شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
پریچهر

ارغوان فاطمی

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دوازدهم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دوازدهم ) … شازده عزیز موضوع را به ژانت گفتم، اولش خیلی تعجب کرد، اما بعد خندید و گفت هر کاری از دستش بر بیاید برایم انجام می دهد.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دهم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دهم )… شازده عزیزخیلی ناراحتم، کمی سرما خورده ام و ناخوشم، به همین سبب مادر نگذاشت به مدرسه بروم.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هشتم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هشتم ) … شازده عزیز نگاه فرخ تمام وجودم را به خاک سیاه می نشاند. زندگیم فقط شده است صبح ها که او را می بینم.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هفتم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هفتم )… حتی وقتی اسمش را با خودم تکرار می کنم قلبم به شدت می تپد آنقدر که حس می کنم دارد از سینه ام بیرون می آید.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت پنجم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت پنجم ) … شازده عزیز از دیروز تا الان افکار مختلف رهایم نمی کنند. امروز آن جوان را دیدم، حالا فهمیده ام خیلی اهل مطالعه است.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت چهارم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت چهارم ) … شازده عزیز دیشب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم شما از فرنگ برگشته اید و برای من یک لباس عروس آورده اید.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت سوم )

داستان کوتاه پریچهر ( قسمت سوم ) … شازده عزیز امروز هم او را دیدم، هنوز اسمش را نمیدانم. در واقع هنوز هیچ چیز در موردش نمی دانم.