سه شنبه/ 6 آذر / 1403
Search
Close this search box.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

همراهان عزیز و محترم مجله اینترنتی تحلیلک، در این مطلب گلچینی از زیباترین حکایت های باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت را به همراه معنی برای شما آورده ایم.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

همراهان عزیز و محترم مجله اینترنتی تحلیلک، در این مطلب گلچینی از زیباترین حکایت های باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت را به همراه معنی برای شما آورده ایم. یکی از نکات بارز گلستان سعدی که بسیار جلب توجه می‌کند تجربه‌های فراوان و متنوع سعدی در زندگانی است. با دقت نظر در گلستان سعدی متوجه می‌شویم که با یک مرد دنیا دیده و پخته طرف هستیم که با طبقات مختلف از پادشاهان تا عامه مردم حشر و نشر داشته است.

یکی دیگر از ویژگی‌ها و مشخصه‌های گلستان سعدی این است که در گلستان مخاطب نه فقط با دنیایی خیال آمیز و نگارین و دور از دسترس برخی از نویسنده‌ها بلکه با دنیایی محسوس و واقعی سروکار دارد. درست به همین دلیل است که مخاطب با واقعیت‌های گوناگون تلخ و شیرین و مطلوب و نامطبوع مواجه می‌شود.

با ما باشید با باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدرعزیزان پدر (۱) هنر آموزید که مُلک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر به محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجهصاحب سیم و زر (۲) بتفاریقذره ذره (۳) بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خودبه ذات خود (۴) دولت است؛ هرجا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنرلقمه چیندگدایی کند (۵) و سختی بیند.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

سخت است پس از جاه، تحکم بردن
خو کرده بناز، جور مردم بردن

*

وقتی افتاد فتنه ای در شام
هرکس از گوشه ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل به
گدایی به روستا رفتند

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم در تاثیر تربیت

۱. عزیزان پدر

۲. صاحب سیم و زر

۳. در مقابل به یکباره، ذره ذره

۴. به ذات خود

۵. گدایی کند

*****************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

پارسازاده ایفرزند مردی پرهیزگار (۱) را نعمت بی کران از تَرکَه عَمّانمیراث عموها (۲) بدست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مبذریولخرجی، تلف کردن مال (۳) پیشه گرفت. فی الجمله، نماند از سایر معاصیهمه گناهان (۴) مُنکریکار زشت (۵) که نکرد و مُسکریمست کننده، مستی آور (۶) که نخورد. باری، بنصیحتش گفتم: ای فرزند، دخلدرآمد (۷) آب روان است و خرج آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی راست که دخل معین دارد.

چو دخلت نیست خرج آهسته ترکن
که می گویند ملاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی

عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش، این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت: راحت عاجلکنونی (۸) بهتشویشپریشانی، آشفتگی (۹) محنت آجلآینده (۱۰)مُنَغَّص کردنتیره و مکدر کردن(۱۱) خلاف رأی خردمندان است.

خداوندان کام و نیکبختی
چرا سختی خورند از بیم سختی؟

برو شادی کن، ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خوردن امروز

فکیف مرا که  در صدر مروت نشسته ام و عقد فتوتپیمان جوانمردی (۱۲) بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

هر که علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم

نام نکویی چو برون شد به کوی
در نتوانی که ببندی به روی

دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دم گرم من در آهن سرد وی اثر نمی کند، ترک مُناصحتنصیحت کردن (۱۳) کردم و روی از مصاحبتهمنشینی (۱۴) بگردانیدم و قول حکما را کار بستم که گفته اند:

بَلِغ ما عَلَیکَ فَاِن لَم یَقبَلُوا ما عَلَیکَابلاغ کن آنچه برعهده تو است و اگر نپذیرفتند بر تو ایرادی نیست. (۱۵)

گرچه دانی که نشنوند، بگوی
هرچه دانی ز نیک خواهی و پند

زود باشد که خیره سر بینی
به دوپای اوفتاده اندر بند

دست بر دست می زند که دریغ!
نشنیدم حدیث دانشمند

تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود ازنکبترنج و سختی (۱۶) حالش، بصورت بدیدم که مروت ندیدم در چنان حالی ریش درونشجراحت دل (۱۷) را به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن، پس با دل خود گفتم:

حریف سفله در پایان مستی
نیندیشد ز روز تنگدستی

درخت اندر بهاران برفشاند
زمستان، لاجرم، بی برگ ماند

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم گلستان سعدی

۱. فرزند مردی پرهیزگار

۲. میراث عموها

۳. ولخرجی، تلف کردن مال

۴. همه گناهان

۵. کار زشت

۶. مست کننده، مستی آور

۷. درآمد

۸. کنونی، این جهانی

۹. پریشانی، آشفتگی

۱۰. آینده، آن جهان

۱۱. تیره و مکدر کردن

۱۲. پیمان جوانمردی

۱۳. نصیحت کردن

۱۴. همنشینی

۱۵. ابلاغ کن آنچه برعهده تو است و اگر نپذیرفتند بر تو ایرادی نیست

۱۶. رنج و سختی

۱۷. جراحت دل، جراحت درونیش

********************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: چندان که تعلق خاطردل بستگی (۱) آدمی زادست به روزی اگر به روزی دهخداوند، روزی رسان(۲) بودی بمقام از ملایکه درگذشتی.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

فراموشت نکرد ایزد درآن حال
که بودی نطفه مدفون مدهوش

روانت داد و عقل و طبع و ادراک
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش

ده انگشت مرتب کرد برکف
دو بازویت مرکب ساخت بر دوش

کنون پنداری، ای ناچیز همت،
که خواهد کردنت روزی فراموش

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت

۱. توجه، دل بستگی

۲. خداوند، روزی رسان

*****************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

اعرابییعرب صحرانشین (۱) را دیدم که پسر را همی گفت: یا بُنَیَّ اِنَّکَ مَسوُولٌ یَومَ القیامَهِ ما ذا اکتَسَبتَ ولایُقالُ بِمَنِ انتَسَبتَ، یعنی تو را خواهند پرسیدن که هنرت چیست، نگویند که پدرت کیست.

باب هفتم گلستان سعدی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

جامه کعبه را که می بوسند
او نه از کرم پیله نامی شد

با عزیزی نشست روزی چند
لاجرم همچو او گرامی شد

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات دشوار

۱. عرب صحرانشین

 

*****************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

مردکی را چشم درد خاستپدید آمد (۱). پیش بیطاردامپزشک (۲) رفت تا دوا کند. بیطار از آنچه در چشم چهارپایان می کند در چشم وی کشیددر چشم آن مالید (۳) و کور شد. حکومت پیش داور بردندبرای داوری به نزد قاضی رفتند (۴)؛ گفت: بر او هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید، با آن که ندامت برد، به نزدیک خردمندان به خفت رأی منسوب گردد.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر

بوریاباف اگرچه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم گلستان سعدی

۱. پدید آمدن

۲. دامپزشک

۳. در چشم آن مالید

۴. برای داوری به نزد قاضی رفتند

**********************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

توانگرزاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره در پیوسته که صندوق تربتصندوق گور (۱) پدرم سنگین استساخته از سنگ (۲) و کتابهکتیبه، نوشته (۳) رنگین و فرش رُخام انداختهاز سنگ مرمر فرش شده (۴) و خشت زرین در او ساخته، به گور پدرت چه ماند: خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر او پاشیده؟

درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران برخود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده باشد.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

خر که کمتر نهند بر وی بار
بی شک آسوده تر کند رفتار

*

مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکسار آید

وان که در دولت و در نعمت و آسانی زیست
مردنش زین همه، شک نیست که دشوار آید

به همه حال اسیری که زبند برهد
بهتر از حال امیری که گرفتار آید

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت

۱. صندوق گور

۲. ساخته از سنگ

۳. کتیبه، نوشته

۴. از سنگ مرمر فرش شده

 

***********************************

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

یکی در صورت درویشان نه بر صفترفتار، اخلاق (۱) ایشان در محفلی دیدم نشسته و شُنعتیزشتی، طعنه زدن، زشت گویی (۲) در پیوسته و دفتر شکایت بازکرده و ذمبدگویی، سرزنش (۳) توانگران آغاز کرده، سخن بدین جا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگران را پای ارادت شکسته.

کریمان را به دست اندر، درم نیست
خداوندان نعمت را کرم نیست

مرا که پرورده نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد؛ گفتم: ای یار، توانگران دخل مسکینانندمحل درآمد بی چیزان و درماندگانند (۴) و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زایران و کهفپناهگاه، پناه (۵) مسافران و مُحتملبَرَنده، حمل کننده (۶) بار گران از بهر راحت دگران؛ دست تناولخوردن، برگرفتن (۷) به طعام آنگه برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضله مکارمباقیمانده خوبی (۸) ایشان بهاَراملبیوه زنان (۹) و پیران و اَقاربخویشاوندان (۱۰) و جیرانهمسایگان (۱۱) رسیده.

توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکوه و فطره و اعتاق و هدی و قربانی

تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم بصد پریشانی

اگر قدرت جودست و گر قوت سجود توانگران را بِه مُیسر میشود که مال مُزَکیپاکیزه، حلال (۱۲) دارند و جامه پاک و عِرضِ مصونآبروی محفوظ (۱۳) و دل فارغآسوده(۱۴)؛ و قوت طاعت درلقمه لطیفغذای گوارا (۱۵) است و صحت عبادت در کِسوتِ نظیفجامه پاکیزه (۱۶). پیداست که از معده خالی چه قوت آید و از دست تهی چه مروّت و از پای بسته چه سَیرحرکت، راه رفتن (۱۷) آید و از دست گرسنه چه خیر.

شب پراگنده خُسبد آن که پدید
نبود وجه بامدادانش

مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش

فراغتآسودگی، آسایش (۱۸) با فاقهتنگدستی، نیازمندی (۱۹) نپیوندد و جمعیتآسودگی خیال (۲۰) در تنگدستی صورت نبندد؛ یکیتَحرِمه عِشاآماده نماز شده (۲۱) بسته و دیگری منتظر عَشاشام، خوراک شبانگاه (۲۲) نشسته، هرگز این بدان کی ماند؟

خداوند مُکنت به حق مُشتَغل
پراگنده روزی، پراگنده دل

پس عبادت اینان به قبول نزدیک ترست که جمعند و حاضر نه پریشان و پراگنده خاطر، اسباب معیشت ساخته و به اورادقسمتی از دعا(۲۳) عبادت پرداخته؛ عرب گوید: اَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الفَقرِ المُکِبِّ و جوارِ مَن لا اُحِبُّپناه می برم به خدا از نیازمندی که آدمی را نگون می افگند و از همسایگی کسی که دوست ندارم (۲۴)؛ و در خبرست: اَلفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فِی الدارَینفقر سبب سیاه رویی در دو جهان است.(۲۵) گفت: این شنیدی و آن نشنیدی که فرمود: الفَقرُ فَخریفقر (نیازمندی به حق) مایه افتخار من است (۲۶). گفتم: خاموش که اشارت خواجهپیغمبر اکرم(۲۷)، علیه السلام، به فقر طایفه ای است که مرد میدان رضایند و تسلیم تیرقضا، نه اینان که خرقهابرارنیکوکاران (۲۸) پوشند و لقمه ادرار فروشند. (۲۹)

ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ
بی توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ؟

روی طمع از خلق بپیچ، ار مردی
تسبیح هزاردانه بر دست مپیچ

درویش بی معرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد، کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفراًفقر ممکن است به کفر منجر شود(۳۰)، که نشاید جز به وجود نعمت برهنه ای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن، و ابنای جنسهمپایگان، نظایر ما فقیران (۳۱) ما را به مرتبه ایشان که رساند ویَدِ عُلیا به یَدِ سُفلی چه ماند؟دست برتر (بخشنده) به دست فروتر (گیرنده) چه شباهت دارد؟ (۳۲) نبینی که حق، عزَّ وَعلا، درمحکم تنزیلآیه صریح قرآن (۳۳) از نعیم اهل بهشت خبر می دهد که: اوُلئکَ لَهُم رِزقٌ مَعلُومٌاز برای ایشان روزی معین است(۳۴)، تا بدانی که مشغول کفافکسی که گرفتار و نگران تهیه معاش روزانه است(۳۵) از دولت عفاف محروم است و مُلک فراغت زیر نگین رزق معلوم.(۳۶)پادشاهی و کشور آسایش و آسودگی زیر نگین انگشتری و به فرمان کسی است که روزی آماده و معین دارد

تشنگان را نماید اندر خواب
همه عالم به چشم، چشمه آب

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

حالی که من این سخن بگفتم عنان طاقت درویش از دست تحمل برفت؛ تیغ زبان برکشید و اسب فصاحت در میدان وقاحت جهانید و گفت: چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخن های پریشانآشفته، بی معنی (۳۷) بگفتی که وهم تصور کند که تریاقند یا کلید خزانه ارزاق؛ مشتی متکبر، مغرور، مُعجبخودپسند (۳۸)، نفورگریزنده، رمنده (۳۹)، مُشتغل مال و نعمت، مُفتَتَنشیفته (۴۰) جاه و ثروت که سخن نگویند الا بسفاهتنادانی (۴۱) و نظر نکنند الا بکراهت؛ علما را به گدایی منسوب کنند و فقرا را به بی سر و پایی طعنه زنند؛ به غرّتِفریفته شدن، فریب (۴۲) مالی که دارند و عزت جاهی که پندارند برتر از همه نشینند و خود را بهتر از همه بینند؛ نه آن در سر دارند که سر به کسی بردارندهرگز در این فکر نیستند که به کسی توجه و اعتنا کنند (۴۳)، بی خبر از قول حکیمان که گفته اند: هرکه به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، بصورت توانگرست و بمعنی درویش.

گر بی هنر به مال کند فخر بر حکیم
کون خرش شمار وگر گاو عنبرست

گفتم: مذمتبد گفتن، نکوهش کردن (۴۴) اینان روا مدار که خداوند کرمند. گفت: غلط گفتی که بنده درمند؛ چه فایده؟ چون ابر آذارندماه اول بهار (۴۵) و نمی بارند و چشمه آفتابند و بر کس نمی تابند؛ بر مرکب استطاعت سوارند و نمی رانند؛ قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَنّ و اَذیمنت و آزار ندهند (۴۶)؛ مالی بمشقت فراهم آرند و بخسّت نگاه دارند و بحسرت بگذارند؛ چنان که بزرگان گفته اند: سیمِ بخیل از خاک وقتی برآید که وی در خاک رود.پول اندوخته آدم خسیس هنگامی از درون خاک بیرون آید که خود او مرده و زیر خاک رفته باشد(۴۷)

به رنج و سعی کسی نعمتی بدست آرد
دگرکس آید و بی رنج وسعی بردارد

گفتمش بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الا بعلّت گدایی وگرنه هرکه طمع یک سو نهد کریم و بخیلش یکی نماید؛ محک داند که زر چیست و گدا داند که مُمسِکبخیل، خسیس (۴۸) کیست. گفتا بتجربت آن می گویم که متعلقان بر در بدارند و غلیظان شدیدخدمتکاران سخت دل سختگیر (۴۹) برگمارند تا باراجازه (۵۰) عزیزان ندهند و دست جفا بر سینه صاحب تمیزانخردمندان (۵۱) نهند و گویند: کس این جا نیست و بحقیقت راست گفته باشند.

آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

گفتم: بعذر آن که از دست متوقّعان بجان آمده اند و از رقعهنامه (۵۲) گدایان بفغان؛ ومحال عقل استاز نظر عقل باطل و ناممکن است(۵۳) که اگر ریگ بیابان دُر شود چشم گدایان پُر شود.

دیده اهل طمع به نعمت دنیا
پُر نشود همچنان که چاه به شبنم

هرکجا سختی کشیده ای تلخی دیده ای را بینی خود را بشَرَهحرص(۵۴) در کارهای مخوف اندازد و از توابعنتیجه (۵۵) آن بپرهیزد و از عقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد.

سگی را گر کلوخی بر سر آید
زشادی برجهد کاین استخوانی است

وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم الطبع پندارد که خوانی است

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ (۵۶)اما خداوند به توانگر به چشم لطف می نگرد و او بواسطه بهره مندی از مال حلال، از دست زدن به آنچه حرام است در امان است. من همانا که خودتقریر این سخن نکردمچنان فرض کن که من این سخن را بیان نکردم (۵۷) و برهان و بیان نیاوردم، انصاف از تو توقع دارم؛ هرگز دیدی دست دغایینادرست، ناراست (۵۸) بر کتف بسته یا بینوایی به زندان در نشسته یا پرده معصومی دریدهآبروی شخصی پاک و پرهیزگار بر باد رفته باشد (۵۹) یا کفی از مِعصَم بریدهدستی به کیفر دزدی از مچ بریده (۶۰) الا بعلت درویشی؟ شیرمردان را بحکم ضرورت در نقبهاراه باریک زیرزمینی (۶۱)گرفته اند وکَعبها سُفتهاستخوان بلند پشت پایشان را سوراخ کرده (۶۲) و محتمل است این که یکی را از درویشان نفس امّاره مرادیآرزو (۶۳) طلب کند، چونقوت احصانشنگاه داشتن نفس از کار بد (۶۴) نباشد به عصیان مبتلی گردد که بطن و فرجکنایه از اشتهای غذا و شهوت (۶۵) توأمند یعنی دو فرزند یک شکمند، مادام که این یکی برجای است آن دگر برپای است. شنیده ام که درویشی را با حَدَثینوجوانی(۶۶) بر خُبثیبه حرام درآمیختن(۶۷) بدیدند. با آن که شرمسار بُرد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم؛ چه کنم؟لا رُهبانیَّهَ فِی الاِسلامِریاضت راهبان ترسا و بریدن از دنیا در اسلام نیست. (۶۸) و از جمله مواجب سکوناسباب آرامش(۶۹) و جمعیت درون که توانگر را میسر می شود یکی آن که هر شب صنمیزیباروی، بت (۷۰) در برگیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد، صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سرو خرامان را پای از خجالت او در گِل.(۷۱بامداد درخشان از زیبایی آن دلبر در رنج است و سرو نازان از شرمساری در برابر قامت او از رفتن بازمانده است)

به خون عزیزان فرو برده چنگ
سر انگشتها کرده عنّاب رنگ

محال است که با حسن طلعت او گردمناهیکارهای نهی شده (۷۲) گردد یا رای تباهی زند.

دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بُتان یغمایی؟

*

مَن کانَ بینَ یَدَیهِ مَااشتَهی رُطَبٌ
یُغنیهِ ذلِکَ عَن رَجمِ العَناقید (۷۳کسی که آنچه خرمای تازه دلش بخواهد پیش روی دارد این دسترسی به خرما او را از سنگ انداختن به خوشه های درخت بی نیاز می گرداند)

اغلب تهیدستان دامن عصمتبی گناهی (۷۴) به معصیت آلایند و گرسنگان نان ربایند.

چون سگ درنده گوشت یافت، نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجّال

چه مایهچه بسیار (۷۵) مستوران بعلّت درویشی در عین فسادمنجلاب تباهی (۷۶) افتاده اند و عِرضِآبرو (۷۷) گرامی به باد زشت نامی برداده.

با گرسنگی قوت پرهیز نماند
اِفلاس عنان از کف تقوی بستاند

و آنچه گفتی در به روی مسکینان ببندند حاتم طائی که بیابان نشین بود اگر شهری بودی از جوشازدحام (۷۸) گدایان بیچاره شدی و جامه بر او پاره کردندی چنان که در طیّباتعنوان قسمتی از غزلهای سعدی(۷۹) آمده است:

در من منگر تا دگران چشم ندارند
کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی

گفتا: نه، که من بر حال ایشان رحمت می برم. گفتم: نه، که بر مال ایشان حسرت می خوری. ما در این گفتار و هر دو بهم گرفتار؛ هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی (۸۰) تا نقد کیسه همت در باختتا هر سرمایه ای در کیسه اندیشه و استدلال داشت باخت (۸۱) و تیر جعبه حجت همه بینداخت.

هان تا سپر نیفگنی از حمله فصیح
کورا جز این مبالغه مستعار نیست

دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی
بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست

تا عاقبه الامر دلیلش نماند و ذلیلش کردم. دست تعدّی دراز کرد و بیهوده گفتن آغاز؛ و سنتروش (۸۲) جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنباندبه دشمنی بپردازند (۸۳)، چون آزر بت تراش که به حجت با پسر برنیامد به جنگ برخاست که:

لَئِن لَم تَنتَهِ لَاَرجُمَنَّکَ.اگر از مخالفت با بتان دست برنداری تو را سنگسار کنم (۸۴) دشنامم داد سَقَطَش گفتمسخن درشت بر زبان آوردن (۸۵)، گریبانم درید زنخدانشچانه (۸۶) گرفتم.

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

او در من و من در او فتاده
خلق از پی ما دوان و خندان

انگشت تعجب جهانی
از گفت و شنید ما به دندان

القصه مرافعهدادخواهی (۸۷) این سخن پیش قاضی بردیم و به حکومت عدلداوری عادلانه(۸۸) راضی شدیم تا حاکم مسلمانان مصلحتی بجوید و میان توانگران و درویشان فرقی بگوید. قاضی چو حیلتچاره گری، زیرکی(۸۹) ما بدید و منطق ما بشنید، سر به جیب تفکر فرو برد و پس از تأمل بسیار سر برآورد و گفت: ای که توانگران را ثنا گفتی و بر درویشان جفا روا داشتی بدان که هرجا که گُل است خارست و با خمر خمارستدرد سر که پس از رفع نشأء شراب پدید آید (۹۰) و بر سر گنج مارست و آن جا که دُرّ شاهوارست نهنگ مردم خوارست؛ لذّت عیش دنیا را لَدغهنیش زدن مار و عقرب (۹۱) اجل در پس است و نعیم بهشت را دیوار مکارهناپسندها(۹۲) در پیش.

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست؟
گنج و مار و گُل و خار و غم و شادی بهمند

نظر نکنی در بُستان که بیدمشکدرختی از گونه بید دارای شکوفه های معطر (۹۳) است و چوب خشک؟ همچنین در زمره توانگران شاکرند و کفور و در حلقه درویشان صابرند و ضَجور.نالان، ناشکیبا (۹۴)

اگر ژاله هر قطره دُر شدی
چو خرمهره بازار از او پُر شدی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی

مقربان حضرت حق، جَلَ و علا، توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگر همت و مهینبزرگترین (۹۵) توانگران آن است که غم درویش خورد و بهینبهترین (۹۶) درویشان آن است که کم توانگر گیردبشمار نیاوردن (۹۷وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُو کسی که کار خود را به خدا واگذار کند خدا از برای او بس است (۹۸). پس روی عتاب از من به جانب درویش کرد و گفت: ای که گفتی توانگران مُشتغلند وساهیغافل، فراموشکار (۹۹) و مست ملاهیبازی ها، سرگرمی ها(۱۰۰)؛ نعمآری (۱۰۱)، طایفه ای هستند بر این صفت که بیان کردی: قاصر همتکوتاه همت (۱۰۲)، کافر نعمتناسپاس (۱۰۳) که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند و اگر بمثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد، به اعتماد مُکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای، عَزَّوَجَلّ، نترسند و گویند:

گر از نیستی دیگری شد هلاک
مرا هست، بط را ز طوفان چه باک؟

*

وَ راکِباتُ نیاقاً فی هَوادِجِها
لَم یَلتَفِتنَ اَلی مَن غاصَ فِی الکُثُبِ (۱۰۴زنانی که در کجاوه ها بر شتران ماده سوارند به آن کس که در توده های ریگ فرو رفته است توجه ندارند)

*

دونان چو گلیم خویش بیرون بردند
گویند: چه غم گر همه عالم مُردند

قومی براین نمط که شنیدی و طایفه ای خوان نعمسفره نعمت ها و بخشش ها(۱۰۵) نهاده و دست کرم گشاده، طالب نامند و مغفرت و صاحب دنیا و آخرت، چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل، مویَّدتایید شده، نیرو یافته(۱۰۶)، مظفّر، منصور، مالکِ اَزمّه اَنامصاحب سررشته اختیار مردم (۱۰۷)، حامی ثُغور اسلامنگهبان مرزهای اسلام(۱۰۸)، وارث مُلکِ سلیمان، اعدلدادگر تر(۱۰۹) ملوک زمان، مظفّرالدّنیا والدّین اتابک ابوبکربن سعدبن زنگی (۱۱۰ادام اللّهُ اَیّامُهُ وَ نَصَرَ اَعلامَهُ.خداوند روزگار پادشاهی او را پاینده بدار و درفش های وی را پیروز گرداند (۱۱۱)

پدر بجای پسر هرگز این کرم نکند
که دست جود تو با خاندان آدم کرد

خدای خواست که بر عالمی ببخشاید
تو را به رحمت خود پادشاه عالم کرد

قاضی چون سخن بدین غایت رسانید و از حدّ قیاس ما اسب مبالغه در گذرانید بمقتضای حکم قضا رضا دادیم و از ما مَضیآنچه گذشت(۱۱۲) درگذشتیم و بعد از مجارامناظره کردن(۱۱۳) طریق مدارا گرفتیم و سر بتدارکبرای جبران و دریافتن خطا(۱۱۴) بر قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن بر این بود.

مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره بختی اگر هم بر این نسق مُردی

توانگرا، چو دل و دست کامرانت هست
بخور، ببخش که دنیا و آخرت بردی

باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی کامل

معنی لغات و عبارت های دشوار باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت

۱. رفتار، اخلاق

۲. زشتی، طعنه زدن، زشت گویی

۳. بدگویی، سرزنش

۴. محل درآمد بی چیزان و درماندگانند

۵. پناهگاه، پناه

۶. بَرَنده، حمل کننده

۷. خوردن، برگرفتن

۸. باقیمانده خوبی، باقیمانده جوانمردی و بزرگواری

۹. بیوه زنان

۱۰. خویشاوندان

۱۱. همسایگان

۱۲. پاکیزه، حلال

۱۳. آبروی محفوظ

۱۴. آسوده

۱۵. غذای گوارا

۱۶. جامه پاکیزه

۱۷. حرکت، راه رفتن

۱۸. آسودگی، آسایش

۱۹. تنگدستی، نیازمندی

۲۰. جمعیت خاطر، آسودگی خیال

۲۱. آماده نماز شده، عقد نمازِ خفتن، الله اکبر برای نماز عشا گفته

۲۲. شام، خوراک شبانگاه

۲۳. قسمتی از دعا

۲۴. پناه می برم به خدا از نیازمندی که آدمی را نگون می افگند و از همسایگی کسی که دوست ندارم

۲۵. فقر سبب سیاه رویی در دو جهان است

۲۶. فقر (نیازمندی به حق) مایه افتخار من است

۲۷. پیغمبر اکرم

۲۸. نیکوکاران

۲۹. آنچه برای آنان مقرر شده است را می فروشند و خود از راه فرومایگی و گدایی از این و آن زندگانی می کنند

۳۰. فقر ممکن است به کفر منجر شود

۳۱. همپایگان، نظایر ما فقیران

۳۲. دست برتر (بخشنده) به دست فروتر (گیرنده) چه شباهت دارد؟

۳۳. آیه صریح قرآن

۳۴. از برای ایشان روزی معین است

۳۵. کسی که گرفتار و نگران تهیه معاش روزانه است

۳۶. پادشاهی و کشور آسایش و آسودگی زیر نگین انگشتری و به فرمان کسی است که روزی آماده و معین دارد

۳۷. آشفته، بی معنی

۳۸. خودپسند

۳۹. گریزنده، رمنده

۴۰. شیفته

۴۱. نادانی

۴۲. فریفته شدن، فریب

۴۳. هرگز در این فکر نیستند که به کسی توجه و اعتنا کنند

۴۴. بد گفتن، نکوهش کردن

۴۵. ماه اول بهار

۴۶. منت و آزار

۴۷. پول اندوخته آدم خسیس هنگامی از درون خاک بیرون آید که خود او مرده و زیر خاک رفته باشد

۴۸. بخیل، خسیس

۴۹. خدمتکاران سخت دل سختگیر

۵۰. اجازه

۵۱. خردمندان

۵۲. نامه

۵۳. از نظر عقل باطل و ناممکن است

۵۴. حرص

۵۵. نتیجه

۵۶. اما خداوند به توانگر به چشم لطف می نگرد و او بواسطه بهره مندی از مال حلال، از دست زدن به آنچه حرام است در امان است

۵۷. چنان فرض کن که من این سخن را بیان نکردم

۵۸. نادرست، ناراست

۵۹. آبروی شخصی پاک و پرهیزگار بر باد رفته باشد

۶۰. دستی به کیفر دزدی از مچ بریده

۶۱. راه باریک زیرزمینی

۶۲. استخوان بلند پشت پایشان را سوراخ کرده

۶۳. آرزو

۶۴. نگاه داشتن نفس از کار بد

۶۵. کنایه از اشتهای غذا و شهوت

۶۶. نوجوانی

۶۷. زنا، به حرام درآمیختن، درآمیختن مرد با مرد

۶۸. ریاضت راهبان ترسا و بریدن از دنیا در اسلام نیست

۶۹. اسباب آرامش

۷۰. زیباروی، بت

۷۱. بامداد درخشان از زیبایی آن دلبر در رنج است و سرو نازان از شرمساری در برابر قامت او از رفتن بازمانده است

۷۲. کارهای نهی شده

۷۳. کسی که آنچه خرمای تازه دلش بخواهد پیش روی دارد این دسترسی به خرما او را از سنگ انداختن به خوشه های درخت بی نیاز می گرداند

۷۴. بی گناهی

۷۵. چه بسیار

۷۶. منجلاب تباهی

۷۷. آبرو

۷۸. ازدحام

۷۹. عنوان قسمتی از غزلهای سعدی

۸۰. مناظره به صفحه شطرنج تشبیه شده است و می گوید: هرپیاده ای که بر صحنه مناظره پیش می آورد به راندن آن می کوشیدم و هربار که به شاه کیش می داد با وزیر شاه را از حمله او محفوظ می داشتم و در برابر هر دلیل او دلیلی می آوردم

۸۱. تا هر سرمایه ای در کیسه اندیشه و استدلال داشت باخت

۸۲. روش

۸۳. به دشمنی بپردازند

۸۴. اگر از مخالفت با بتان دست برنداری تو را سنگسار کنم

۸۵. دشنام دادم، سخن درشت بر زبان آوردن

۸۶. چانه

۸۷. دادخواهی

۸۸. داوری عادلانه

۸۹. چاره گری، زیرکی

۹۰. درد سر که پس از رفع نشأء شراب پدید آید

۹۱. نیش زدن مار و عقرب

۹۲. ناپسندها

۹۳. درختی از گونه بید دارای شکوفه های معطر

۹۴. نالان، ناشکیبا

۹۵. بزرگترین

۹۶. بهترین

۹۷. کم کسی یا چیزی گرفتن به معنای آن را بشمار نیاوردن، نادیده انگاشتن و ترک کردن است

۹۸. و کسی که کار خود را به خدا واگذار کند خدا از برای او بس است

۹۹. غافل، فراموشکار

۱۰۰. بازی ها، سرگرمی ها

۱۰۱. آری

۱۰۲. کوتاه همت

۱۰۳. ناسپاس

۱۰۴. زنانی که در کجاوه ها بر شتران ماده سوارند به آن کس که در توده های ریگ فرو رفته است توجه ندارند

۱۰۵. سفره نعمت ها و بخشش ها

۱۰۶. تایید شده، نیرو یافته

۱۰۷. صاحب سررشته اختیار مردم

۱۰۸. نگهبان مرزهای اسلام

۱۰۹. دادگر تر

۱۱۰. ششمین پادشاه از سلسله سلغریان که ممدوح سعدی بوده است

۱۱۱. خداوند روزگار پادشاهی او را پاینده بدار و درفشهای وی را پیروز گرداند

۱۱۲. آنچه گذشت

۱۱۳. مناظره کردن

۱۱۴. برای جبران و دریافتن خطا

 

امیدواریم از مطالعه این مطلب که به باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت با معنی پرداختیم، بهره کافی برده باشید…

بیشتر بخوانید:

همچنین برای مطالعه تمام مطالب پیرامون گلستان سعدی روی لینک روبرو کلیک کنید: گلستان سعدی

 

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x