مجله اینترنتی تحلیلک

یکشنبه/ 9 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

داستان کوتاه

همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا

یاد بگیرد اگر با او ناملایم و ناشایست سخن گفتند به گونه ای رفتار کند که خودشان از رفتار گستاخانه خود پشیمان شوند. با فرزندانت حرف بزن تا بدانند همیشه راهی است و هرگز همه راه ها بسته نیست.

داستان کوتاه پیش زمینه ذهنی

داستان کوتاه پیش زمینه ذهنی

رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ و ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ می کند.

شیوانا - مجموعه داستان شیوانا

یک تلنگر / مجموعه داستان های شیوانا

شیوانا بدون توجه به گریه مرد از او خواست تا به داستانی کوتاه گوش کند و ادامه داد: روزی یکی از فرمانده های شجاع ارتش امپراتور برای جنگ با دشمن به میدان نبرد رفت و همان روز اول در اثر اصابت شمشیر دست راستش را از دست داد .

داستان کوتاه وقتی که او مرد

داستان کوتاه وقتی که او مرد

وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه‌های محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بی‌درد و بی‌کس. این لقب هم چقدر به او می‌آمد نه زن داشت نه بچه و نه کس‌وکار درستی.

شیوانا - یلدا 1

یک دقیقه بیشتر (مجموعه داستان های شیوانا)

شیوانا دیوان حافظ را با احترام در دست گرفته بود و زمزمه می کرد، شاگردان هم با شنیدن صدایش ساکت شدند و او بعد از خواندن غزلی زیبا از حضرت حافظ، نگاهی به بچه ها کرد و غرق در گذشته ها شد.

شیوانا

با خودت قهر نکن / مجموعه داستان های شیوانا

یک روز شیوانا در اتاقش مشغول خواندن کتاب بود که یکی از دوستانش آمد و خبر داد که شاگرد قدیمی ات در شهری دور از راه و رسم معرفت فاصله گرفته و به راهی نادرست قدم گذاشته است.

داستان کوتاه پیپ استالین

داستان کوتاه پیپ استالین

در روزگاری نه چندان دور یک هیات از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو آمده بودند. پس از جلسه استالین متوجه شد که پیپش گم شده است و به همین خاطر از رییس کا.گ.ب خواست تا ببیند آیا کسی از هیات گرجستانی پیپ او را برداشته است یا نه؟

داستان کوتاه دزد بر سر چاه

داستان کوتاه دزد بر سر چاه

شخصی یک قوچ داشت، ریسمانی به گردن آن بسته بود و دنبال خود می‌کشید. دزدی بر سر راه کمین کرد و در یک لحظه، ریسمان را از دست مرد ربود و قوچ را دزدید و برد.