معرفی کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی
درباره رابرت کیوساکی
رابرت کیوساکی اقتصاددان، سرمایهگذار و نویسنده در ۸ آوریل سال ۱۹۴۷ در هاوایی متولد شد. او ملیتی ژاپنی-آمریکایی دارد و در خانوادهای تحصیل کرده و مرفه بزرگ شد.
کیوساکی پس از اتمام دوره دبیرستان برای ادامه تحصیل به نیویورک رفت و در سال ۱۹۶۹ در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شد. رابرت کیوساکی پس از پایان دوره دانشگاه برای مدتی به ارتش پیوست. او در سال ۱۹۷۷ و پس از پایان جنگ آمریکا و ویتنام تصمیم گرفت از ارتش جدا شود و کسب و کار خود را راه اندازد. تولید کیف پول مردانه اولین تجربهی رابرت کیوساکی در این زمینه بود. اگر چه در ابتدا فروش چشمگیری نداشت اما پس از چندی، شرکت او به شهرت رسید و سود چند میلیون دلاری را عاید رابرت کیوساکی کرد، اما در نهایت این شرکت ورشکسته شد. او پس از تجربهی اولین شکست خود تصمیم گرفت شانس خود را تجارت خرده فروشی امتحان کند. او در دومین شرکت خود به تجارت پوشاک مشغول بود. اما تلاشهای او باز نتیجهای در بر نداشت و او برای بار دوم ورشکست شد.
کیوساکی پس از تجربهی دو شکست تصمیم گرفت کسب و کار خود را در یک حوزهی جدید راه اندازی کند و شرکتی در ارتباط با مفاهیم تجارت، سرمایهگذاری و کارآفرینی را بنیان نهاد و تجربیات خود را در قالب سمینار به دیگران آموخت.
سومین ایدهی او برای راه اندازی کسب و کار شخصیاش بسیار موفق عمل کرد و شرکت او درآمد قابل توجهی از فروش سمینارها به دست آورد.
سال ۱۹۹۶ برای کیوساکی سال مهمی به شمار میآید. او در سال ۱۹۹۶ تنها زمانی که ۴۷ سال داشت خود را بازنشسته کرد. علاوه بر آن کیوساکی در همان سال کتاب موفق «پدر پولدار، پدر فقیر» را منتشر نمود.
درباره کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی
امروزه ما با تغییرات جهانی و تکنولوژیکی زیادی مواجه هستیم که بسیار وسیع هستند و حتی وسیعتر از تمام تغییراتی هستند که تاکنون با آنها مواجه بودهایم. هیچ کسی جام جهاننما ندارد، اما از یک چیز میتوان مطمئن بود و آن هم اینکه تغییراتی در راهند که ما در باورمان هم نمیگنجد.
چه کسی میداند در آینده با چه چیزهایی مواجه خواهیم شد؟ اما هر اتفاقی هم که بیفتد ما دو انتخاب اساسی پیش رویمان داریم یا محتاطانه رفتار کنیم، یا اینکه هوشمندانه به پیش رویم و آن کار را با آمادهسازی خودمان و کسب آموزشهای لازم و به کارگیری نبوغ مالی خود و فرزندانمان انجام دهیم. رابرت کیوساکی (Robert Kiyosaki) معتقد است دلیل مشکلات اکثر مردم این است که سالها در مدرسه درس خواندهاند، اما هیچ چیز در مورد پول یاد نگرفتهاند. وی می گوید: مردم یاد میگیرند تا برای پول کار کنند، اما هرگز یاد نمیگیرند کاری کنند تا پول برایشان کار کند.
برش هایی از کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی
من دو پدر داشتم که یکی پولدار بود و دیگری بی پول. یکی از آن ها تحصیلات عالیه داشت و بسیار با هوش بود وی دارای مدرک دکترا بود و ۴ سال دورهی لیسانس را ظرف مدت کمتر از دو سال طی کرده بود. وی سپس برای تکمیل تحصیلاتش به دانشگاههای استنفورد شیکاگو و نورث وسترن رفته بود و تمامی دورهی تحصیلش را با بورسیه گذرانده بود.
پدر دیگرم حتی کلاس هشتم را هم تمام نکرده بود. هر دوی این مردان در زمینهی شغلی خودشان که تمام زندگیشان را صرف آن کردند بسیار موفق عمل کردند. هر دوی آنها هم درآمد قابل توجهی داشتند. با این همه یکی از آن ها از نظر مالی تمام عمر درگیر مشکلات بود. دیگر هم یکی از ثروتمندترین مردان هاوایی شد.
هر دوی این مردها قوی، کاری، دانا و تاثیرگذار بودند. هر دوی آنها به من مشاوره میدادند اما موضوع مشورتشان یکی نبود. هر دوی آنها قویاً به آموزش اعتقاد داشتند اما منظورشان از آموزش یکی نبود.
به جای اینکه صرفاً عقیده یکی را بپذیرم و دیگری را رد کنم بیشتر فکر میکردم مقایسه انجام میدادم و خودم انتخاب میکردم.
ـ والدین فقیر به فرزندانشان چگونه آموزش مالیای میتوانند بدهند؟ آنها صرفاً میگویند” به درس خواندن ادامه بده و سخت تلاش کن”. ممکن است که فرزند مزبور با نمرات عالی از مدرسه فارغ التحصیل شود اما نظام فکری اش و برنامهریزی مالی اش همانی است که افراد فقیری چون والدینش در ذهن دارند. بچه موقعی که هنوز کوچک بوده اینها را یاد گرفته است.
مدارس چیزی در مورد پول به افراد نمیآموزند بلکه هدف آنها در درجهی اول آموزش مهارتهای حرفهای و تخصصی است و نه مهارتهای امور مالی. همین نکته دلیل این امر است که چرا کارگزاران بانکی باهوش، دکترها و حسابدارانی که در دوران تحصیل نمراتی عالی کسب کرده اند هنوز هم درگیر مسایل مالی هستند و گرفتارند.
گرچه هر دو پدرم بسیار سخت کوش بودند اما من متوجه شده بودم که وقتی پای مسایل مالی وسط میآمد یکی از پدرهایم ذهنش را تعطیل میکرد و دیگری آن را به کار میگرفت. نتیجهای که در طولانی مدت حاصل شد این بود که یکی از پدرها از نظر مالی رشد کرد و دیگری همچنان عقب ماند.
من که حاصل تربیت دو پدر بودم از این سعادت برخوردار بودم تا ببینم که چگونه افکار متفاوتی تاثیرات متفاوت بر زندگی یک نفر میتوانند داشته باشند. من متوجه شدم که افراد واقعاً از طریق افکارشان است که زندگیشان را شکل میدهند.
ـ پدر پولدار به من گفت که شما میخواهید راه پول در آوردن را یاد بگیرید درست است رابرت؟
من سریع سرم را به علامت مثبت تکان دادم اگر چه کمی ترسیده بودم. پشت همهی کلمات و لبخند پدر مایک انرژی بسیار زیادی نهفته بود.
خوب پس پیشنهاد من از این قرار است من حاضرم به شما چیز یاد بدهم اما این کار را به روش مدرسه ای انجام نمیدهم.
شما برای من کار میکنید و من به شما درس میدهم و اگر حاضر نشوید کار کنید من هم چیزی به شما یاد نمیدهم. اگر شما کار کنید من هم سریع تر به شما درس میدهم اما اگر قرار باشد بنشینید و گوش کنید وقت مرا تلف کردهاید. این پیشنهاد من است یا قبولش کنید یا به سلامت. من پرسیدم میشود اول یک سوالی از شما بپرسم؟
پدر مایک با لبخندی شیطنتآمیز گفت نه. یا قبول کن یا رد کن. من آنقدر کار دارم که وقت برای سرخاراندن ندارم. اگر نمیتوانی قاطعانه تصمیم بگیری آن وقت هیچ وقت پول درآوردن را یاد نمیگیری…
ـ اگر درسهای زندگی را یاد بگیری آن وقت در زندگی ات موفق میشوی. وگرنه زندگی همچنان تو را همراه خودش به هر طرف میکشد. مردم دو دستهاند یک دسته اجازه میدهند تا زندگی آنها را به هر طرف بکشاند. یک عده هم هستند که عصبانی میشوند و جبهه میگیرند اما جبههگیری را در مقابل رئیس، شغل، همسر یا شوهرشان انجام میدهند. آن ها متوجه نیستند که آن چیزی که مغلوب شان میکند فشارهای زندگی است.
ـ پدر بسیار تحصیلکردهام از من انتظار انجام همان کارهایی را داشت که خودش انجام داده بود و میگفت پسرم من از تو میخواهم که حسابی درس بخوانی و نمرات خوبی بگیری تا بتوانی شغلی خوب و مطمئن در یک شرکت بزرگ پیدا کنی و یادت باشد که مزایای کار کردن در آن شرکت باید عالی باشد. پدر پولدار از من میخواست تا یاد بگیرم و بدانم پول چکار میکند تا کاری کنم که برای من کار کند. وی از من میخواست که چنین درسهایی را به تدریج در طول زندگی با راهنماییهای او فرابگیرم.
ـ پدر پولدار لبخندی زد و گفت ساعتی ۲۵ سنت به نظرتان دستمزد خوبی نیست؟ وقتی این پیشنهاد را میشنوید قلب تان تندتر نمیزند؟ من سرم را به علامت نه تکان دادم اما واقعاً این طور نبود. برای من ساعتی ۲۵ سنت پول زیادی بود.
پدر پولدار با لبخندی موذیانه گفت باشد ساعتی یک دلار به شما میدهم. حالا قلب من داشت تند تند میزد و مغزم داد میزد قبول کن قبول کن. باورم نمیشد چی میشنوم اما باز هم چیزی نگفتم.
خودش میدانست که دارد ما را امتحان میکند و میدانست یک بخشی از احساساتمان میخواهد که معامله را قبول کنیم. وی میدانست که هر انسانی بخشی از وجودش محتاج و ضعیف است و میتوان آن را خرید. به علاوه میدانست که هر انسانی بخشی از روحش قوی است و مقاومت میکند و میخواست بداند کدام یک از این بخشها در ما قوی تر هستند.
بیشتر آدم ها یک قیمتی دارند و دلیلش هم این است که دو حس انسانی دارند به نام ترس و حرص. اول ترس پول نداشتن به ما انگیزهی کار کردن میدهد.
دلیل اصلی پولدار بودن پولدارها آرزومندیشان نیست بلکه ترس آن هاست. آن ها در واقع فکر میکنند که پول میتواند ترس نداشتن پول به میزان کافی و فقیر بودن را از بین ببرد. بنابراین آن ها مقادیر هنگفتی از پول را جمع میکنند اما میبینند که ترس شان بیشتر شده است. حالا آن ها برای از دست دادن ثروت شان در هراس میمانند.
ـ گرچه من بابت پولدار شدن افراد بسیار خوشحالم اما هشدار میدهم که در دراز مدت مهم نیست که چقدر درآمدتان است مهم این است که چقدرش را حفظ میکنید و تا چند نسل این کار را میکنید.
پس وقتی افراد میپرسند از کجا شروع کنم یا چطور میتوان سریع پولدار شد غالباً از شنیدن جواب من بسیار مایوس میشوند.
من همان چیزی را که پدر پولدار وقتی بچه بودم به من می گفت به آن ها میگویم که اگر میخواهید پولدار شوید لازم است که سواد مالی پیدا کنید.
برش هایی از کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی
ـ شما باید تفاوت میان دارایی و بدهی را بدانید و دارایی بخرید. اگر میخواهید ثروتمند شوید تمام چیزی که باید بدانید همین است. این قانون اول و تنها قانون است. شاید این قانون به نظر زیادی آسان بیاید اما خیلیها هستند که نمیدانند چقدر تاثیر گذار است. دلیل اینکه بسیاری از مردم که از نظر مالی در مضیقهاند این است که تفاوت میان بدهی و دارایی را نمیدانند…
ـ وقتی افراد میپرسند از کجا شروع کنم یا چطور میتوان سریع پولدار شد غالباً از شنیدن جواب من بسیار مایوس میشوند. من همان چیزی را که پدر پولدار وقتی بچه بودم به من می گفت به آن ها میگویم که اگر میخواهید پولدار شوید لازم است که سواد مالی پیدا کنید. هر موقع که من و پدر پولدار با هم بودیم این ایده در گوشم زنگ میزد.
وقتی بچه بودیم پدر پولدار می گفت: آن چه مشخص میکند یک چیز دارایی است اسمش نیست بلکه اعداد و ارقام است. اگرنتوانید اعداد را بخوانید و بفهمید آن وقت نمی توانید میان دارایی با چالهای درون زمین تفاوت بگذارید.
پدر پولدار به اصل (آن قدر سادهاش کن که احمقانه جلوه کند) اعتقاد داشت. بنابراین وی تعالیمی که به دو پسر میداد را تا میتوانست ساده میکرد و همین باعث شد زیر بنای اقتصادی ما دو نفر مستحکم شود.
اگر میخواهید پولدار شوید بایستی اعداد را بخوانید و بفهمید. اگر تا قبل از آن یک بار این جمله را شنیده بودم از پدر پولدارم آن را هزاران بار شنیدم. همچنین از او شنیدم که می گفت پولدارها دارایی جمع میکنند و طبقهی متوسط و فقرا بدهی. حالا نحوهی تفاوت میان دارایی و بدهی را برایتان می گویم…
اگر پولدارها پول دارند به خاطر این است که آن ها نسبت به افراد گرفتار در حوزههای بیشتری اطلاعات دارند. پس اگر میخواهید پولدار باشید و ثروت تان را حفظ کنید داشتن سواد مالی هم برای فهم کلمات و هم اعداد مهم است.
ـ خود من شخصاً از دو راه اصلی برای دست یابی به رشد مالی استفاده میکنم: یکی املاک و مستغلات و دیگری هم سهامهای خرد. من از معاملات حوزهی املاک به عنوان زیر بنای کسب درآمد استفاده میکنم. گاه و بی گاه داراییهای غیر منقولی که دارم برایم گردش سرمایه ایجاد میکنند و ارزش شان ترقی میکند. از سهامهای خرد هم برای رشد سریع سرمایهام استفاده میکنم.
معاملات واقعاً گران بها به افراد تازه کار پیشنهاد نمیشوند. غالباً بهترین معاملاتی که پولدارها را پولدارتر میکنند را برای کسانی نگه میدارند که واقعاً از بازی سرمایهگذاری سر در میآورند. به لحاظ فنی پیشنهاد این معاملات به افرادی که خبره نیستند کاری غیر قانونی است اما خوب البته اتفاق می افتد.
ـ یادگیری مهارت یافتن فرصتهایی که دیگران متوجه ش نمیشوند. شما فرصتی را که دیگران با چشمشان نمیبینند با استفاده از فکرتان تشخیص میدهید. به عنوان نمونه یکی از دوستان خانهی قدیمی و کلنگیای را خریده بود که آدم میترسید به آن نگاه کند.
همهی ما از این خرید او تعجب کرده بودیم نکتهای که وی در مورد این خانه می دانست و ما نمیدانستیم این بود که خانه به علاوهی ۴ قطعه زمین دیگر فروخته میشد. وی با مراجعه به شر کت مالک خانه متوجه این موضوع شده بود. وی آن را خراب کرد و ۵ قطعه زمین را به قیمت سه برابر کل قیمتی که برای خرد داده بود فروخت…
ـ پدر تحصیلکردهام فکر میکرد من به دانشگاه رفتهام تا افسر کشتی بشوم. پدر پولدارم میدانست که اگر این کار را کردهام برای مطالعه در مورد تجارت بین الملل بوده است. بنابراین موقعی که دانشجو بودم مسئولیت محمولههای کشتی و هدایت کشتیهای باری بزرگ تانکرهای نفت کش و کشتیهای مسافربری را به شرق دور و اقیانوس آرام جنوبی بر عهده داشتم.
تاکید پدر پولدارم روی این مسئله بود که من به جای هدایت کشتیها به اروپا در اقیانوس آرام بمانم زیرا وی میدانست “قدرتهای نوظهور اقتصادی ” نه در اروپا بلکه در آسیا هستند. در حالیکه بسیاری از همکلاسیهایم از جمله مایک در خوابگاههای دانشجویی مهمانی میگرفتند من به مطالعه روی تجارت اقوام انواع کسب و کارها و فرهنگهای مختلف در کشورهایی مانند ژاپن، تایوان، تایلند، سنگاپور، هنگ کنگ، ویتنام، کره و فیلیپین میپرداختم.
ـ برای نسل متولدین جنگ دوم جهانی از این شرکت به آن شرکت رفتن چیز بدی تلقی میشد. اما امروزه انجام این کار را نشانهی زیرکی فرد میدانند. حالا که افراد به جای کسب تخصص بیشتر از این شرکت به آن شرکت نقل مکان میکنند چرا دنبال این نباشند که به جای درآوردن صرفاً پول بیشتر بخواهند چیز بیشتری یادبگیرند؟
شاید در کوتاه مدت درآمدتان کمتر بشود اما در دراز مدت پولهای هنگفتی گیرتان خواهد آمد.
ـ زندگی ما بیش از آن که انعکاسی از آموزشها و تعالیمی باشد که دیده ایم منعکس کنندهی عادات ما است. پس از تماشای فیلم کنعان که آرنولد شوارتزنگر در آن به ایفای نقش پرداخته است یکی از دوستانم گفت ” کاش من هم بدنم مثل آرنولد بود “بیشتر افراد حاضر در جمع هم سرشان را به علامت توافق تکان دادند.
یکی دیگر از دوستانم گفت ” من شنیدم که او قبلاً خیلی هم لاغر مردنی بوده است “. یکی دیگر اضافه کرد ” آره من هم این را شنیده ام. من شنیده ام که او تقریباً هر روز در باشگاه تمرین میکند.”
“آره من شرط میبندم همین طور است. باید هم این کار را بکند “.
فرد بدبینی که در گروه مان بود گفت ” نه بابا. من شرط میبندم از اولش هم بدن او عضلانی بوده است. حالا دیگر حرف زدن از آرنولد را کنار بگذاریم و نوشیدنی بخوریم “…
ـ کاش میتوانستم بگویم که بدست آوردن ثروت برایم کار آسانی بوده است. اما در واقع این گونه نبوده است. بنابراین در پاسخ به سوال این که باید از کجا شروع کنم من روند فکریای را که خودم هر روز آن را به کار میگیریم به شما پیشنهاد میدهم.
پیدا کردن معاملات خوب واقعاً کار آسانی است. به شما قول میدهم که مثل دوچرخه سواری آسان است. بالاخره بعد از یک کم تلو تلو خوردن موفق میشوید. البته وقتی بحث بر سر پول باشد مرحلهای که عبور از آن مشکل است تصمیمگیری در مورد از سر گذراندن تلو تلو خوردنهاست.
ـ موقعی که در پرو بودم معدنچی ۴۵ سالهای را ملاقات کردم و از او پرسیدم چگونه از پیدا کردن معدن طلا اطمینان حاصل میکند؟ وی گفت طلا همه جا هست اما بسیاری از مردم چون تعلیم ندیدهاند آن را پیدا نمیکنند.
به نظر من این گفته درست است. من میتوانم روزی ۴ تا ۵ معاملهی درست و حسابی پیدا کنم در حالی که یک فرد متوسط الحال ممکن است بیرون برود اما هیچ معاملهای به چشمش نخورد.
اگر از انجام کاری که میکنید خستهاید یا از بابت آن بهاندازهی کافی پول در نمیآورید کافی است فرمول پول در آوردن تان را عوض کنید.
برش هایی از کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی
در کلاسهای کارآفرینی که تدریس میکنم مدام به افراد یادآوری میکنم که توجه شان را به محصول سرویس یا وسیلهای که به افراد ارائه میدهند متمرکز نکنند بلکه به شکوفایی مهارتهای مدیریتیشان بپردازند. سه تا از مهم ترین مهارتهای مدیریتی که برای شروع بیزنستان نیاز دارید به این شرح هستند:
- مدیریت گردش سرمایه
- مدیریت افراد
- مدیریت زمان شخصی
باید بگویم که سه مهارتی که نام بردم را میتوان به هر چیزی و نه فقط کار آفرینی تعمیم داد. این سه مهارت هم به زندگی شما به طور کلی مربوط میشود و هم میتوانید به طور خاص آنها را در اجزای نقشهایی که در خانواده، بیزنس، مدیریت و تشکیلات خیریه در شهرتان یا به عنوان عضوی از یک ملت ایفا میکنید به کار بگیرید.
ـ آن هایی که از خطر کردن متنفر هستند پول شان را در بانک میگذارند و در طولانی مدت به نظرشان سرمایهگذاری بهتر از هیچ چی است. اما مدت زیادی طول میکشد تا در این صورت بتوانید اصل سرمایهتان را برگردانید و در بسیاری از موارد در صورت پس گرفتن اصل پول تان چیزی بدست نمیآورید…
ـ قهرمانها میتوانند کار کردی بیشتر از انگیزه دهی صرف به ما داشته باشند. وقتی از دید قهرمانها به قضیه نگاه کنیم همه چیز آسان میشود. وقتی قانع میشویم که انجام هر کاری آسان است آن وقت میخواهیم که مانند قهرمانها باشیم. ” اگر آن ها میتوانند پس من هم میتوانم “.
ـ برای آن دسته از افرادی که به دنبال دانستن “بایدها ” برای شروع به کار هستند بعضی از کارهایی که خودم انجام دادم را خلاصهوار برایتان شرح میدهم. همین الآن دست از کاری که میکنید بردارید. به بیان دیگر یک لحظه دست بکشید و یک ارزیابی در مورد اینکه کار کردن و کار نکردن از نظر شما چیست انجام بدهید.
دیوانگی این است که کار یکسانی را انجام بدهید و انتظار نتیجهای متفاوت از آن داشته باشید. دست از انجام آن چه حاصلی برایتان ندارد بکشید و دنبال انجام یک کار جدید بروید.
به دنبال ایدههای جدیدی در زمینهی سرمایهگذاری بروید. من خودم برای این کار به کتاب فروشی میروم و دنبال کتابهای جدید در مورد موضوعات ناب و متفاوت میگردم. من به این جور کتابها میگویم فرمول.
در مورد فرمولهایی که چیزی در موردشان نمیدانم کتابهای راهنما میخرم. به عنوان نمونه کتاب راه حل ۱۶ درصدی نوتهی جوئل موسکوویتز را در کتابفروشی بود که پیدا کردم و آن را خریدم و مطالعه کردم. اقدام عملی انجام بدهید !
پیدا کردن معامله، بیزنس، فرد، سرمایهگذار خوب یا هر چیز دیگری مثل قرار گذاشتن است. بایستی به بازار بروید و با خیلیها حرف بزنید تا میتوانید پیشنهاد بدهید و مذاکره کنید و رد و قبول انجام بدهید.
من افراد مجردی را میشناسم که در خانه مینشینند به این امید که تلفنشان زنگ بزند اما اگر شما تام کروز یا سیندی کرافورد هستید این راه به شما جواب میدهد. در غیر این صورت بایستی بلند شوید و به بازار سری بزنید حتی شده به سوپرمارکت بروید.
جستجو کنید پیشنهاد قیمت بدهید رد کنید، مذاکره کنید و قبول کنید. تمام اینها روندهایی هستند که تقریبا در تمامی جوانب زندگیتان باید طی شان کنید. به مدت ده دقیقه هر ماه در ناحیهای خاص ورزش کنید یا آن جا قدم بزنید یا رانندگی کنید. من بعضی از بهترین موارد سرمایهگذاریام را موقعی پیدا کردهام که داشتم آن اطراف ورزش میکردم.
وقتی برای مدتی در یک جا ورزش میکنم متوجه تابلوهای فروشی میشوم که مدت زمانی طولانی نصب شده اند. این نکته به معنای این است که احتمالاً فروشندهی ملک بیشتر موافق معامله است.
من برای شناخت فرصتهای مناسب معامله، روشهای زیادی را در پیش نگرفتهام و هنوز هم نمیگیرم. مهم ترین کلمات “انجام شد” و “انجام دادن ” هستند. همان طور که بارها در جای جای کتاب تکرار کرده ام قبل از این که انتظار دریافت پاداش در امور مالی را داشته باشید بایستی دست به کار شوید.
پس الان شروع کنید!
برای مطالعه بیشتر:
مجله اینترنتی تحلیلک