شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
دیوار تسلیم شیوانا

دیوار تسلیم (مجموعه داستان های شیوانا)

شیوانا هر ازگاهی شاگردانش را به خارج شهر می برد و چند هفته ای در آنجا می ماندند و خود را به دل طبیعت می سپردند، آنها در این مدت یک زندگی طبیعی را با دست خالی از نو شروع می کردند و برای خودشان پناهگاه می ساختند و با امکانات کم، زندگی متفاوتی را تجربه می کردند.

دیوار تسلیم شیوانا

شیوانا هر ازگاهی شاگردانش را به خارج شهر می برد و چند هفته ای در آنجا می ماندند و خود را به دل طبیعت می سپردند، آنها در این مدت یک زندگی طبیعی را با دست خالی از نو شروع می کردند و برای خودشان پناهگاه می ساختند و با امکانات کم، زندگی متفاوتی را تجربه می کردند. هر روز صبح برای تهیه مایحتاج روزانه به شکار می رفتند و با هیزم هایی که با دستان خودشان جمع کرده بودند، آتشی درست می کردند و دور آن می نشستند و در حالی که مشغول گفتگو بودند، به شعله های آتش و شکاری که بر روی هیزم ها در سبدی از آتش گذاشته بودند، نگاه می کردند تا بتوانند دورِ هم طعم غذایی لذیذ را بچشند و لحظاتی خوش باشند.

در این چند ماه، حتی ثانیه های زندگی نیز دستخوش تغییر می شد و روزهای متفاوتی را رقم می زد. بعضی روزها آرام به شب می رسید و گاهی تلاطم جنگل و اتفاقات غیر منتظره، موجب هیجان و ترس آنها می شد. گاهی به طور ناگهانی با حیوانات وحشی روبرو می شدند و مجبور می شدند با دست خالی از جانِ خویش محافظت کنند. به هر حال این گونه زندگی کردن نیز، هیجان و در عین حال آرامشِ خود را داشت. بعضی خود را عاشقانه به طبیعت می سپردند و لذت می بردند و برخی به خصوص شاگردان تازه وارد، که نسبت به این نوع زندگی شناخت نداشتند، گله مند می شدند. شاگردان قدیمی شیوانا، این نوع زندگی آرام را دوست داشتند و دور از هیاهو بودن، برایشان لذت بخش بود ولی شاگردان جدید معتقد بودند که فاصله گرفتن از امکانات زندگی، حتی اگر موقت باشد، ضروری نیست و موجب رویارویی با موقعیت های سخت و خطرآفرین می شود. آنها معتقد بودند وقتی امکاناتِ یک زندگی آرام و بی دغدغه فراهم است، چرا باید اینهمه سختی را تحمل کرد؟!

شیوانا پاسخ داد: در زندگی گاهی لازم است دیوار تسلیم خود را عقب تر بکشیم و نگذاریم هر کسی که از راه می رسد با تهدید ما را به دیوار بچسباند و وادار به تسلیم کند.

شاگرد تازه وارد با تعجب پرسید: استاد از کدام دیوار صحبت می کنید؟

شیوانا لبخندی زد و گفت: گاهی در زندگی ات با افرادی روبرو می شوی که از تو انتظار دارند زود تسلیم شوی و تو را مجبور می کنند که عقب نشینی کنی، اینگونه افراد امنیت تو را به خطر می اندازند و تو برای دفاع از خود، باز عقب نشینی می کنی! آنها باز هم به تو نزدیک می شوند و شغل و اعتبار تو را تهدید می کنند و تو باز مجبور به عقب نشینی می شوی، آنقدر به تو حمله می کنند و تو عقب می روی تا سرانجام به نقطه ای می رسی که مجبور هستی یک قدم عقب تر بروی جایی که حس می کنی دیگر طاقتت تمام شده است، همین نقطه دیوارِ تسلیمِ تو است!

ما هراز گاهی خودمان را به دل طبیعت می سپاریم تا زندگی کردن در شرایط مختلف را یاد بگیریم، موقعیت های سخت را درک کنیم تا زود تسلیم نشویم و دیرتر عقب نشینی کنیم. در شرایط سخت و امکانات کم یاد می گیرید تسلیم نشده و زنده بمانید. دیوار تسلیم تان کم کم آنقدر ستبر می شود که هیچکس به آسانی نمی تواند شما را در هم بشکند.

در شرایط سخت، هنر و مهارت بقا را یاد می گیرید و نسبت به کسانی که روحیه درک شرایط خاص و دشوار زندگی را ندارند، یک قدم جلوتر ایستاده اید.

اگر در دهکده زلزله بیاید یا راهزنان حمله کنند و بالاجبار آواره کوه و صحرا شوید، شما یاد گرفته اید که با کمترین امکانات، بهترین روش مقابله را در پیش بگیرید. در چنین شرایطی به طور یقین فقط کسانی زنده می مانند که شرایط سخت را درک کرده باشند. این گونه افراد مقاوم و صبور در برابر ناملایمات ایستادگی می کنند و سربلند از طوفان های زندگی عبور می کنند.

بنابراین انسان باید بتواند در هر شرایطی از خود محافظت نماید و آنقدر قوی و مقاوم باشد که در بحران های زندگی دچار آسیب نگردد.

 

 پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x