این مطلب به مجلس چهاردهم از کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی اختصاص دارد. کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی مجموعه سخنرانی های ایشان در مشهد مقدس و در محضر امام رضا علیه السلام در سال ۱۳۷۸ است. عنوان این مجلس اقسام کسب در بیانات استاد صمدی آملی است.
استاد صمدی آملی
موت طبیعی و موت ارادی
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحمد و الثَّناءُ لِعَین الوُجود ثُمَّ الصَّلاه و السَّلام علی واقِفِ مواقفِ الشُّهود، سَیِّدنا اَبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و علی اَهل بَیتِه الاُمَناء المَعبود
در مراقبت اخلاقی به عرض رساندیم که عمده آن است که شخص مراقب، کشیک نفس بکشد تا مبادا مرتکب خطا و گناهی شود که گناه موجب حَبط اعمال و حسنات و نیکی های وی میشود و همانند آتشی، هیزم حسنات را به خاکستر تبدیل خواهد کرد و بر باد خواهد داد.
علمای اخلاق در کتب اخلاقی، راه های مراقبت را به انسان نشان داده اند. یکی از بهترین کتاب های اخلاقی ما، معراج السعاده اثر مرحوم ملا احمد نراقی قدس سرّه است و این جناب و پدر بزرگوارشان جناب آقای مهدی نراقی قدس سرّه از عالمان ذوالفنون عالم شیعه هستند که حضرت آقا روحی فداه در کتاب شریف “در آسمان معرفت” راجع به زندگی هر دو بزرگوار مطالبی نقل فرمودند.
معراج السعاده حاوی لطائف و نکات و دستورات اخلاقی است که اگر عزیزان بتوانند در خدمت استادی به آن لطائف و نکات دست یابند، بهتر از آن است که خودشان بخواهند به تنهایی آن را مطالعه بفرمایند و اگر هم استاد به دست نیاوردبد، حداقل مطالعه این کتاب، به شما بهره ها خواهد داد.
موت طبیعی و موت ارادی در بیانات استاد صمدی آملی
در بحث مراقبت اخلاقی، عرض کردیم عمده آن است که از شخص گناهی سر نزند؛ زیرا اگر کسی بخواهد در وادی گناه به سر ببرد، برای رسیدن به توحید و مراتب عرفانی توفیق نخواهد داشت؛ چراکه گناه باعث تعلق به عالم طبیعت است و نفسی که از عالم ماده و طبیعت مجرّد شده، اگر بخواهد به عالم ماده تعلق پیدا کند، مشارکت و مشابهت او با عالم تجرد از بین میرود؛ لذا مناسبات و مشابهات، عامل اصلی استفاضه و افاضه فیض است.
سنخیت نفس با عالم مجردات / تکامل برزخی
همیشه بین مدرِک و مدرَک به مناسبت نیاز داریم. چشم اگر قوه ادراکی برای دیدن است، باید با مبصرات ارتباط برقرار کند تا ادراک دیدن تحقق یابد. نفس هم چون مجرد است اگر بخواهد مجردات عالم ماوراء طبیعت را ادراک کند، چون آن مجردات پاکند و هیچ آلودگی ندارند، لازمهاش این است که از تعلق به عالم ماده، انقطاع حاصل کند زیرا تعلق به عالم ماده و تلوّث به عالم طبیعت، سبب میشود سنخیت نفس با عالم مجردات منقطع شود و وقتی بین نفس مدرِک و عالم مجرد مدرَک سنخیت نباشد، نفس به توفیق ادراک آن عالم دست نمییابد.
حتی کسانی که در نشئه طبیعت از بدن و جسم عنصری قطع علاقه کرده یعنی به تعبیر متعارف خودمان بمیرند، درصورتیکه همچنان متعلق به عالم ماده باشند از آنجا که سنخیتی بین این نفس با عوالم مجرده پیش نمیآید لذا هرگز دری از غیب به ماوراء طبیعت و روی آنها گشوده نمیشود.
اینان نه تمثّلات با مثال دارند، نه تمثّلات بیمثال؛ چون بین نفس آن ها با عالم مجردات مناسبت برقرار نشده است. البته به خاطر انقطاع از جسم طبیعی که یک نحوه قطع علاقه از نشئه طبیعت است، عالم ماوراء طبیعت برای آنها مکشوف میشود، اما قدرت استفاضه و کسب فیض از آن عالم را ندارند.
لذا مجبورند برای ارتقاء وجودی خویش، همچنان به عالم ماده تعلق داشته باشند و از تعلق به عالم ماده، برایشان تکامل پیش آید که بحث تکامل برزخی در کتابهای فلسفی و عرفانی نیز براساس همین بحث مطرح شدهاست؛ چه این که آقایان حکما، ریشه اصلی بحث تکامل برزخی را از منطق وحی گرفته اند؛ لذا هم انبیای سلف در کتابهای آسمانی و صحف پیش از قرآن، راجع به تکامل برزخی نفوس فرمایشات فرمودند و هم قرآن کریم و پیغمبر اکرم و روایات اهل بیت علیهمالسلام این بحث را مطرح فرمودند که تکامل برزخی، بعد از انقطاع نفس از جسم طبیعی در این نشئه عالم ماده، باز هم برقرار است.
تکامل برزخی
غرض، این که میفرمایند گناه نکنید، برای این است که گناه، مشابهت بین نفس و ماورای طبیعت را از بین میبرد و نمیگذارد سنخیت پیش آید؛ همانند این که جبلّی چشم بر دیدن است و سرشت ذاتی آن بر این است که برای دیدن خلق شده است، اما در صورتی که حجاب و مانعی در مقابل مدرَک و مبصر قرار نگیرد، دیدن محقق میشود.
سنخیت نفس با عالم مجردات / نفوس مکتفی – نفس مکتفی
نفس، هر اندازه که ارتباط خود را با عالم طبیعت قطع کند، با عالم غیب مرتبط میشود. ما شبانه روز این حقیقت را لمس میکنیم. تا زمانی که بیدار هستیم، از راه ادراک خمسه حواس ظاهری با نشئه ظاهر در ارتباطیم. این ارتباط، ما را از عالم باطن خودمان منقطع میکند و به یک تعبیر، آن ارتباط، مقهور این ارتباط ظاهری میشود، در حالی که به محض آنکه خواب بر ما حکم فرما شد، میبینیم چون ارتباط نفس از ناحیه این حواس با عالم ظاهر منقطع گشت، ارتباط نفس با عالم ماوراء طبیعت و ذات خودش برقرار میشود؛ زیرا مناسبت و سنخیت اعاده شده است و به محض برقراری سنخیت نفس با غیب، ارتباط نفس با آن نیز برقرار میشود و همین که نفس این مشابهت و سنخیت را از دست دهد، ارتباط او با غیب نیز قطع میشود، مگر کسانی که میتوانند هم با عالم ماده طبیعت باشند و هم با ماوراء طبیعت ارتباط داشته باشند. که جناب سعدی در بوستان فرمود:
هرگز میان حاضر و غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
ایشان، ضمن این که با بدن عنصری در نشئه طبیعت به سر میبرند و با عالم طبیعت ارتباط دارند و نسبت به این جا حاضرند، مظهر اسم شریف “یا من لایشغله شأن عن شأن” نیز میشوند تا این اشتغال به عالم طبیعت، آنها را از رسیدن به ماوراء طبیعت باز ندارد.
نفوس آنها بسیار قوی است و جان هایی هستند که به تعبیر شریف شرع انور، معصوم و به تعبیر فلسفی، دارای نفوس مکتفی اند. نفس که مکتفی شود به مقام عصمت میرسد و در این مقام، اشتغال به عالم طبیعت موجب انصرافش از عالم ماوراء طبیعت نمیشود، چنین کسی با بدن عنصری و جسمی طبیعی در این نشئه درحال دیدن، شنیدن و کارهای متعارف روزانه است و به امور متعارف ظاهری دنیا مشغول است، اما در عینحال، ارتباطش با عالم ماورای طبیعت همچنان برقرار است و به محض آن که اراده بفرماید، میتواند از عالم غیب خبر بگیرد و یا از آن جا خبر دهد چرا که به صرف اراده، معلوم او در پیش او ظاهر است.
اما نفس مستکفی به اندک توجه به شأنی، از شئون دیگر باز میماند؛ زیرا مظهر اسم شریف “یا من لایشغله شأن عن شأن” نشده است.
موت طبیعی و موت ارادی در بیانات استاد صمدی آملی
کتاب های اخلاقی، به خصوص فقه ما، برخاسته از متن تکوین نظام هستی است؛ یعنی به حقیقت کتاب وجودی من و شما آگاه است و خالق و آفریننده این کتاب میداند اگر نفس انسانی به این امور طبیعت مشغول شود و روی آورد، از ماوراء طبیعت باز میماند و الّا سگ تکوینا نجس نیست. خون تکوینا نجس نیست. نطفه تکوینا نجس نیست. اگر شرع این ها را نجس دانسته و فرمود غسل کنید یا اگر به چیز نجسی چون سگ، خون و امثال اینها دست زدید، دستتان را بشویید، از این باب نیست که اینها در نظام هستی نجس آفریده شده باشند.
زیرا هیچ موجودی در عالم، نجس خلق نمیشود. بلکه تمام عالم یکپارچه طُهر مطلق است چون از طاهر مطلق و از طهور علیالاطلاق ظهور یافته است. صدور این احکام، برای این است که میدانند اگر نفس به اینها توجه کند، مثلاً به فلان شیء که فقه اسمش را در تشریعیات نجس میگذارد توجه داشته باشد، توجهش از عالم ماوراء طبیعت منصرف میشود و دیگر قدرت ارتباط با عالم ماوراء طبیعت را نخواهد یافت.
موت طبیعی و موت ارادی در بیانات استاد صمدی آملی
و لذا محرماتی که در کتب اخلاقی ذکر شده و مشابه آن که در رسائل عملیه بیان شده است هم برای این است که وقتی نفس به این گونه امور توجه میکند، سنخیت خود را با ماوراء طبیعت از دست میدهد، در حالی که انسان، برای ارتقای وجودی آفریده شده است و باید، هر چه در نشئه طبیعت مزاحم اوست از او رفع شود.
این رفع مزاحمت، گاه در تحت دستورات شرع به عنوان واجب و حرام به ما القاء شده و در مقابلش در کسب و معاملات، حلال و حرام، در بخش عبادت به صورت عبادت و غیر عبادت و در کتاب های اخلاقی به صورت گناه و ثواب مطرح شدهاست.
سنخیت نفس با عالم مجردات / مراقبه
حلال و حرام، واجب و مستحب و مکروه، از اصطلاحات فقهی اند. در فقه فرمودهاند موانع را برطرف کنید که محرمات اند و در اخلاق فرمودهاند موانع را از خودتان دور کنید که گناهند. هم گناهان و هم محرّمات، سنخیت با ماوراء طبیعت را از بین میبرند.
آن که من و شما را آفریده، میداند اگر ما به فلان شیء توجه کنیم آلوده میشویم و از توجه به غیب و ماوراء طبیعت بازمیمانیم.
این حد امر مخصوص انسان مستکفی است و به صاحب نفس مکتفی مربوط نمیشود. البته نه به این معنی که نعوذ بالله امام معصوم چون صاحب نفس مکتفی و صاحب عصمت است، اگر بخواهد میتواند نعوذ بالله گناه کند و یا حرام انجام دهد و در عین حال به ماوراء طبیعت هم تعلق داشته باشد؛ این طور نمیشود.
به اینجا که میرسیم، میبینیم احکام شرعی و دستورات اخلاقی، هم به معصوم و هم به غیر معصوم مربوطاند. و مراقبت اخلاقی برای این است که انسان به دنبال گرفتاری و موانع نرود و راه خروج و رهایی را پیدا کند.
اگر از صبح تا غروب کارهای خیر انجام داد در پیشگاه الهی شاکر باشد و اگر خدای ناکرده اعمال ناشایست از او سر زد در پیشگاه الهی توبه کند و اگر حقی از مال مردم بر گردن دارد، تصمیم بگیرد که این حق را ادا کند و اگر حقوق الهیه را به فراموشی سپرده و از او ترک شده، تصمیم بگیرد انجام دهد و در مقابل گناهانی که حرمت شرعی دارند و او مرتکب شده، توبه و استغفار کند مراقبت اخلاقی حاصل است.
کتاب توبه، متکفل این بحث است که باید گناهان را بررسی کرد و دید کدام جبرانی است و جبران نمود؛ مثل قضای نماز، روزه و باید ببینید کدام را باید ادا کند مانند نماز آیات در اثر وقوع زلزله، رعد و برق و… و ببیند کجاها باید حق مردم را برگرداند که این بخش نعوذ بالله به بخش دزدی ها و امثال آن و بخش خمس و زکات برمیگردد.
در کتاب های اخلاقی در کتب توبه، درباره این امور، بهجز بحث بحث شدهاست.
حضرت آقا نیز در رساله شریف توبه اصول و کلیات بحث را به ما ارائه فرمودند.
این ها در مقام محاسبه است. اگر مراقبت قوی شود، دفع گناه میشود، در حالی که اگر مراقبت ضعیف باشد، با محاسبه گناه مرتکب شده را رفع میکنند و بعد با مراقبت بیشتر به دفع گناهان بعدی میپردازند. اگر هم خدای ناکرده شخص باز دچار آلودگی شد، تصمیم میگیرد با محاسبه آنها را رفع کند این عمل باعث میشود نفس، آرام آرام به محاسبه و مراقبه خو کند.
موت طبیعی و موت ارادی در بیانات استاد صمدی آملی
اگر انسان روز اهل مراقبت باشد و شب به حساب بنشیند، برای مدتی برای کنترل نفس در زحمت میافتد، اما نفس آهسته آهسته رام میشود؛ به خصوص خواجه فرمودند، انسان بین نعمت های الهی و اعمال خودش مقایسه کند و ببیند شبانه روز چقدر از نعمت های الهی بهره میبرد و به ازای آنچه بهره برده، چقدر توانسته انجام وظیفه کند. این کار، کمکم نفس را عادت میدهد و اگر هم انسان به تعبیری یادش برود، او خودش، خودش را به حساب میکشد.
نفس چون مجرد است، به هر چه رو آورد، بدان خو میکند؛ لذا اگر انسان چند شبی تصمیم بگیرد محاسبه انجام دهد و مراقبت را تشدید کند، نفس او آهسته آهسته به این کار عادت میکند و یادش می آید که دیشب چه تصمیمی گرفته است.
سنخیت نفس با عالم مجردات / تاثیر توحد بر ارتباط با ماوراء طبیعت
محاسبه و مراقبت اخلاقی، کمکم نور میآورد و زمینه را برای برنامهها و مراحل بعدی آماده میکند؛ لذا آقایان در قدمهای اولیه دستور شدید راجع به محاسبه و مراقبه میدهند تا به یک تعبیر نفس با ماوراء طبیعت انس بگیرد و خو کند و از گناهان دور شود و انشاءالله به کارهای بالاتری تن دهد.
نکتهای که در این بخش به انسان کمک میکند این است که انسان در شبانه روز طوری برنامهریزی کند که بیکار نشود، چون به محض این که انسان بیکار شود، نفس به دنبال سرکشی به راه میافتد.
میبینید کارگری که برای بدست آوردن لقمه حلال برای زن و فرزندش از صبح به سر کار میرود و شب با بدن خسته بر میگردد، دیگر وقت ندارد که شب تا ساعت دوازده، کنار تلویزیون بنشیند و به دنبال فیلمها و امور دیگر برود. این، مال آدمهای بیکار است. آدم بیکار که صبح تا غروب تن خسته ندارد، مجبور است خودش را به دهها فیلم مبتذل مشغول کند: لذا به تعبیر شریف حضرت آقا، نفس را به کارهای خوب مشغول بدارید که اگر شما آن را مشغول نکنید، او شما را مشغول میکند، برای همین است که میبینید شخصی که از شنبه تا پنجشنبه بهشدت کار دارد، نفس نمیتواند او را مشغول کند، ولی همین که روز جمعه بیکار میشود، نفس برایش هزار جور نقشه میکشد.
اگر نفس را به کارهای نیک مشغول کند، دیگر نفس وقت نمیکند از این کار منصرف شود و به دنبال امور دیگران رود؛ لذا فرمودند به اشتغالات حلال خود هم جهت بدهید.
داشتن شغلهای مختلف هم باعث پراکندگی نفس است. نفس، وقتی توحد پیدا کند قوت میگیرد، اما همینکه به امور مختلف اشتغال پیدا کرد، خودبهخود سست میشود؛ زیرا کثرت، سستی آور است، درحالیکه وحدت نیروبخش و قوت دهنده است.
موت طبیعی و موت ارادی در بیانات استاد صمدی آملی
اگر میخواهید بدانید چرا عالم ماده اینقدر سست است، ببینید که در نشئه طبیعت چقدر کثرت وجود دارد؛ مثلاً برای دیدن باید شرایطی برقرار باشد اگر یک شی خیلی دور باشد، چشم نمیبیند. اگر خیلی نزدیک باشد دیده نمیشود. بین چشم و شیء نباید چیزی حاجب و مانع باشد. همچنین در شرایط نور مطلق و تاریکی مطلق و وجود حائل بین بیننده و دیدهشده، دیدن انجام نمیگیرد.
عالم طبیعت، عالم کثرت، سستی و وهم است، اما بهمحض اینکه نفس قویتر شد و به عالم وحدت قدم گذاشت، در ادراکات خود قویتر میشود؛ مثلاً وقتی به خواب میرویم درحالیکه اعضا و جوارح، همه از کار افتادهاند و ادراکات ظاهری هم ادراکی ندارند، نفس در دیدن قویتر میشود.
لذا سعی کنید اشتغالات به حلال را هم تکثر ندهید. اگر انسان تصمیم گرفته به ماوراء طبیعت برود و سیر عرفانی نماید، باید با ریاضتها به نفس توحد بدهد.
در این مسیر، اشتغال به کثرت حلال هم باعث میشود که نفس قدرت نداشته باشد. شاید مدتها طول بکشد تا که از ضعف تعلقات عالم کثرت دربیاید و بتواند به قوت عالم وحدت متلبس شود و تلوّن پیدا کند و رنگ آن عالم را بگیرد.
کسی که در نشئه کثرت هم متوحّدانه عمل نماید، نفسش با وحدت خو میکند. میبینید که وقتی برای بلند کردن یک شی از دو دست استفاده میکنیم، قوه بلند کردن بین دو دست پخش میشود، اما توان کسی که یک دستش قطعشده و هر دو دستش توان بلند کردن یک شیء را ندارد، در یک دست جمع میشود.
به بعضی از جانبازها نگاه کنید، میبینید اگرچه یک دستشان قطع شده است اما با دست دیگر چنان کار میکنند که چهبسا از ما که دو دست داریم ساخته نیست؛ یعنی به همین مقدار که به آن توحّد داده قوی شدهاست.
نفس چون مجرد است، اساس تجرّدش و سرشت ذاتیاش بر این است که با وحدت قوت پیدا میکند و با تکثّر ضعف به او روی میآورد. لذا تا هنگامی که ما در این نشئه طبیعت هستیم، میبینیم که بدن عنصری متشکل از دست، پا، چشم، گوش و امعاء و احشاء داریم که هر یک کاری جدا انجام میدهند و قدرت نفس بین همه این اجزاء بدن تقسیم میشود، لذا نفس سست و ضعیف میشود اما بهمحض اینکه جسم طبیعی در نشئه طبیعت به زمین گذاشته شد، چون سرشت ذاتی نفس بر تجرد است و تجرد عین توحّد و قدرت است قوّت میگیرد.
موت طبیعی کمال نیست
مثلاً در این نشر اکثر مردم به ادراک حرکت جوهری نایل نمیشوند. چه بسا از هزاران نفر، تک تک افرادی به ادراک حرکت جوهری دست پیدا کنند، اما به محض اینکه افراد با موت طبیعی، بدن عنصری و جسم طبیعی را در عالم ماده گذاشتند و آنها را در قبر مادی دفن کردند، جلوه حرکت جوهری بر ایشان شروع میشود، لذا همه مردگان به حرکت جوهری دست پیدا میکنند، اما چون موت طبیعی کمال نیست، دلیلی ندارد که همه ادراکات شخص وفات یافته، به او توان ارتقا به ماوراء طبیعت را عطا کند.
اینکه شخص در اثر بیماری، تصادف یا پیری و به خاطر شدت ضعف بدنی از جسم طبیعی قطع علاقه کند، این قطعه علاقه اش کمال نیست.
آنچه کمال است موت ارادی است. البته در موت طبیعی ماوراء طبیعت مکشوف میشود و نفس چون تجرّد دارد، به محض اینکه از کثرت جسم مادی دست برداشت، میبیند حرکت جوهری بر او جلوه کرده است؛ زیرا ذات او مجرّد است و با عالم تجرّد مشابهت دارد و این مشابهت و سنخیت سبب حصول ادراک است که این ادراک، یا شیرین و لذت آور است یا دهشت آور و وحشت آور.
ادراکات در نشئه طبیعت نمیتوانستند عمق فاجعه گناه را بیان کنند، ولی به محض اینکه جسم طبیعی را بر زمین گذاشت، ادراکش نسبت به گناهانی که انجام داده، آن چنان شدت وجودی پیدا میکند که “اذا زلزلت الأرض زلزالها” میشود.
به طور کلی حقایق ذات او، لرزان میشود؛ زیرا همچنان که گفتیم نفس تجرد دارد و در تجرّد توحّد است و ادراک قوی تر میشود. لذت در نشئه طبیعت، به سبب تعلق نفس به جسم طبیعی به آن اندازه قوی نیست، اما وقتی از جسم طبیعی انصراف پیدا کرد، آن ادراک لذّت مادّی و آن ابتهاج شدت وجودی پیدا میکند و به تعبیر روایات ما، برای این شخص روضه من ریاض الجنه میشود و یا برای دیگری که در ذات او ادراک وحشت پیدا می شود حفره من حفر النیران خواهد شد.
موت ارادی انسان ساز است
در کتابهای فقه و اخلاق، تمام همت دین در این است که نفس را تا موقعی که با این جسم طبیعی است، به موت ارادی برساند و او را بمیراند، نه این که با موت طبیعی بمیرد و ببیند چه خبر میشود. مردن به موت ارادی کمال است.
اگر میگویند گناه نکن برای این است که میخواهند ما را بمیرانند. میگویند غیبت نکن، دروغ نگو، نگاه حرام نکن، به حرام گوش نده و مراقبت داشته باش چون میخواهیم به موت ارادی برسی؛ لذا به عزیزان عرض کردم که چه بسا گاه این نفرین ها که به ظاهر میبینید و فکر میکنید نفرین است، دعا در حق شخص است.
یکی از دوستان فرمودند ما نعلین یکی از بزرگان را بعد از اتمام جلسه، در خدمت ایشان ردیف میکردیم. ایشان میفرمود بگذارید سر جایش باشد صاحب مرده را. ما اوایل خیال میکردیم ایشان خودشان را نفرین میکنند، اما آرام آرام رسیدیم به این که این، یکی از بهترین دعاهاست.
خدا تو را بکشد؛ یعنی انشاءالله خدا تو را بمیراند. این بهترین دعاست؛ زیرا مراد از این موت، موت ارادی است نه موت طبیعی. اصلا تمام احکام فقهی برای این است که تو بمیری و تمام دستورات اخلاقی که در کتاب های اخلاقی فرمودند و گفته اند گناه نکنید، برای این است که میخواهند تو را بمیرانند. این است که فرمودند: «موتوا قبل ان تموتوا»؛ قبل از اینکه شما را به موت طبیعی بمیرانند به موت ارادی بمیرید.
تمام همت دین نازنین اسلام بر این است که یکایک افراد بشر به موت ارادی بمیرند. این موت ارادی حیات آور است. این موت، انسان ساز است و ابتهاج ذاتی میدهد. مردن قبل از میراندن کمال است، یعنی انسان در نشئه طبیعت باشد، شبانه روز کسب و کار هم داشته باشد ولی مرده باشد.
لذا مقصود از موتوا که بهصورت امر است (بمیرید) همان موت ارادی است که کمال آور و لذت آور است. یعنی قبل از آنکه مرگ طبیعی تو را فرا بگیرد، خودت به اختیار خودت بمیر. لذا به یک تعبیر، عالم، عالم جبر نیست، بلکه عالم اختیار و اراده است. و موت ارادی، بزرگ ترین دلیل بر اراده شخص است تا از نشئه طبیعت بمیرد و به ماوراء طبیعت برود. به همین دلیل است که یکی از آیاتی که انسان باید دم به دم به آن متلبس باشد آیه (استرجاع) یعنی آیه «انا لله و انا الیه راجعون» است. این آیه را برای کسی که موت طبیعی برایش حاصل شده قرائت میکنیم اما بهتر این است که انسان، این آیه را برای موت ارادی انشاء کند و بر زبان بیاورد.
فرموده اند وقتی جناب سیدالشهدا به سوی کربلا به راه افتادند، بعد از این که حُرّ از حضرت ممانعت به عمل آورد تا نگذارد حضرت به سوی مدینه بازگردد، امام سیدالشهداء، راهی غیر از راه مدینه و کوفه را انتخاب فرمودند و در مسیر راه بر بالای شتر، به تعبیر روایت به خواب رفتند. وقتی از خواب بیدار شدند آیه استرجاع را بر زبان مبارکشان جاری فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون».
فرزند بزرگوارشان علی اکبر دید پدر آیه استرجاع را میخواند عرض کرد: پدر جان چرا آیه استرجاع را تلاوت فرمودید. امام فرمود: الان در هنگام استراحت بر روی شتر، دیدم که پیشاپیش ما اسب سواری میرود و میگوید این گروه به سوی مرگ روانند.
عزیزان! درست است که اگر کسی در میدان جنگ تسلیم دشمن نشود و به شهادت برسد، به ظاهر موت او موت طبیعی است لکن چون قبل از آن به موت ارادی مرده اند لذا شهادت در بخش موت طبیعی برای آنان کمال محسوب میشود و لذا موت و شهادت تمامی شهدای کربلا و خود حضرت امام حسین علیهالسلام به موت ارادی است. این موت ارادی است که ارزش دارد، اگرچه به ظاهر به موت طبیعی مقتول شدند. «انا لله و انا الیه راجعون».
والحمدلله رب العالمین
مطالعه مجلس سیزدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مطالعه مجلس پانزدهم کتاب حضور و مراقبت استاد صمدی آملی
مجله اینترنتی تحلیلک