جان سپرده بودیم. آن دو نفر دیگر هم از بندگان حسیناند.
عبدالله دستش را سایبان چشم کرد و دقیقتر به نخلستان چشم دوخت.
– اشتباه نمیکنم برادر، آنها عباس و دو برادرش جعفر و عبدالله هستند.
دست و پایم سست شد و بر زمین زانو زدم.
عبدالله با لبخندی تلخ ادامه داد: امالبنین به پسرانش آموخته که حسن و حسین را سرور و مولای خود خطاب کنند و خود را خدمتگزار آنان بخوانند. به خدا قسم در زیر این آسمان لاجوردین کسی را به ادب، تواضع و وفاداری عباس ندیدهام…
آن روز تا شب و آن شب تا صبح، یکسره و بیاختیار میگریستم. بغض و گریه بیاختیار امانم نمیداد تا به پرسشهای همسفران پاسخ دهم. قبلا از حسین خداحافظی کرده بودیم. اما یادآوری خاطرات چند روز، به قدری شرمسارم میکرد که یارای دیدار عباس را نداشتم.
گویا او خود نیز بدین امر واقف بود و نمیخواست خجلت و شرمساریام را ببیند چرا که سحرگاه فردای آن روز که بار سفر بازگشت میبستیم، برادر کوچکترش جعفر را به سه انگشتری عقیق به رسم هدیه به من و همراهانم، برای خداحافظی و بدرقه فرستاد.
نمیدانم چه مدت، سر بر شانه جعفر جوان گریستم. نمیدانم شاید میخواستم ریههایم را با استشمام و تنفس بوی پیراهن برادر عباس و حسین پر کنم و جلا بدهم.
در میان هق هق گریه از او خواستم از جانب من از برادرانش، به ویژه عباس، حلالیت بطلبد و خداحافظی کند ضمنا از آنان دعوت کردم که اگر به شام آمدند، محنت سرای مرا نیز متبرک کنند.
جعفر که در مرز نوجوانی و جوانی بود، با لحنی محجوب گفت: برادرم عباس بر شما درود فرستاد و گفت بگو ای زید، دیری نخواهد گذشت که من و برادرانم در معیت سرورمان حسین بر تو خواهیم گذشت و از بلندا، سلامت را پاسخ خواهیم گفت.
خدا مرا ببخشد که با شنیدن این پیام از شوق بر خود لرزیدم تا امروز در آرزوی دیدن آن لحظه بودم که حسین با قیام علیه معاویه یا خلف صدقش یزید، بر بام دارالخلافه شام بایستد و همراه با برادرش عباس، به مهربانی و لبخند سلام عاشقانش را پاسخ گوید.
امروز وقتی چهره زیبای عباس را با آن لب های خشک و ترک خورده بر بلندای نیزه دیدم، گریان و بر سر زنان، بیاعتنا به تازیانه سواران و سنگاندازی و ضرب و شتم مردم و مأموران، پیش رفتم و با صدایی بریده و سوخته عرض کردم: «خوش آمدید مولای من…» آن گاه در حالی که بغض و گریه گلویم را میفشرد، نالیدم که: آیا چنین است شیوه کریمان در وفای به عهد؟ مگر نه این که مرا بشارت دادید به این که سلام و درودم را پاسخ خواهید گفت؟
آه آه آه … میدانی چه شد که از هوش رفتم؟ به خدا قسم هنوز جملهام را به پایان نبرده بودم که آن لب های خشکیده با همان لبخند شیرین و محبوب به حرکت در آمد: سلام بر تو ای زید…
امیدواریم از خواندن کتاب ماه به روایت آه اثر ابوالفضل زرویی نصرآباد لذت ببرید و برای خواندن معرفی کتاب های دیگر به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک
خیلی خوب بود ✌