جمعه/ 19 اردیبهشت / 1404
پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و یکم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و یکم)… شازده عزیز دیروز نتوانستم از قضیه سر در بیاورم و امروز هم! از صبح پشت در باغ منتظر ژانت بودم ولى او هم نیامد.

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)… شازده عزیز امروز صبح در عمارت را زدند. آقابزرگ طبق معمول در اتاقش مطالعه میکرد. مادر داشت یکى از لحاف ها را آستر می کرد.