این مطلب به مجلس شانزدهم از کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی مجموعه سخنرانی های ایشان در مشهد مقدس و در محضر امام رضا علیه السلام در سال ۱۳۷۸ است. عنوان این مجلس اقسام کسب در بیانات استاد صمدی آملی است.
استاد صمدی آملی
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی در بیانات استاد صمدی آملی
پیامدهای مراقبت و حضور عرفانی
مجلس شانزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحمدُ و الثَّناء لِعَین الوُجود ثمَّ الصَّلاه و السَّلام علی واقف مواقف الشُّهود، سَیِّدنا اَبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و عَلی اَهل بَیته الاُمَناء المعبود
همچنان که گفتیم در مراقبت به معنای توحید صمدی قرآنی، آنطور که در کتاب های اصیل عرفانی آمده است، زاهد و عابد در حقیقت اهل خلوت و آخرتند، اما عارف، نه اهل دنیاست و نه اهل آخرت، بلکه اهل خدا و اهل حق است و حق در جان او رسوخ کرده و عین ذات او شده است و او این اهلیت را پیدا کرده که یکپارچه حقّانی باشد، لذا به او که متحقق به حقیقت الهیّه است، اهل تحقیق میگویند.
پیامدهای مراقبت و حضور عرفانی
یکی از نکاتی که در این جا مطرح است، این که اگر کسی این حالت مراقبت و حضور در توحید صمدی قرآنی برایش حاصل شود، از یکی از این سه حالت خارج نیست؛ یا سر به جنون میگذارد، یا از این نشئه به موت طبیعی رخت می بندد و به ماوراء طبیعت سفر میکند (اصطلاحاً میمیرد) و یا اگر استعداد و قابلیت داشته باشد، به مقام فتح نائل میشود و به تعبیر قرآن کریم در سوره انشراح، شرح صدر پیدا میکند و جدول وجودی او باز میشود.
بیشتر بخوانید: حضور و مراقبت استاد صمدی آملی / مجلس پنجم (نقش توحید صمدی قرآنی در حضور)
در این شرح صدری که برایش حاصل میشود، عارف به فتوحات الهیّه دست پیدا میکند. حال این فتح از سه حال خارج نیست:
یا فتح قریب است: “نصر من الله و فتح قریب”
یا در مرتبه قوی تر صاحب فتح مبین میشود: “إنا فتحنا لک فتحاً مبینا”
و یا اگر مراقبت را خیلی خیلی قوی تر کند و با استمرار در این مراقبت استقامت ورزد، به مرتبه “فتح الاطلاق” میرسد که “اذا جاء نصر الله و الفتح” و در منزل سِراح قرار میگیرد.
فتح قریب با نصرت همراه است. در فتح مطلق هم چنانکه خداوند فرمود: “اذا جاء نصر الله و الفتح”، باید یاری الهی حاصل شود و خداوند کمک کند تا به میزان استعداد، فتح حاصل شود و شخص مراقب، بتواند در مقابل گشایش قلب الهیه، دوام بیاورد. البته این نصرت، به قابلیت استعداد و آمادگی نفسانی بستگی دارد.
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی
کسی که در مسیر سیر انسانی به راه میافتد، اگر بخواهد به مراقبت در حدّ اخلاقی اهتمام ورزد، به همین اندازه که به واجبات عمل کند و از محرمات اجتناب ورزد، به استاد نیاز چندانی ندارد و با همین مقدار تقیّد به دین، در حد گوینده هایی که به وعظ و موعظه میپردازند، میتوان به این مراقبت دست یافت و احکام شرعی، کتاب های اخلاقی، منبرهای وعظ و موعظه و خطابههای اقناعی، انسان را در مراقبت اخلاقی به کمال میرسانند.
اما اگر کسی بخواهد در وادی مراقبت عرفانی قدم گذارد، باید استاد داشته باشد و اگرچه ممکن است بدون استاد به موفقیتهایی دست یابد ولی اگر مراقبت او تام شود، این خطر وجود دارد که در مقابل تمثلات و فیوضات ماوراء طبیعت چون آنطور که باید با عالم تجرد خو نکرده، سر از جنون در آورد و یا به موت طبیعی از دنیا برود. نمونه اینگونه مجانین در طول تاریخ بسیار مشاهده شده است.
در خطبه متقین نهجالبلاغه، حضرت علی علیهالسلام اوصافی از متقین را به اجمال در پاسخ به درخواست همّام، بیان فرمودند، اما همّام از حضرت درخواست کرد بیشتر درباره ایشان فرمایش بفرمایند.
آقا نیز خطاب به ایشان به یک نحو همین مقدار را کافی دانستند؛ چون انسان کامل است و میبیند که هنوز در او ظرفیت پیدا نشده که بخواهد لقمه های بزرگتر و بالاتری بخورد، بنابراین با آنکه برای حضرت مکشوف بود که همّام توان مقاومت در برابر امر عظیم وصف متقین را آنگونه که جان ولایت علی القاء میکند ندارد، تشخیص دادند که به خواسته همّام که خیلی تشنه بود و بهشدت آشفته و داغشده بود آن را القا بفرمایند.
اگر طلب طالب تام شود، حتی اگر قدرت مقاومت در برابر آن را نداشته باشد، دهنده و معطی، براساس خواسته قطعی او، باید آن را به وی اعطا کند.
وقتی شما خطبه متقین نهجالبلاغه را میخوانید، میبینید که حرفهای آقا خیلی آسان و روان است، اما وقتی این حرف ها، از جان انسان کاملی مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام به صورت انشاء و القاء به جان همّام ریخته شد، وزانت و سنگینی این سخنان از سنگینی آسمانها هم بیشتر بود و سبب شد حمام شریح، جان به جان آفرین تسلیم کند چون جانش در آن لحظه پذیرای این معارف بود و مواعظ حسنه و بالغه او را از پای درآورد که؛ طوبی له هو حسن مآب.
در واقع آنچه مهم است القاء است. اینکه علامه طباطبایی، جناب سید مهدی آقای قاضی، علامه رفیعی قزوینی، علامه شعرانی، جناب میرزا علی آقای قاضی و دیگر بزرگواران، همه میگویند انسان باید در سیر عرفانی استاد داشته باشد، برای آن است که القاء جان زنده استاد به شاگرد اصل است و القاء معنای یک آیه، سرّ یک روایت، سرّ یک اسم الهی بر جان انسان کار میرسد، وگرنه انسان می تواند خودش چند کتاب عرفانی مطالعه کند و چیزهایی را که فهمیده به کار بندد و یا با شروع ریاضت سیر و سلوک و اذکار، حتی خبرهایی هم برایش پیش آید و خواب هایی هم ببیند، ولی اینکه جان یک انسان کامل و یا استاد راه بر جان دیگر القاء کند، حساب دیگری دارد.
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی
به برداشت این کمترین، شاید ممانعت حضرت برای بیان اوصاف متقین به همّام در ابتدای سؤال او، به خاطر این بود که آقا می دیدند در جلسه، کسانی هستند که طاقت ندارند صحنه شیهه و جان دادن همّام را ببینند و به خاطر آن ها کمی معطل فرمودند و به یک نحو به همام اشاره فرمودند که همین مقدار بس است. والّا اگر رعایت حال حاضرین در جلسه نبود چه بسا حضرت همان مقدار مکث را هم نمی کردند و بی معطلی جواب همّام را میدادند.
چه اشکال دارد که گرفتن یک حقیقت، انسان را به موت طبیعی از این نشئه به ماوراء طبیعت منتقل کند؟
این که انسانی حاضر میشود در نشئه طبیعت به دنبال امری برود و جان خود را در آن راه از دست بدهد شبیه جهاد است. چطور انسان در میدان جنگ به خاطر دفاع از کشور یا حریم منزل خود و دودمان و ناموسش، حاضر است با دشمن بجنگد و خونش را بریزد و جان از این نشئه به نشئه دیگر منتقل کند؟
همان طور که یک انسان حاضر میشود برای جنگیدن در مقابل دشمن جان خود را ببازد، چرا برای بدست آوردن یک حقیقت توحیدی، یک اصل مراقبت انسانی و یک تحفه ملکوتی از جانی همچون جان امیرالمؤمنین علیهالسلام جان خود را تقدیم نکند؟
واقعاً جان ناقابل همّام، در مقابل القاء امیرالمؤمنین علیهالسلام چه ارزشی دارد؟
چرا همّام از این نشئه به ماوراء طبیعت سفر نکند؟
ما فقط این سوی همّام را دیده ایم که در مقابل امیرالمؤمنین شیحه بلندی کشید و جان تقدیم کرد و قالب تهی نمود و یک بی ادب گستاخ حاضر در آن جلسه نیز به حضرت علی علیهالسلام جسارت کرد، اما از آن سوی همّام خبر نداریم که موعظه بالغه علیّ وصیّ در جان او چه کرده است.
همّام با میل قلبی خواست و آقا هم القاء فرمود. همام با میل قلبی قالب تهی کرد و از این نشئه به ماوراء طبیعت سفر کرد. همام صاحب نفس متّقی، همان طور که در این نشئه تشنه علی است، در ماوراء طبیعت دو صد چندان تشنه اوست.
او دیگر الی الابد شاگرد امیرالمؤمنین است. جان، چه ارزشی دارد؟ فرض هم اگر چند روز حیات ظاهری در دنیا ادامه پیدا کند، حیات ظاهری دنیا، بدون علی و بدون ولایت و بدون القاء و بدون استاد راه و بدون رسیدن به کمالات، چه نتیجه و فایده ای دارد؟
لذا، حال که زمینه پیش آمد میگوید چرا نگیرم و آقا هم چون می بیند جان همّام حقیقتاً خواهان این حقیقت است، القا میفرماید.
البته این ماجرا، به این معنی نیست که همّام قابلیت نداشت. شاید در قضیه همّام ظرافتهای دیگری هم باشد که یکی از آن ظرائف و لطائف ممکن است همین باشد که همام با این القاء، جان خود را تقدیم آقا فرمود، به تعبیر شریف حضرت آقا در دیوان:
تحفه جانرا چو سازی عُقر راه قرب دوست
دوست را یابی بانواع عطایا و تُحَف
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی
تحفه هایی که در مقام حضور می دهند
آن که جان خود را به جانان هدیه میکند، خواهد دید که دوست چه تحفه های ملکوتی و چه هدایایی به او خواهد داد.
دوست، فقط یک تحفه میخواهد و آن تحفه جان است. جان خود را بده و هر چه خواهی بگیر.
گاه شخصی مثل همام، به موت طبیعی جان میدهد و گاه قوی تر و بالاتر، دل میسپارد. در مراقبت عرفانی، باید سر بدهی تا سرور بگیری. باید دل به حقیقت بدهی تا دلبر بگیری و تا تحفه جان را سوغات راه دوست نکنی، تحفه های ملکوتی و عطایای آن سویی نازل نمیشود.
رو رو که در یک دل، نمیگنجد دو دوست
پس برو و مراقبتت را تام کن و هر چه او میخواهد تقدیم بنما
در ایام جنگ، شهدای عزیز و جانبازان ما، همانها که به حقیقت به دین خدا، ائمه اطهار علیهمالسلام، حضرت امام و قرآن کریم دل داده بودند و تحفه جان خود را عقر راه دوست کردند، آنقدر هدایا و تحف دارند که ما بیخبریم. وقتی چشم باز کنیم میبینیم که چه خبر است و شهدا ما در چه مقاماتی به سر میبرند.
غرض اینکه در مراقبت اخلاقی، شخص کسب و زندگی، منزل و زن و فرزند خود را دارد و در عین حال حواسش را جمع میکند که دروغ نگوید، خلاف نکند، غیبت نکند، تهمت نزند و وقت خود را نگیرد. این ها خوب است، اما یک وقت مثل همام تشنه میشود و از آقا میخواهد آن طور که خود میخواهد حقیقت را القاء کند.
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی
اگر کسی، آنطور که شایسته است جان خود را تقدیم نماید، خواهد دید که چه حقایقی به او میدهند. در مراقبت عرفانی، باید آن حقیقت توحید بینی شخص آن طور که حقیقت توحید است قیام نماید تا انشاالله مقام فتح قلب حاصل گردد و به تعبیری دیگر، جدول وجودی شخص باز شود.
هر یک از ما، شبیه تونلی هستیم که باید از خودمان و جدول وجودیمان به آن سوی تونل برویم تا ببینیم چه خبرهایی است و چه حقایقی برای ما مکشوف میشود؛ چنان که در روایات ما از باب تنظیر آمده است، فرزندان دو قلویی که یکی از آنها زودتر به دنیا میآید و دیگری همچنان در زهدان مادر است، آنکه زودتر آمده به دیگری میگوید هرچه زودتر به من ملحق شو و ببین چه خبرهایی است.
قرآن کریم نیز در سوره مبارکه یس از زبان کسانی که چشمه و کانال وجودیشان باز شده و به آن سوی عالم رفته اند، خطاب به ما که هنوز در رحم تنگ طبیعتیم میفرماید: “یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی و جعلنی من المکرمین”
ایکاش قوم من، دوستان من و آنها که هنوز در نشئه طبیعت هستند، میدانستند که اکنون در چه جایگاهی قرار گرفتهام و به چه دارالکرامه و کرامت انسانی رسیدهام.
هرچه مراقبت توحیدی قوی تر شود، تحفه ها قوی تر خواهد شد؛ به تعبیری، مراقبت مفتاح است و فتح میآورد. آن که سر از جنون و شطحیات در میآورد، از جنبه عرفانی برایش فتح تا حدی حاصل شده است، و آن که جان تقدیم میکند و قالب تهی میکند و به طور کلی جدول وجودی اش باز میشود نیز به فتحی رسیدهاست، اما گروه سوم، آنان که در نشئه طبیعت، فتوحات الهیه را به کار می بندند و در مسیر ائمه اطهار، انبیاء عظام و کملین قدم میگذارند، خیلی قوی تر میشوند تا بدان جا که دست دیگران را نیز میگیرند.
همام فقط توانست کانال وجودی خودش را به نحو اتم باز کند، از این نشئه برود و شاگرد خصوصی آقا شود و لذا این که در ملکوت عالم، از محضر امیرالمؤمنین، شبانه روز چه حقایقی میگیرد، به خودش مربوط است. او فقط توانست خودش را به آقا برساند، در حالی که آنان که مراقبت را قوی میکنند و سر از جنون یا موت طبیعی در نمی آورند، بلکه در نشئه طبیعت هستند و در عین حال کانال وجودیشان باز میشود، به مقام کملین نائل میشوند که میتوانند دست من و شما را بگیرند و بالایمان ببرند. اینها همانها هستند که شاعر فرمود:
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
این شیر مردان در عالم فراوانند. امیرالمؤمنین در روایتی فرمودند فرزندم مهدی آل محمد، چهار اوتاد، چهل و یک ابدال و سیصد و شصت صلحا دارد. این ها کسانی هستند که شاعر دیگر در وصفشان فرمود:
رخش می باید تن رستم کشد
پر دلی باید که بار غم کشد
این ها کسانی هستند که شبانه روز در کره زمین دور میزنند، گوششان باز است، صداها را میشنوند و تا کسی یا بقیه الله، یا حجه الله میگوید، زود حاضر میشوند و میگویند با آقا چه کار داری؟ و حوائجشان را خود برآورده میسازند.
خداوند رحمت کند آیتالله کشمیری را، ایشان یکی از بزرگواران و یکی از اوتاد بود که افسوس ما او را آن طور که باید نشناختیم و ادراک نکردیم، چه این که الان هم او را ادراک نمی کنیم.
غرض، در فیلمی که از ایشان دارم، لبخند ملیحی میزنند و میفرمایند، در صحن امیرالمؤمنین علیهالسلام دیدم که کسی نشسته و آقا امام زمان را صدا میزند و حاجتی دارد؛ من هم رفتم و زیر گوشش گفتم “با امام زمان چکار داری؟ حاجتت این است و این طور برآورده میشود” آن شخص که مرا ندیده بود بعد از شنیدن این صدا، داد و بیداد کرد و معرکه گرفت، همه مردم را جمع کرد و گفت: امام زمان علیهالسلام آمده و من آقا را دیدم.
آیت الله کشمیری، بعد از بیان این مطلب لبخند ملیحی زد و فرمود: “آقا! امام زمانش من بودم.”
عزیزان! از این امام زمان بین ها فراواناند. حرف نشنیده هایی که تا خبر و حرفی برایشان روشن میشود، (تازه به شرط آن که خیال بافی نباشد) آن را به امام زمان عجل اللله تعالی فرجه الشریف، و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام نسبت میدهند. از این امام زمان بین های خیالباف در اجتماع ما فراواناند.
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
آنان، هر که را که هر جا گرفتار شود و مظلومیتی به او رو میآورد میبینند و جوابش را میدهند، اما مردم چون خبر ندارند این ها هستند که به دادشان میرسند، میگویند من امام زمان را دیدم.
و آنان که مراقبت قوی میکنند، در زمره یاران حضرت بقیه الله قرار میگیرند، آنها سیصد و سیزده نفرند و کسانی هستند که وقتی حضرت قیام فرمود، در اداره امور جهان، در محضر مبارک آقا تشریف دارند؛ یعنی از بین اوتاد، ابدال، نجبا، نقبا، صلحا و مؤمنین که همه و همه یاران بقیه الله هستند، سیصد و سیزده تن که اهل مراقبت تامّند گلچین میشوند تا بتوانند دست مردم را بگیرند و آنان را بالا ببرند.
لذا اگر چه بر آن دو گروه اول که بعد از مشاهده حقیقت جان سپردند و یا مجنون شده اند حرجی نیست اما عمده این گروه سوم هستند که فتح حاصل میکنند و در مقام فتح مقاومت مینمایند. اینان هستند که خلق خدا را از عالم طبیعت به ماوراء سیر میدهند. اینان، شبانه روز به دنبال ما میگردند.
منتهی باید تشنگی تام باشد.
اگر شخص خدای ناکرده تشنه کامل نباشد، ظاهرا چند روزی گریه میکند، اما همین که دید به آنچه خواسته نرسیده بر می گردد. باید عقل را به کاربرد. انسان نباید دل به هر کسی بسپارد تا آنچه به حقیقت روزی اوست فراهم شود.
ضرورت وجود استاد در مراقبت عرفانی
سالی که گذشت، سال امیرالمؤمنین علیهالسلام و رفتار و اخلاق علوی بود. چنانکه رهبر فرمودند، اخلاق امیرالمؤمنین علیهالسلام، همیشه برای هر که میخواهد انسان شود الگو است. باید همیشه با علی، با اهلبیت، با پیغمبر و قرآن کریم محشور باشیم. ما راهی جز این نداریم.
در انتهای سال هزار و سیصد و هشتاد و یک هجری شمسی، با ذکر علی علی، به استقبال سال آینده می رویم و آن اشعار جان سوز را که از متن جان آقا برخاسته و بر ایشان القاء شده، واسطه قرار میدهیم تا انشاالله به محضر امیرالمؤمنین علیهالسلام تشرف حاصل کنیم. به تعبیر شریف آقا:
به روز و شو حضور دار بوین چهها بوین چهها
اگر مراقبت و حضور درست شود، خواهید دید که چه خبرها پیش میآید.
ما از درگاه الهی نا امید نیستیم و دست از دامن طلب بر نمیداریم. امروز نشده، فردا، امسال نشد سال بعد؛ به تعبیر شریف خواجه حافظ شیرازی:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
بیشتر بخوانید: شرح غزل ۲۵۵ حافظ / یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
الحمدلله رب العالمین
مطالعه مجلس پانزدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مطالعه مجلس هفدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک