دوشنبه/ 5 آذر / 1403
Search
Close this search box.

نامه ها برنامه ها

دستورالعمل های سلوکی از علامه حسن زاده آملی

مردی به آفتاب یمنی اویس قرنی گفت: مرا اندرزی کن! آن جناب گفت: «فرّ الی الله» این کلام کامل را از کتاب الله اقتباس کرد که نوح نبی به مردم فرمود «فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ»،(۱) آری! سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت، یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است. همواره در کمین است و اقتضای طبیعتش این است. از شهرت و از شهوت بپرهیز و از معاشر ناجنس به خصوص از نفس بگریز که:

نخست موعظه پیر می‌فروش این است

که از معاشر ناجنس احتراز کنید

 

*امام علی(ع): در رستاخیز به قاری قرآن گویند: بخوان و بالا برو

دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش، یعنی با همه باش و بی همه باش. خداشناس باش، در هر لباس باش. تو که سلیمان‌زاده‌ای حشمت دار، تو که صَدیق حسن‌زاده‌‌ای وحشت دار، قرآن صورت کتبیه انسان کامل – اعنی حقیقت محمدیه است، ببین تا چه اندازه بدان قرب داری. رسول‌الله(ص) فرمود: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَهُ اللَّهِ»،(۲) بنگر بهره‌ات از این مأدبه تا چه حد است.

 

علامه حسن زاده آملی / با همه باش و بی همه باش

 

ولی الله اعظم امام اول به فرزندش محمد بن حنفیه اندرز همی کرد که درجات بهشت بر عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن گویند: بخوان و بالا برو و بعد از نبیین و صدیقین کسی در بهشت به رتبت وی نیست.

«وَ اعْلَمْ أَنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّهِ عَلَى عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ یُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَلَا یَکُونُ فِی الْجَنَّهِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ أَرْفَعُ دَرَجَهً مِنْهُ»،(۳)  این بیان وصی، چون آن کلام نبی بسیار کوتاه و بلند است، خدای متعالی داند که ارزش آن‌ها چند است.

 خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح در خروش است، ‌کم از خروس مباش

از امل چشم پوش و در عمل کوش، مرد جستجوی باش نه گفت‌وگوی، از دریا بخواه نه از جوی،. از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار، سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار، خروس در سحر به ذکر قدوس سبوح در خروش است، ‌کم از خروس مباش، چون به خروش آمدی، بدان که بهترین عطای دوست لقای او است، مترصد باش که:

گدایی گردد از یک جذبه شاهی

به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

این چند جمله بالعجاله تحریر شد. اگر مجال شد و حال مساعد شد و عقل را در آنگاه تدبیر بود و رأی منیر پیر عشق امضا کرد و تقدیر قضا موافق آمد، می‌‌توان کلماتی بر آن افزود تا ببینیم، ولی برادرم تو را حال است و مرا مقال این کجا و آن کجا، تو را سوز است و مرا ساز آن کوه است و این صدا، قصه این کوتاه است و آن دراز.

ببین کار به کجا کشید که کلاغی رهبر شد و چلاقی دستگیر، جغدی سخنور شد و پیشه‌ای دلیر «نعوذبالله من سبات العقل و خفته»(۴)

 

نامه ها برنامه (علامه حسن زاده آملی)

مجله اینترنتی تحلیلک

————————————————————————————————————————————

 

۱-ذاریات/۵۱

۲-شیخ حر عاملی (محمد بن حسن)، وسائل الشیعه، باب وجوب تعلیم القرآن و التعلیم، ج ۶، ص۱۶۸

۳-فیض کاشانی (محمد محسن)، وافی، ط رحلی، ج۱۴، ص۶۵

۴-سید رضی، نهج البلاغه، ص۳۴۶

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x