این مطلب به مجلس پنجم از شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. حضرت استاد در این مجلس به مبحث اعتدال و میانه روی در امور عملی می پردازند.
شرح مراتب طهارت
استاد صمدی آملی
مجلس پنجم
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اعتدال و میانه روی در امور عملی
حضرت آقا در ادامه بحث طهارت ظاهر فرمودهاند: «طهارت اعضاء از اطلاق و رها کردن آنها در تصرفات خارج از دائره اعتدال که به حسب شرع و عقل معلوم است».
آن سیره عملی که در امور انسانی به عنوان معیار شناسانده شده، حد وسط در امور است که از آن تعبیر به اعتدال و میانه روی نیز میکنند. افراط و تفریط، در تمامی امور مبعّدِ انسان از حقیقتی است که آدمی آن را به عنوان غایت و نهایت فعل خویش در نظر گرفته بود یعنی در امور روزانه نه افراط حق است و نه تفریط بلکه اعضا و جوارح انسان یک حدّ اعتدالی دارند که انسان باید آن را مراعات کند، در غیر این صورت بی طهارت خواهد بود. حال به مثالهایی که نوعاً با افراد جامعه مرتبط است میپردازیم.
اگر یک کارگر اصلاً کار نکند تفریط کرده است و همچنین اگر آنچنان کار کند که به اعضا و جوارح بدنش فشار وارد شود افراط کرده است که هر دو صورت بی طهارتی است. معنای طهارتِ در کار آن است که انسان اوّلاً به طور کلی بی کار و بی شغل نباشد که بیکاری و عزلت نشینی در گوشه منزل بدین عنوان که اجتماع دنیا زده است و دنیازدگی مرا از توجّه باز میدارد و یا به عناوین دیگر، تفریط است و تفریط در امور مانع از رسیدن آدمی به اهداف والای انسانی است. و ثانیاً بیش از حد کار نکند و بر خودش فشار وارد نیاورد. یعنی روزانه چنان مشغول کسب مال و درآمد نباشد که از امور دیگر همچون رسیدگی به امورات معقولِ همسر و فرزندان و یا از اموری چون تنظیم حداقل ۲ ساعت درسی برای خود باز بماند که این افراط است و افراط در امور به هر عنوانی که باشد مذموم بوده و مانع از رسیدن سالک به کمالات متوقّع خویش است.
اعتدال در امر کسب مال و منال برای آسایش اهل و عیال آن است که طبق فرمایش معصوم انسان روزش را به سه قسم تقسیم کرده و یک قسم آن را به کسب روزی مادی و مابقی را به اموری چون رسیدگی به همسر و فرزندان، تحقیق و تفحص علمی، تفکر در نظام احسن عالم، اظهار عبودیّت در پیشگاه حقیقت نظام هستی و استراحت اختصاص دهد و مراد از طهارت نیز رعایت همین حد اعتدال مذکور است.
به عنوان مثال چشم یکی از اعضای بدن ما است. از آنجا که ما در مقام دیدن نمیدانیم چه چیزهایی را در مرتبه انسانیت مجاز به دیدن هستیم و چه چیزهائی را مجاز به دیدن نیستیم شارع مقدس محدوده دیدن چشم را برای ما بیان فرموده است که چشم مجاز است فقط آنچه را که در محدوده شرع قرار گرفته، بنگرد و در مقابلِ آنچه که دیدنش مخالف شرع مقدس است خود را حفظ کند. شرع مقدس نفرموده است: چشم را ببندید و هیچ چیزی را نگاه نکنید همانند بعضی از سیر و سلوک کنندگان قدیم که در ابتدای راه چشمانشان را کور میکردند. و همین طور نفرموده است که چشمانتان را باز کنید و به هر چه میخواهید نگاه کنید. شرع که مبیّن حقائق اسرار نظام هستی است محدوده دیدن را برای ما روشن کرده است. اگر انسان بخواهد با دیدِ بصیرت به موجودات نظام طبیعت شبیه حیوانات، جمادات و آسمان و زمین بنگرد و در آفرینش آنها تفکر و تأمل کند، مجاز است هر چه را که خواست ببیند، زیرا این دیدن نه تنها برای او ضرری ندارد بلکه برای او مفید هم میباشد. در عین حال چشم نباید بعضی چیزها را نگاه کند، زیرا اگر نگاه کند نفس از حالت اعتدال خارج میشود اگر چه فقط یک نگاه کردن ظاهری باشد. مانند نگاه کردن به نامحرم، نگاه کردن به عورت مرد، نگاه کردن زنها به عورت زنها و… شخصی که چشمش را پاک نگاه ندارد خود را از اساس انسانیت دور ساخته است و فقط به اندازه یک حیوان ارزش وجودی دارد، منتهی فرق بین این شخص و آن حیوان در آن است که حیوان نمیتواند آدم شود ولی این فرد میتواند به مقام انسانیت نائل آید.
اعتدال و میانه روی در امور عملی
تطهیر لسان:
حضرت آقا در ادامه بحث طهارت عبارتی را در خصوص لسان آورده اند و آن اینکه:
«و به خصوص لسان را دو طهارت است. یک صمت از مالا یعنی و دیگر مراعات عدل در آنچه که از آن تعبیر می کند که نه به نقص بیان درباره آن جائز باشد، و نه وصفش بدانچه که موصوف بدان نیست».
«صمت از مالا یعنی» یعنی سکوت از آنچه نباید بگوید. دهانی که باز است و هر چه می خواهد می گوید به همراه نفسی که این دهان و زبان آلت اوست فاقد طهارت اند. مرحوم نراقی در معراج السعاده می فرماید: «حتی زن و شوهر نیز حق ندارند در خلوت، حرفهای زشت و رکیک به همدیگر بزنند.» زیرا حیف است از حقیقتی که باید از آن نور خارج شود، حرفهای نامربوط بیرون آید مراد از صمت از مالا یعنی که در عبارت آمده است نیز همین است که انسان نباید آنچه را که مورد قصد انسانی اش نیست بگوید.
نفس معیار خوبی برای انسان است. ما باید محسوسات حواس پنجگانه مان را به واسطه بالا رفتن یا پائین آمدن نفس بسنجیم. اگر نفس به واسطه شنیدن کلامی بالا رفت، آن را بیشتر بشنویم. اگر پائین آمد از آن دوری کنیم. باید ببینیم آنچه را که می شنویم سنگین مان می کند یا نه؟! ما را از حدّ انسانیت می اندازد یا نه؟! چه بسا افرادی که با شنیدن یک حرف تا سالیان دراز پشیمان هستند.
اعتدال و میانه روی در امور عملی
مرحوم نراقی (ره) در معراج السعاده روایتی را نقل فرموده اند که این روایت بیانگر شرح تکوینی ارتباط بین زبان و اعضا و جوارح انسان است. در این روایت آمده است: اعضا و جوارح هر شخصی روزانه یک گفتگوی تکوینی با زبان دارند که اگر قوی شویم می توانیم این گفتگو را بشنویم.
هر روز صبح زبان به اعضاء و جوارح انسان می گوید، کیف اصبحتم! یعنی چگونه داخل صبح شدید و حالتان چطور است؟!
اعضاء و جوارح در جواب می گویند: اگر تو ما را به حال خود بگذاری امر ما به خیر و خوبی است، به تعبیر دیگر اعضا و جوارح در جواب زبان می گویند: ای زبان! ما تو را در بهترین جای بدنمان قرار دادیم و همه ما به همراه فک بالا و فک پائین جمع شده ایم تا دژ محکمی برایت فراهم آوریم تا تو در آن راحت باشی و در این دژ هیچ ضربه ای به تو اصابت نکند که اگر ضربه ای وارد آمد یا دندان بشکند و یا چانه از بین برود. خواهشی که از تو داریم این است که در عوض این همه خدماتی که در حَقَّت کرده ایم تو مردانگی داشته باش و سکوت کن و حرف نزن که اگر تو ساکت باشی ما هیچ مشکلی نخواهیم داشت، چرا که خیلی وقتها تو کلمه ای می گویی و به جای تو ما را کتک می زنند. پس توجه دارید که بسیاری از مشکلات زیر سر زبان است. لذا زبان باید سکوت کند که طهارت آن در همین سکوت است.
اعتدال و میانه روی در امور عملی
همانگونه که عرض شد این روایت بیان یک مثال نیست، بلکه به واقع هر روز صبح اعضا و جوارح با زبان صحبت می کنند و از او سکوت می طلبند. حال اگر خواستیم صحبت کنیم چه باید بکنیم؟! حدیثی از امیر المؤمنین «عَلَیهِ السَلام» در «درر الکلم» نقل شده است که امام فرمودند: «الجاهل عقله وراء لسانه و العاقل لسانه وراء عقله» یعنی زبان جاهل جلوی عقلش و زبان عاقل پشت عقلش قرار دارد. و نیز امام علی «عَلَیهِ السَلام» فرماید: «لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه»؛ یعنی دانا تا اول مشورت نکند و در آن سخن تأمل ننماید به زبان نیاورد و دل نادان در پس زبان اوست، یعنی بی مشورت دل و بیتفکّر سخن گوید و هرچه به دلش رسد بی تامل به زبان آورد. پس زبان مرد عاقل تابع دل اوست و دل احمق جاهل پیرو زبان او.
زبان شخص جاهل امام و عقلش مأموم اوست برخلاف عاقل که زبانش مأموم و عقلش امام اوست. دلیل فرموده امام این است که عاقل وقتی بخواهد حرفی بزند ابتدا فکر می کند که آیا این حرف را بگویم یا نه؟! وقتی دید خوب است می گوید و وقتی دید خوب نیست سکوت می کند به خاطر این که حرف گفته شده مانند آبی است که از کاسه ریخته شده و دیگر نمی توان آن را جمع کرد و به کاسه برگرداند. لذا اگر انسان عاقلانه حرف بزند و ابتدا حرف خود را بسنجد و بعد بگوید، خیال او همیشه آسوده است و هیچگاه پشیمان نمی شود. اما جاهل بر خلاف عاقل بدون فکر و تأمل، سریع حرف را از دهانش پرتاب میکند وبدون فکر صحبت می کند این است که امکان دارد یک عمر پشیمان از گفته خویش باشد.
اگر میخواهیم بدانیم که جاهلیم یا عاقل، باید در خودمان بنگریم که آیا قبل از گفتن اندیشه می کنیم یا نه؟! این معیار بسیار خوبی است که هر کسی که اوّل فکر کرد بعد حرف زد عاقل است و هر که اوّل حرف زد و بعد فکر کرد جاهل است. حتی اگر بخواهد حرف حقّی را بیان کند اما قبل از آن فکر نکند باز هم جاهل است. این است که در روایت آمده: «عالم فرزانه کسی است که وقتی از او سؤالی پرسیدند سریع جواب نگوید، اگر چه جواب سؤال را بلد باشد» بلکه هر عاقلی باید صبر نموده و مقداری تأمل کند آنگاه جواب سائل را بدهد. علامه بزرگوار نیز در جائی فرموده اند: «حریم جوابِ سؤال، تأمل اوّلیه است.» در نتیجه اگر از عالمی سؤالی کردید و دیر جواب شنیدید نباید ناراحت بشوید، بلکه بدانید او بدین ترتیب عاقلانه جواب شما را خواهد گفت زیرا عاقلانه نیست جواب سائل را سریع پشت سؤال او بگویند. و (اما در مورد مسابقاتی که در آنها برای سریع جواب گفتن جایزه ای در نظر می گیرند باید گفت که آنها، برای تقویت قوه حافظه بوده و با مطلب مورد بحث فرق می کند.)
نکته دیگر اینکه بعد از تأمل، هنگام جواب گفتن نگوئید: نظر من این است و مطلقاً اینگونه که من می گویم درست است. بلکه بگوید: احتمال دارد که اینگونه باشد. یا اینگونه به نظر می رسد شاید هم در واقع چنین نباشد. (البته این نکته در همه جا صادق و نیکو نیست زیرا بعضی موارد اقتضا می کند که انسان محکم و استوار حرف خود را بیان کرده و کلمه شاید و احتمال را به زبان نیاورد که این نیز جدای از بحث ما است.) در جواب سؤال همیشه ابتدا باید فکر کنید و بعد تمام احتمالاتی را که به نظرتان می رسد بیان کنید و بگوئید: «در جوابتان این چند احتمال وجود دارد، خودتان فکرکنید و آنچه بهتر است را بیابید و بدان عمل کنید.» اینگونه جواب گفتن باعث می شود که مخاطبتان همیشه از سفره شما غذا نخورد بلکه خودش نیز زحمت بکشد و از دسترنج خویش تناول نماید.
البته لازم به تذکر است که تمام نکته های یاد شده غیر از گفتگوی استاد و شاگرد ومولا و بنده و خدا و خلق است که اینها بحث دیگری دارند. آنهائی را که بیان کردیم مربوط به گفتگوهای متعارف بین انسانها می باشد.
خلاصه بحث اینکه اگر انسان فکر کند و بعد از فکر کردن حرف بزند، به این حرف اطلاق «ما یعنی» می شود، یعنی حرفی که بر اساس قصد و اراده است که آن نیز حرفی است که از زبان عاقل جاری می شود. اما اگر حرفی بدون فکر رها شود به آن حرف، اطلاق «ما لا یعنی» می شود، یعنی حرفی که بدون قصد و اراده بر زبان آید که آن نیز مخصوص جاهل است. اگر چنین است پس جاهل باید در تمام امور دهانش را ببندد، حتی در مورد حرف حق، مگر اینکه ابتدا در مورد حرفش فکر نموده و بعد آن را بیان کند، که در این صورت به او عاقل می گویند نه جاهل.
حال با توجه به این ضابطه در اجتماع بگردید، ببینید چند نفر عاقل میتوانید پیدا کنید؟! اینجاست که آن بزرگوار در شعرش می فرماید: در وسط روز آن هنگام که آفتاب به تمامه نظام عالم را روشن کرده است شمعی به دست می گیرم و میگردم. وقتی می پرسند به دنبال چه می گردی؟ در جواب می گویم: به دنبال انسان می گردم تا ببینم به حرف زدنش دقت میکند یا نه؟!
«دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»
اعتدال و میانه روی در امور عملی
طهارت دوم زبان، رعایت کردن عدل است در آنچه که به زبان می آورد یعنی انسان هر حرفی که می خواهد بیان کند حدّ وسط آن را مراعات نماید. گاهی ما منبری ها را برای صحبت کردن در مجلس ترحیم دعوت می کنند و دلشان می خواهد آنچنان از میّتشان تعریف کنیم که همگان باور کنند میت در دوران حیاتش به عرش خدا وصل بوده است. و حال اینکه در واقع چنین نبوده است. اینگونه حرف زدن خلاف عدل است و نشان از جاهل بودن سخنگو دارد چرا که انسان در مقام بیان احوالات کسی نه حق زیاده گویی دارد و نه حق کمگوئی. اینجاست که می بینید به واسطه یک انتخابات چه قدر از دهان ها نجس می شود! هر کسی را که دلشان خواست بالا می برند و هر کسی را که نپسندیدند به زمینش می کوبند. اگر در خودمان دقت داشته باشیم رذائل و معایب بسیاری را در خودمان کشف خواهیم کرد.
عمده آن است که بدانیم همه ما باید سالیان درازی فقط در مقابل استادی زانو بزنیم تا از او حرف زدن و حرف شنیدن صحیح را بیاموزیم که اگر آدم بتواند حداقل درست حرف بزند، در بسیاری از امور موفق خواهد بود و برکات زیادی نصیبش می گردد. چنین شخصی با یک کلمه حرف زدن، اجتماعی را متحول می کند. او جمله ای را بیان می کند که حاوی کد و رمزهای بسیار است که برای فهم آن باید دانشمندانی بیایند و روی آن جمله فکر کنند و نظر بدهند و حرفها بزنند.
معمولاً کسانی که دیر به حرف می آیند حرف های پخته می زنند و در مقابل کسانی که تند تند حرف می زنند و هر چه دلشان خواست می گویند اگر حرفهای پنجاه ساله ایشان را غربال بکنی شاید حتی پنج کلمه خوب هم نتوانی در آن پیدا کنی. ائمه اطهار دیر حرف می زدند و به هنگام صحبت ابتدا فکر میکردند که حضرت آقا صد معنی را فقط برای یک حدیث شریف: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» ذکر کرده اند که به عنوان رساله ای در هزار و یک کلمه گنجانده شده است. قرآن نیز همین گونه است که خداوند می فرماید: هر کلمهای از قرآن را باطنی است و آن باطن را باطنی دیگر تا هفت بطن و هر کدام از این هفت بطن را هفتاد بطن است و هر کدام از این هفتاد را هفتصد بطن میباشد. حال که اینگونه است پس باید حرف زدن را نیز از قرآن بیاموزیم که این همان طهارت زبان است.
گوش کانال واردات و زبان کانال صادرات ما است و چشم هم کانال صادرات و هم کانال واردات ما می باشد، یعنی ما اگر بخواهیم آنچه را که در درون داریم ابراز کنیم باید از مجرای زبان خارج کنیم و اگر بخواهیم آنچه که در بیرون است به درون وارد کنیم از طریق گوش داخل می کنیم و چشم عضوی است که این هر دو کار را با هم می کند.
آنچه مهم است این است که بدانیم محدوده ادراک این سه کدام است یعنی از ناحیه شرع مقدس برای هر یک، ادراک چه اموری مجاز و ادراک چه اموری غیر مجاز شمرده شده است.
اعتدال و میانه روی در امور عملی
اجازه دهید به مناسبت بحث خاطره ای را به محضر مبارکتان تقدیم نمایم.
شبی در قم در کنار جاده ای ایستاده بودم و منتظر ماشین بودم. بعد از مدتی ماشینی بدون اینکه دستم را برای توقفش دراز کنم، کنارم ایستاد. وقتی سوارش شدم، راننده دست به پیچ صدای ضبط برد و صدای نوار موسیقی پائین آورد، اما ضبط را خاموش نکرده بود و مقداری زمزمه آن به گوش می رسید. اندکی که گذشت خود راننده از من سؤال کرد که آقا گوش دادن موسیقی چه حکمی دارد؟ حرام است یا حلال؟ من مقداری سکوت کردم و بعد به او گفتم: فرض بفرمائید گوش دادن به این صداها حلال است و حرام نیست من فقط سؤالی از شما دارم و آن اینکه آیا حیف نیست گوش مبارک شما به چنین صدایی گوش دهد و چنین صوتی را بشنود؟ آیا حیفتان نمی آید که گوش پاک و طاهر شما با شنیدن چنین صدای ناپاکی، نجس و آلوده گرددو شما را از مقام شامخ انسانیت تنزل دهد؟! اینجا بود که دیدم راننده شرمنده شد و بار دیگر دستش را دراز کرد و کلاً ضبط را خاموش کرد. ما باید بدانیم که خیلی از چیزها حلال است اما حلیّت شیء دلیل بر انجام آن نمی باشد.
اعتدال و میانه روی در امور عملی
مثلاً برای ما جفتک زدن در خیابان حلال است اما با این حال هیچ وقت به ذهنمان خطور نکرده که یک بار این کار را انجام دهیم. زیرا اگر دقّت کنیم می بینیم که این عمل تا حد زیادی آبروی انسان را به خطر می اندازد و دیگران می گویند فلانی دیوانه شده است. با اینکه جفتک زدن هم کار حرامی نیست. پس تصدیق میفرمائید حلیّتِ فعل، دلیل انجام آن نیست.
در شریعت اسلامی حدود بعضی از افعال معین شده است مثلاً شارع مقدس انجام بعضی از کارها را بر ما واجب کرده است همانند نماز و روزه و زکات و حج و امر به معروف و نهی از منکر و … و نیز انجام بعضی از کارها را بر ما حرام کرده است همانند دروغ گفتن، غیبت کردن، تهمت زدن ونگاه به نامحرم کردن و دزدی کردن. همچنین بعضی از افعال را مستحب برشمرده است، مثل اینکه فرموده نگاه به آیات قرآنی مستحب است و در مقابل آن بعضی از افعال را مکروه داشته است همانند این که به ما فرموده در مسیری که به واسطه قدم نهادن در آن برایتان سوءظن حاصل می شود گام ننهید و… همینطور بسیاری از کارها را مباح مقرر داشته است یعنی افعالی که انجام دادن و ندادن آنها فرقی برای شارع مقدس نمی کند.
در آنجا که خود شارع حدود را مشخص فرموده تکلیف ما روشن است. اما آنجا که شارع انجام یا ترک فعل را به عهده خود ما گذاشته باید ابتدا فکر و تأمل کنیم که انجامش بدهیم یا نه! اینجاست که عقل عاقلان و جهل جاهلان مشخص می گردد.
آقای کشاورز تو که از صبح تا غروب مواظب زمینت هستی و دقت داری که پر آب یا کم آب نشود پس چرا در مورد زبانت دقت نداری و هر چه را میگویی؟ به چه دلیل گوش نازنین خود را باز می کنی و هر چه را می شنوی؟ مگر جان جنابعالی مزرعه ات نیست؟ مگر حقیقت و نفس ناطقه تو بذر و مزرعه خدائی نیست؟ چرا موقع بذر افشانی این زمین بی دقتی می کنی؟ اگر ما به همان مقدار که مواظب کِشت خود هستیم به فکر خودمان بودیم، از جان خود استفاده بسیاری می بردیم. چرا مواظب جانمان نیستیم در حالی که مارها و عقربها دارند آن را از بین می برند؟! چرا آنها را مرزبانی نمی کنیم؟ چرا در این گونه امور فراموشــی داریم؟ مگــر تــاکنون نـدای «و لا تکونوا کالّذین نسوا الله فانسیهم انفسهم»را نشنیده ایم؟! چرا اینقدر خود را فراموش کرده ایم؟
اعتدال و میانه روی در امور عملی
نکته ای را که لازم میبینم تذکر دهم آن است که طهارت و نجاساتی که در اینجا مطرح است غیر از نجاست و طهارتی است که در فقه مورد بحث قرار میگیرد. وقتی می گوییم هر کس زیاده گوئی کند دهانش نجس است و آنکه با عقل شروع به حرف زدن کند دهانش پاک است، این طهارت و نجاست غیر از طهارت و نجاست در محدوده فقه است. اینها نجاسات اخلاقی و انسانی هستند که اگر کسی چشم دلش باز شود دهان زیاده گو را می بیند که نجس شده، اگر چه حرف حقی بزند. اگر خدای ناکرده شخصی صبح تا غروب دهانش را برای حرفهای بی مفهوم و بی معنا بچرخاند چه بسا در هنگام نماز، اهل دلی او را ببیند که از دهانش بوی کثیف بیرون می آید. و یا چه بسا فرشته ای در همان جا نازل شود و نماز او را به حساب گناه بنویسد. زیرا فرشته ها نیز آن بو را حس می کنند لذا نمازگزار خیلی باید مواظب دهانش باشد تا آن را همیشه پاک نگه دارد. وقتی که به نماز می ایستد و «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گوید این کلام او باید از کانال پاک و صحیحی عبور کند. زیرا گاهی آب پاک است اما چون مجرا و کانالی که آب از آن عبور می کند آلوده است، آب نیز آلوده می شود.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم» پاک است اما از آنجا که دهان و زبان نمازگزار آلوده است، حتی این آیه شریفه نیز با گذر کردن از آن مجرا از پاکی به در آمده و آلوده می شود. لذا نمازش هیچ نتیجه نمی دهد و یا یک ماه هم روزه می گیرد اما حال روز اوّلش با روز عیدش تفاوتی نمی کند. اینجا است که معلوم می شود مجری آلوده بوده و طهارت نداشته. لذا فرموده اند: روزه دار حق غیبت کردن و دروغ گفتن و تهمت زدن ندارد. خداوند سبحان به همگان توفیق علم و عمل عطا بفرماید.
«و الحمدلله ربّ العالمین»
مطالعه مجلس چهارم کتاب شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی
مطالعه مجلس ششم کتاب شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک