معرفی کتاب فرانکنشتاین مری شلی
درباره نویسنده کتاب فرانکنشتاین
مری وول اِستوِنکِرافت گادوین شِلی (Mary Wollstonecraft Godwin) رماننویس، نویسندهٔ داستانهای کوتاه و سفرنامه نویس اهل انگلستان است.
از شناخته شدهترین آثار او میتوان به فرانکنشتاین و داستان کوتاه ماتیلدا اشاره کرد. ایدهٔ نگاشتن فرانکنشتاین در سال ۱۸۱۶ در سفر تابستانی به ژنو به همراه لرد بایرون، جان ویلیام پولیدوری و کلر کلرمون به ذهن مری شلی خطور کرد.
بیشتر بخوانید: معرفی کتاب مزرعه حیوانات (قلعه حیوانات) نوشته جورج اورول
درباره کتاب فرانکنشتاین مری شلی
داستان کتاب فرانکنشتاین نوشته مری شلی از این قرار است که فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد.
موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم میخورد. این موجود به قدری وحشتناک است که همه، حتی خالقش از دست شرارتهای او فرار میکنند. هیولایی که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود.
بیشتر بخوانید: معرفی کتاب گتسبی بزرگ نوشته اسکات فیتز جرالد
آثار سینمایی بسیاری بر اساس این کتاب ساخته شدهاند که شهرت بسیاری برایش رقم زدهاند. نخستین فیلم در سال ۱۹۱۰ به وسیلهی سرمایهگذاری شرکت ادیسون تولید شد ولی اولین فیلم مشهوری که برگرفته از این کتاب بود در سال ۱۹۳۱ با بازیگری بوریس کارلوف و کارگردانی جیمز ویل بر روی پرده سینماها رفت.
به عقیدهی عدهی بسیاری رمان فرانکنشتاین به عنوان نخستین نمونه رمان علمی تخیلی باید محسوب شود چرا که برخلاف دیگر آثار گذشته که صرفاً نشانههای فانتزی دارند، قهرمان اصلی این کتاب به شکلی عمدی به دنبال تجربهای ترسناک و خلق فضایی تخیلی میرود.
برشی از کتاب فرانکنشتاین مری شلی
وقتی به کوه رسیدم، جاده تغییر کرد. دیگر خبری از راه رفتن روی خاک نرم نبود. زمین سخت و سنگلاخ بود. ما کنار سنگهای دندانهدار و شاخههای خاردار ایستادیم.
چند بار به بالا نگاه کردم. دیگر قادر نبودم قلهی کوه را ببینم؛ اما این موضوع باعث توقفم نشد. میدانستم سفری طولانی پیش رو دارم.
کنار جویبارهای کوهستان برای آب خوردن توقف میکردم و سپس کمی استراحت نمودم. قاطر تنها همراه من بود.
پس از چند روز، جاده باریک شد. جاده تند و تیزتر و ناهموار شد. صخرهها خطرناک شده بودند. میدانستم قاطر از پس آن برنخواهد آمد. افسارش را باز کردم تا بتواند بهسلامت آن راه را برگردد.
بالا رفتن از کوه برایم مهم نبود. آن کاری بود که ناچار باید انجام میدادم. مادامی که برای رسیدن به قله تقلا میکردم، ذهنم آزاد بود. فقط به پیش رفتن فکر میکردم.
امیدواریم از مطالعه کتاب فرانکنشتاین نوشته مری شلی لذت ببرید و برای مطالعه سایر معرفی کتاب ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک