
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهلم)
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهلم)… شازده عزیز بعد از آن حرف هایى که آقا بزرگ به مادر گفت از همه چیز بیزار شده ام.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهلم)… شازده عزیز بعد از آن حرف هایى که آقا بزرگ به مادر گفت از همه چیز بیزار شده ام.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و نهم)… شازده عزیز آن شب بعد از رفتن مهمان ها آقابزرگ خواب را بهانه کرد و جوابی نداد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و هشتم)… شازده عزیز امروز با اضطرابی غیر قابل وصف به پایان رسید و من در انتهای همه اتفاقات برای شما می نویسم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و هفتم)… شازده عزیز آقابزرگ فعلا اجازه داده است که بیایند و آن ها را ببیند تا بعد در مورد این موضوع تصمیم گیرى کند.
شیوانا تا ابد عاشقت می مانم … شیوانا با مهربانی و خوشحال از این حس زیبای دوست داشتن در مقابلشان ایستاد و گفت: این جمله ای که گفتید وصف زیباترین حالت عشق است.
موفقیت برترین نوآوران
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و ششم)… شازده عزیز امروز وقتى از مدرسه به خانه برگشتم با خبرى از طرف مادر مواجه شدم که وقتى از اتاق بیرون رفت از سر شوق گریستم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و پنجم)… شازده عزیز امروز با همان حال نزارم به خانه ژانت رفتم. ژانت به شدت نگرانم است.