یکشنبه/ 2 دی / 1403
Search
Close this search box.
معرفی کتاب «زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس

معرفی کتاب زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس

کازانتزاکیس در ۱۹۵۶ از طرف کانون نویسندگان یونانی برای دریافت جایزه نوبل ادبیات معرفی شد و در ۱۹۵۷ با یک رای کمتر نسبت به آلبر کامو این جایزه را از دست داد.

معرفی کتاب زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس

درباره نویسنده

نیکوس کازانتزاکیس کتاب زوربای یونانی
کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی است. کازانتزاکیس یکی از مشهورترین نویسندگان اروپای غربی است.

نیکوس کازانتزاکیس نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود. او نویسنده‌ای است که دغدغه جامعه بشری را داشته و عمیقاً به تحلیل آنها پرداخته‌ است.

کازانتزاکیس در ۱۹۵۶ از طرف کانون نویسندگان یونانی برای دریافت جایزه نوبل ادبیات معرفی شد و در ۱۹۵۷ با یک رای کمتر نسبت به آلبر کامو این جایزه را از دست داد.

درباره کتاب زوربای یونانی

راوی زوربای یونانی یک روشنفکر جوان یونانی است که می‌خواهد برای مدتی کتاب‌هایش را کنار بگذارد. او برای راه‌اندازی مجدد یک معدن زغال سنگ به جزیره کرت سفر می‌کند و درست قبل از مسافرت با مرد ۶۵ ساله رازآمیزی به نام آلکسیس زوربا آشنا می‌شود.

این مرد او را قانع می‌کند که وی را به عنوان سرکارگر معدن استخدام کند. آنها وقتی به جزیره کرت می‌رسند در مسافرخانه یک فرانسوی به نام مادام هورتنس سکونت می‌کنند و بعد از آن به کار روی معدن می‌پردازند. با این حال راوی نمی‌تواند بر وسوسه‌اش برای کار بر روی دستنوشته‌های ناتمامش درباره زندگی و اندیشه بودا خودداری کند. در طول ماه‌های بعد، زوربا تاثیر بسیار عمیقی بر مرد می‌گذارد.

بیشتر بخوانید: معرفی کتاب «کشتن مرغ مینا» نوشته هارپر لی

برشی از کتاب زوربای یونانی

من وقتی هوس چیزی بکنم می‌دانی چه می‌کنم؟ آنقدر از آن چیز می‌خورم تا دلم را بزند و دیگر هیچ گاه فکرش را نکنم، یا اگر هم فکرش را کردم حال استفراغ به‌ من دست بدهد. وقتی بچه بودم مرده گیلاس بودم. زیاد هم پول نداشتم و نمی‌توانستم یک دفعه مقدار زیادی بخرم، به‌ طوری که هر وقت گیلاس می‌خریدم و می‌خوردم باز هوسش را می‌کردم. روز و شب فکر و ذکری به‌ جز گیلاس نداشتم و به راستی که از نداشتن آن در رنج بودم. تا اینکه یک روز عصبانی شدم یا خجالت کشیدم، درست نمی‌دانم. فقط حس کردم که در دست گیلاس اسیرم و همین خود، مرا مضحکه مردم کرده‌ بود. آن وقت چه کردم؟ یک شب پا شدم و پاورچین پاورچین رفتم جیب های پدرم را گشتم، یک مجیدیه نقره پیدا کردم و آن را کش رفتم و صبح زود به‌ سراغ باغبانی رفتم. یک زنبیل گیلاس خریدم، در خندقی نشستم و شروع به‌ خوردن کردم. آنقدر خوردم و خوردم و هی خوردم تا شکمم باد کرد. لحظه‌ای بعد معده‌ام درد گرفت و حالم بهم‌خورد.

آره ارباب، هی استفراغ کردم و کردم و از آن روز به‌ بعد دیگر هوس گیلاس در من کشته‌ شد؛ به‌طوری که دیگر تاب دیدن عکس گیلاس را هم نداشتم. نجات پیدا کرده‌ بودم. نگاهشان می‌کردم و می‌گفتم: «دیگر احتیاجی به‌ شما ندارم!» بعدها همین کار را با شراب و توتون هم کردم.

 

امیدواریم از مطالعه کتاب زوربای یونانی لذت ببرید و برای دیدن سایر معرفی کتاب ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x