مجله اینترنتی تحلیلک

پنجشنبه/ 20 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
پریچهر

ارغوان فاطمی

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و یکم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و یکم)… شازده عزیز دیروز نتوانستم از قضیه سر در بیاورم و امروز هم! از صبح پشت در باغ منتظر ژانت بودم ولى او هم نیامد.

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)… شازده عزیز امروز صبح در عمارت را زدند. آقابزرگ طبق معمول در اتاقش مطالعه میکرد. مادر داشت یکى از لحاف ها را آستر می کرد.

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و هفتم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و هفتم)… شازده عزیز برای فرخ چند سطر کوتاه نوشتم.. صبح ژانت هم به مدرسه نرفته بود. از در پشتى آمد و نامه را به او دادم.

پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و چهارم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و چهارم)… شازده عزیز بعد از دعوای مفصل دیروز با آقا بزرگ، به اتاق خودم رفتم. اما خوشحال بودم که حرف دلم را به او گفته ام.